🌼 #علاقه #امام_زمان(عج) به #حضرت_عباس(ع)
امام زمان عج در فرازی از زیارت ناحیه مقدسه می فرماید:
🌹 «سلام بر عباس فرزند امیرمومنان که جان خویش را در راه برادرش داد از دیروزش برای فردایش توشه برگرفت، در راه برادر جانبازی کرد و خود را فدایش کرد، از او حفاظت و خود را سپر بلایش کرد، برای او آب آورد، دست هایش قطع شد. خداوند قاتلانش یزیدبن وقاد و حکیم بن طفیل طائی را لعنت کند.»
⁉ #دلیل #علاقه #امام زمان(عج) به #حضرت عباس(ع) چیست؟
۱_ معرفت و بصیرت حضرت عباس؛ امام صادق علیهالسلام در باره این خصوصیت حضرت عباس(ع) فرمودهاند: «عموی ما عباس(ع) بصیرتی دقیق و ایمانی محکم داشت و در کنار حضرت ابی عبدالله(ع) با دشمنان خدا نبرد کرد و امتحان خوبی پس داد و به مقام شهادت نایل گشت.»
۲_ بندگی و تسلیم [الهی] و ولایتمداری؛ آن بزرگوار(ع) کوچکترین حرکتی خارج از مسیر بندگی خدا نداشته و تمام اعمال و رفتار و سخنان آن حضرت مطابق رضایت اهل بیت علیهم السلام بوده است. در زیارت آن حضرت(ع) میخوانیم: سلام بر تو اى بنده شايسته حق و مطيع امر خدا و رسول خدا و مطيع اميرالمؤمنين و حضرت حسن و حسين صلوات الله و سلامه عليهم.
۳_ فدایی امام زمان خود شدن؛ در زیارت ناحیه امام عصر(عج) خطاب به حضرت ابوالفضل می فرماید: «سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرمومنان که با بذل جان خویش فداکارانه و ایثارگرانه از برادرش حسین دفاع کرد و امروز دنیایش را ره توشه ی آخرت ساخت.
❤ ️او فدایی و نگهبان پرشور برادر بود و در آب رسانی و سقایت حرم، کوشش فراوان کرد و دو دستش در نبرد با دشمن جدا شد.
۴_ ادب حضور در محضر امام زمان خویش؛ نقل نموده اند که هیچ گاه در محضر امام حسین علیهالسلام بدون اجازه نمی نشست و اگر با اجازه حضرت(ع) میخواست بنشیند در نهایت ادب، دو زانو در مقابل برادر خویش می نشست و یکی از زیباترین خصوصیات آن حضرت این است که با اینکه امام حسین علیه السلام برادرشان بود ولی از روی ادب همواره برادر خویش را با عناوینی چون «سیدی و مولای» آقای من و... صدا می کرد. مگر در لحظات آخر عمر شریفشان که فرمود «برادر برادرت را دریاب».
۵_ عصمت؛ ایشان همچون بانوی کربلا زینب سلامالله علیها است. با اینکه جزو معصومین علیهم السلام محسوب نمیشوند، اما به جهت اجتناب از گناهان و حتی مکروهات عصمت از گناه داشتند. از همین رو ایشان را مطیع خدا، رسول خدا و اهل بیت علیهمالسلام میخوانیم.
۶_ وفاداری؛ بارزترین ویژگی حضرت عباس وفاداری ایشان است. [در شب عاشورا در رأس کسانی بود که اعلام وفاداری کرد و پیش از آن در عصر تاسوعا، امان نامه شمر را که برای وی و برادرانش آورده بود رد کرد و شمر را با شرمساری برگرداند.]
🔹در زیارت آن جناب عرض می کنیم « خداوند به بهترین پاداش را عطا کند، همان پاداشی که به اهل وفا می دهد، به آن کسانی که به بیعت خویش با امام زمانشان وفا کردند و ندای یاری خواهی او را اجابت نمودند و از ولی امر خویش اطاعت نمودند.
🔹همچنین است غیرت، شجاعت، شرح صدر، علم و فضیلت و... در وجود مقدس حضرت ابوالفضل العباس(ع). (حکایاتی از ارتباط امام زمان و حضرت عباس سلام الله علیه صص52-36)
👈 #تأکید #امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) بر #توسل به #حضرت عباس (علیه السلام)
📕در کتاب «مسجد جمکران میعادگاه دیدار» مطلبی به نقل از آیت الله العظمی مرعش نجفی (ره) نقل شده است که فرموده اند: یکی از علمای نجف اشرف که مدتی به قم آمده بود، برای من چنین نقل کرد که: من مشکلی داشتم به مسجد جمکران رفتم و درد دل خود را به محضر حضرت بقیة الله حجّة ابن الحسن العسکری امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) عرضه داشتم و از وی خواستم که نزد خدا شفاعت کند تا مشکلم حل شود.
🔹 ️برای این منظور، مکرر به مسجد جمکران رفتم ولی نتیجه ای ندیدم. روزی هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم: مولا جان! آیا جایز است که در محضر شما و منزل شما باشم و به دیگری متوسّل شوم؟شما امام زمان من می باشید آیا زشت نیست با وجود امام حتّی به علمدار کربلا قمر بنی هاشم (علیه السلام) متوسّل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم؟!
🔹 از شدت تأثّر بین خواب و بیداری قرار گرفته بودم. ناگهان با چهره ی نورانی قطب عالم امکان حضرت حجة ابن الحسن العسکری (عجل الله تعالی فرجه) مواجه شدم.
