ای آشنای #ملکوت، ای #حسرت ما درماندگان از عروج،
همه ی ما به توبه نیاز داریم. به قول قرآن، #توبه_نصوح که گوشت تن گناهکارمان را آب کنیم و از نو بسازیم آنچه تاکنون به زحمت #گناه روی هم انباشته ایم 😔
مجید! اسطوره زمان ما تویی، که از خیلی چیزها گذشتی و شدی #مجید_بربری
آخ خدا، نمیدانم چه حکمتی است. کسانی که شوق تو دارند، جسمشان نیز می سوزد 😔
داداش مجید!
همه پوست و گوشت تو ماند و فقط #استخوان_هایت برگشت، پاک پاک بدون ذره ای از بوی تنت😔
داداش مجید!
امروز سالگرد تولدت هست
تولدت مبارک💔🌸
دست ما جامانده های روی خاک را هم بگیر و با خودت به آسمان ببر🕊🕊💔
#از_شهدا_بیاموزیم
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🔴گزارشات و تصویری از #قیامت کبری، براساس آیات قرآن
(قسمت دوم)
🌺#مومنان با شنیدن این امان نامه جزع و فزع را از خود دور کرده(نمل 9)
دل به رحمت بی انتهای الهی میسپارند.
💥لحظاتی بعد صدایی میرسد که:
امروز #سلطنت از آن کیست؟
و بی درنگ خود پاسخ میدهد: برای خداوند قهار است(مومن16)
🔘نمیدانم چه میشود که ناگهان تمام اهل محشر به #حرکت در آمده سراسیمه به یک سمت شروع به دویدن میکنند،
✔️چنانچه گویی علامت #مخصوصی را هدف قرار داده و میخواهند هرچه زودتر به آن برسند.(معارج 42)
⚠️شاید همه به طرف دادگاه الهی هجوم میبرند تا بلکه زودتر تکلیفشان مشخص شود،
چرا که گروهی از همین جمعیت کارشان به جایی میرسد که با دیدن پدر یا مادر و یا برادر،راه را کج کرده،فرار را بر قرار ترجیح میدهند.(عبس 34)
🔆هرچند در آن روز،حکم خدا حاکم است و هیچ راه گریزی وجود ندارد.(ولایمکن الفرار من #حکومتک،دعای کمیل)
🔥ستمگران وقتی دادگاه الهی را جدی میبینند،شروع به عذرخواهی میکنند،اما در آن روز عذر هیچ #ظالمی پذیرفته نیست.(غافر52)
💥آه خدایا در این دادگاه چه خواهد گذشت که همه ی انسانها از خوب و بد در آتش #حسرت و پشیمانی فرو میروند(مریم39)
🌹آنها دارای اعمال نیک هستند میگویند کاش بیشتر انجام میدادیم،
🔥و آنها که گناهکارند آرزوی داشتن عمل #صالح میکنند.(المیزان ج10 ص132)
🍂همین گروهی که در دنیا معاد را انکار میکردند،در آنجا وقتی با حقیقت روبه رو میشوند،شرمگینانه سربه زیر فرو برده میگویند: ماقیامت را دیدیم و پذیرفتیم،حالا #گوشمان باز شده.
⚡️آنگاه با #التماس از خدا میخواهند که به دنیا برگشته و اعمال صالح و پسندیده انجام دهند.(سجده 12)
هرچه بیشتر التماس میکنند کمتر نتیجه میگیرند.
🌸خداوند حتی یک کلمه هم با آنها حرف نمیزند.(بقره 174)
و این خود #عذابی☄ است که هر انسانی در این دنیا،آنرا درک نمیکند.
🛑در پایان خداوند از روی خشم در جواب آنها می فرماید:
سخن من پابرجاست و آن این است که #جهنم را از جن و آدمی پر خواهم ساخت.(سجده13)
✅دادگاه الهی که کارش رسیدگی به 50 مورد میباشد سرانجام بدون اینکه به کسی #ظلم شود(کهف49)
در حالی به کار خود پایان می دهد که هریک از شاکیان و شاهدان قیامت،نظر خود را اعلام کرده اند.
