eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.4هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
359 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
لبخند پت و پهنی گوشه ی لبش نشست و من که دید م حال زیا د خوبی ندارم بی خیال رفتن به خونه ی آقا ی محمدی شدم به سمت خونه روندم. با ر سیدنم به خونه جواب مامان رو که پر سید ه بود چرا نرفتم پیش آرام رو دادم و بعد گرفتن دوش به آرام پیا م دادم که امشب نمی تونم برم اونجا. رو ی تخت دراز کشید م و مد تی رو منتظر موندم تا آرام بهم پیام بده ولی او پیامی نداد و من هم خیلی زود خوابم برد. با صدای باز شدن در چشمام رو باز کردم و به مامان که جلوی در وایستاد ه بود و با نگرانی نگاهم میکرد سلام کردم و پر سیدم :چیزی شده 🍃 💕 دختر بسیجی 💕 مامان که تازه متوجه شده بود من بیدارم جلوتر اومد و با نگرانی پر سید: آراد! تو تصادف کرد ی؟ سر جام ر وی تخت نشستم و گفتم :آره! ولی میبینی که سالمم و فقط ما شین یه مقدار ضرب دیده. _اون که خدا رو شکر! و لی طرفی که بهت زده چی اونم سالمه؟ اصلا چی شد که تصادف کرد ی؟ _او هم سالمه، دیشب حالم خوب نبود و وسط خیابون ترمز زدم و او هم از پشت بهم زد ولی خب خیابونه خلوت بود و مشکل چندانی پیش نیومد. _خب شکر خدا به خیر گذشته الان حالت خوبه؟ _خوبم! _خب پس پاشو بیا پایین یه چیزی بخور! بابات هم نگرانته می خواد بدونه چی شده. به ساعت ر وی دیوا ر که ساعت ده صبح رو نشون می داد نگاه کردم و گفتم :باشه شما برو من هم میام. با رفتن مامان گو شیم رو چک کردم تا ببینم آرام زنگ زده یا نه که دید م فقط دو تماس بی پاسخ از پرهام دارم. شماره ی آرام رو گرفتم که جواب نداد و من هم به خیال ا ینکه سرش شلوغه و متوجه تماسم نشده دوباره شماره اش رو گرفتم و وقتی دید م خیال جواب دادن نداره گو شی رو کنارم و ر و ی تخت انداختم و از اتاق خارج شدم. اونرو ز پنجشنبه بود و من می بایست به شرکت سر میزدم، بر ای همین خیلی زود صبحونه خوردم و به شرکت رفتم. می دونستم آرام به خاطر اینکه شبش نامزد ی امیرحسینه به شرکت نمیا د ولی ن می دونستم چرا جواب تما سهام رو نمیده و حسابی کلافه بودم. تا شب که بخوام به جشن برم درگیر کارهای شرکت و گذاشتن ماشین توی تعمیر گاه بودم و نزدیکا ی غروب بود که آماده شدم و با ما شین بابا که گفته بود خودش از ما شین مامان استفاده می کنه و سوئیچ ما شینش رو به من داده بود به خونه ی آرام رفتم. به محض ورودم به خونه آرزو که در رو برام باز کرده و توی راهرو منتظرم وایستاده بود بهم سلام کرد که جوابش رو دادم و او گفت : نمی دونم آرام از دیشب چش شده که ناراحت و عصبیه! من منتظر بودم تا او آماده بشه و با هم بر یم ولی خب حالا که شما اومدی من میرم خونه ی د ادا ش محمد و با او می رم. _تو نمی دو نی از چی ناراحته؟ _نه ولا چیز ی به من نگفت. آرزو کیفش رو رو ی دوشش انداخت و خواست از خونه بیرون بره که گفتم :خب! صبر کن تا با هم بریم. به روم لبخند زد و گفت :خیلی توپش پره! فکر نکنم شما از حالا حالاها بیاین و من هم برای رفتن خیلی عجله دارم فعلا خداحافظ! به فهمیدگیش که فهمیده بود شاید ما بخوایم تنها با شیم و عجله داشتن رو بهانه کرده بود لبخند زدم که از خونه خارج شد و در رو پشت سرش بست. با رفتن آرزو به سمت اتاق آرام رفتم و تو ی چارچوب ِ در باز اتاق وایستادم و به اتاق در هم ریخته و آرامی که بر خلاف گفته اش که گفته بود می خواد لباسی که من براش خرید م رو تو ی جشن بپوشه، لباس مشکی با دامن کلوش بلندی رو پو شیده بود و داشت توی کشوی میز آرایشش دنبال چیزی می گشت نگاه کردم که او بدون ا ینکه به من نگاه کنه با عصبانیت گفت : آرزو گفتم که طول می کشه تا آماده بشم تو می خو ای بری ُبرو.... آرام که در حال غر زدن برا ی زدن رژ لب به آینه نگاه کرده بود با دیدن تصو یر من تو ی آینه بقیه ی حرفش رو خورد و عصبی رژ رو روی میز انداخت و بدون ا ینکه توجهی به من بکنه به سمت تخت رفت و به دنبال چیزی مشغول زیر و رو کردن لباسای ولو شده ی رو ی تخت شد. کمی جلوتر رفتم و گفتم :سلام! جوابم رو نداد که من با کلافگی پرسیدم: چرا هر چی بهت زنگ می زنم جواب نمید ی؟ باز هم جوابی نداد که دوباره پرسیدم: آرام تو حالت خوبه؟ دستش ر وی لباس ها ثابت موند و گفت :مگه مهمه؟! با تعجب از لحن سردش گفتم :اگه نبود که نمی پر سیدم! درست سر جاش وایستا د و با عصبانیت گفت :نه! خوب نیستم! _چرا؟ چیزی شده؟ _آره شده! _چی؟ _یه سر ی آدما تو زرد از آب در اومدن و نشون دادن خیلی خوب می تونن نقش بازی کنن! _چی می گی آرام؟ درست حرف بزن ببینم چی شده و از چی ناراحتی؟! بغض کرد و گفت :از دو رو بودن و دو رنگی تو! از خود احمقم که خیل ی ساده گول ظاهر تو رو خوردم! اون هم با یه عکس پوچ و تو خالی..