🔹 بدون تأمل به حضرتش سلام عرض کردم، حضرت با محبّت و بزرگواری جوابم را دادند و فرمودند: «نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمی شوم که به علمدار کربلا متوسّل شوی، بلکه شما را راهنمایی هم می کنم که به حضرتش چه بگویی. چون خواستی از حضرت ابوالفضل (علیه السلام) حاجت بخواهی، این چنین بگو: «یا ابالغوث ادرکنی؛ ای آقا پناهم بده».
@montzeran
💢چه ڪنیم که #شیرینی محبـ😍ــــت #خدا را بچشیم❓
در #روایات ما، #راهڪارهای زیادی برای ایجاد #رابطه محبتی میان👤 #بنده و ✨ #خدا بیان شده
♻️ما میخواهیم به چندتا #راهڪار پیش رو بپردازیم
1⃣انجام #واجبات و #ترڪ محرمات
🔆امام #صادق علیه السلام فرمود
✳️“خداوند #تبارڪ وتعالی فرمود:هیچ چیز به اندازه انجام #واجبات،بنده ام را نزد من #محبوب نمیڪند”❌
💠از مرحوم آیت الله بهجت پرسیدند چطور میشه #علاقه به اهلبیت خصوصا #امام زمان عج رو داشته باشیم❓
🌀فرمودند با #اطاعت خدا پس از معرفت او که باعث #محبت خدا و ڪسانی که خدا اونها رو #دوست داره میشه…
☝️اما #حواسمون باشه که این وسط #شیطان😈 بیڪارننشستهویکیازسیاستهایخودرابااینترفندکه ``آب💧 که ازسرگذشت چه یک #وجب چه #دهوجب``رابرایکسانی که گرفتاربرخی #گناهان هستن🤕 پهن کرده❗️
#شیرینی_محبت_خدا
رمان # ســـرباز
قسمت چهل
افشین با مکث نگاهش کرد.
نگاهی هم به اطرافش کرد،هیچکس نبود.دوباره به حاج آقا نگاه کرد که با لبخند نگاهش میکرد.گفت:
_همه رفتن.به خادم مسجد هم گفتم بره..ببخشید خلوتت رو بهم زدم.
افشین سرشو انداخت پایین و گفت:
-چند وقته نمیدونم چم شده.مثل همیشه نیستم..حس کسی رو دارم که دچار فراموشی شده.همه آدما برام غریبه ن، همه جا برام ناآشناست...مثل کسی هستم که از خواب عمیقی پریده و یادش نمیاد قبلش کجا بوده...زندگی سابقم رو نمیخوام ولی نمیدونم چجوری زندگی کنم...
حاج آقا با دقت به حرفهاش گوش میداد. با حوصله و دقیق به سوالهاش جواب میداد. وقتی جواب بعضی سوالهاشو گرفت،حالش بهتر شد.
خداحافظی کرد و رفت.
چند روز گذشت.
روی مبل نشسته بود و به حرفهای حاج آقا و به مطالبی که اون مدت خودش مطالعه کرده بود،فکر میکرد.
تلفن همراهش رو برداشت و به مداحی هایی که فاطمه دانلود کرده بود،گوش میداد.چه شعر عاشقانه ای درمورد امام حسین(ع) میخوندن.
اصلا امام حسین(ع) کی هست؟
تبلتش رو آورد و اسم امام حسین(ع) سرچ کرد.قطره اشکی روی صورتش سرخورد.
از خودش تعجب کرد.
قبلا حتی یکبار هم گریه نکرده بود.یاد پویان افتاد،پویان هم وقتی مطلبی از امام حسین(ع) خوند،قطره اشکی روی صورتش ریخت.
تمام شب بیدار بود و #فکر میکرد.
نزدیک اذان صبح بود.با خودش گفت نمیخوای نماز بخونی؟ با مکث ولی محکم گفت میخوام بخونم.
تو اینترنت جستجو کرد که چطوری وضو بگیره و نماز بخونه.خیلی تمرین کرد تا بالاخره تونست دو رکعت نماز صبح بخونه،اونم از رو.از خستگی روی مبل خوابش برد.
دیگه دانشگاه نمیرفت.
بیشتر وقتش رو مشغول مطالعه بود.ولی هرروز جلوی دانشگاه میرفت تا فاطمه رو از دور ببینه.
دو روز یکبار پیش حاج آقا موسوی میرفت تا سوالاتی که جوابش رو از کتاب ها و اینترنت پیدا نمیکرد،از حاج آقا بپرسه.
روزها میگذشت...
و افشین هرروز #علاقه و #ایمانش به خدا قوی تر میشد.
سه ماه بعد مطلبی درمورد نگاه به نامحرم خوند.سوال های زیادی از حاج آقا پرسید تا شاید راهی باشه که بتونه فاطمه رو ببینه.
خیلی ناراحت شد.
تمام دلخوشی افشین تو زندگیش،دیدن فاطمه بود حتی از دور.خیلی سعی میکرد تا جلوی دانشگاه نره اما دلش برای فاطمه تنگ میشد.
#بخاطرخدا سعی میکرد تحمل کنه ولی گاهی دیگه نمیتونست و میرفت.اما قبل از اینکه فاطمه بیاد،برمیگشت.روزهای سختی بود براش.
حدود شش ماه...
از آخرین دیدار فاطمه با افشین میگذشت. افشین دیگه به فاطمه نزدیک نشده بود و فاطمه فکر کرد،افشین به زندگی سابقش مشغوله.
یک روز که رفت مؤسسه،
ماشین افشین رو جلوی در دید.تعجب کرد.احتمال داد شبیه ش باشه.هنوز دنبال جای پارک بود که افشین ازمؤسسه بیرون اومد،سوار ماشینش شد و رفت.
متوجه فاطمه نشده بود...