❇️عده ای در همان #لحظات اول راحت میشوند
و گروهی برای هر مورد گاهی تا 1000 سال #معطلی میکشند که این خود عذابی دیگر برای آنهاست.
🔰درپایان کار رسیدگی به پرونده ی اعمال #انسانها، نامه ی اعمال عده ای را به دست راستشان میدهند.
🌷 اینان که با این کار پی به سعادت خویش برده اند، ذوق زده در میان اهل محشر میدوند و فریاد #زنان میگویند:
ای اهل محشر نامه ی عمل مرا بخوانید،ببینید به چه مقامی رسیدم؟!
✨من میدانستم که روز حسابی هم در کار است(الحاقه19-20)
🍁در مقابل هر از گاهی فریاد کسی بلند می شود که:
ای وای بر من ، نامه عمل مرا به دست چپم دادند،ای کاش نمیدادند.
ای کاش از اعمالم بی خبر بودم،ای کاش با مرگ همه چیز تمام میشد و حساب و کتابی در کار نبود..(الحاقه 26-28)
🔻روزِ حسرت🔻
خدا تو قرآن به پیامبرش دستور داده که ای پیامبر، مردم رو بترسون👈 «أَنْذِرْهُمْ».
از چی بترسونه⁉️😱😨
👈 از روزِ حسرت «يَوْمَ الْحَسْرَةِ».
روز حسرت چه روزیه⁉️🤔
👈 یکی از اسمهای قیامته.
«يَوْمَ الْحَسْرَةِ»👈 روزی که همه #حسرت میخورند. هم خوبها، هم بدها، هر دو گروه حسرت میخورند.
➖ بدها حسرت میخورند که چرا اعمال صالح انجام ندادند،
➖ و خوبها حسرت میخورند که چرا اعمال صالحِ بیشتری انجام ندادند.
😔 همه #حسرت میخورند...
ولی دیگه اونجا حسرت خوردن فایده نداره، چون دیگه همه چیز تموم شده.👈 «إِذْ قُضِيَ الْأَمْر»
😔💔 و کار از کار گذشته، فرصت جبرانی نیست.
حیف که مردم الان تو خواب غفلتند و گوششون به این حرفها بدهکار نیست👈 «وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ».
🕋 وَ أَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ، إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ، وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ، وَ هُمْ لَا یُؤْمِنُونَ (مریم/۳۹)
💢 ای پیامبر! آنان را از روز حسرت بترسان، در آن هنگام که همه چیز پایان مییابد، ولی امروز آنها در غفلتند، و ایمان نمیآورند.
☝️ پس تا دیر نشده از خواب غفلت بیدار بشیم.
@montzeran
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #هشتادوچهار
آتش تکفیری ها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند..
و به جای پرواز به سمت تهران، در همان
بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم...😭🛌
ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت..📲 تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت،
فرصتی پیش آمده بود...
تا پس از چند ماه با هم برای 🌷پدر و مادر شهیدمان🌷 عزاداری کنیم...
و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد...
که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد
_من جواب #سردارهمدانی رو چی بدم؟😐
نمیگه تو اومدی اینجا #آموزش نیروهای سوری یا پرستاری خواهرت؟😁😁
و من شرمنده😢😓 پدر و مادرم بودم...
که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا #ببخشند..
و از این #حسرت و #دلتنگی فقط گریه میکردم.😢😓😢
چشمانش را از صورتم میگرداند..
تا اشکش😢 را نبینم و دلش میخواست فقط خنده هایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت
_این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران،
بلیطت سوخت!😉😁
و همان دیشب از نقش نگاهم احساسم را خوانده..
و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بی پرده پرسید😊
_فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟ 😁🤔
دو سال پیش...
به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانواده ام قرار گرفتم..
و حالا دوباره #عشق سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده..
و حتی #شرم میکردم..
به ابوالفضل حرفی بزنم...😅که خودش حسم را نگفته شنید،..
هلال لبخند 😁😊روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد
_یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده!
از شنیدن خبر سالمتی اش پس از ساعت ها لبخندی روی لبم جا خوش کرد..
و سوالی که بی اراده از دهانم پرید..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد