eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
5.2هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
اش خیر ه شدم و لبخند بد جنسانه ای تحویلش دادم که لبش رو گاز گرفت و پر اضطراب انگشت عسلیش رو توی دهنم گذاشت. قبل اینکه انگشتش رو از دهنم بیرون بیاره دستش رو توی دستم گرفتم و جور ی که کسی متوجه نشه و خیلی نامحسوس انگشتش رو بو سیدم. بع د انداختن سرویس طلایی که مامان به آرام هد یه داده بود به سر و گردن آرام، خانم هایی که حضور داشتن بعد دادن هد یه هاشون از اتاق عقد خارج شدن و عکاس تو ی چندین ژست مختلف ازمون عکس گرفت . ژستایی که عکاس نشونمون میداد باعث می شد بیشتر به آرام نزدیک بشم و من از خدا خواسته تمامشون رو اجرا میکردم تا اینکه عکاس از آرام خواست به مدل های مختلف بمونه بعد* ** من برا ی بو سیدن آرام لحظه شماری می کردم ولی نه تو ی این وضعیت و جلو ی چشم یه غریبه! به چهر ه ی آرام خیره شدم که با التماس بهم نگاه کرد و من بی خیال شونه ای بالا انداختم ولی با چشما ی گرد شده ی آرام و نگاه هشدار دهنده اش رو به عکاس گفتم : دیگه کاف یه! عکا س مخالفت کرد و گفت : ولی من فقط چندتا عکس انداختم . _گفتم کا یه! شما می تونی بری. عکا س که دید مرغ من یه پا داره و لحنم کاملا جدیه با کلافگی لوازمش رو جمع کرد و از اتاق خارج شد. با رفتن عکاس و بسته شدن در پشت سرش به چشمای آرام که معلوم بود از اینکه از دست عکاس خلاصش کردم خوشحاله! خیره شدم و گفتم : اگه یکی ازم بپرسه قشنگترین شب زندگیت چه شبیه بی برو و برگرد می گم شب یکی شدن دنیام با دنیای قشنگ توئه! امشب قشنگترین شب زند گی منه. لبخندی رو ی لبش نشست که بهش نزدیک شدم و گفتم : تو امشب می خوا ی همه اش ساکت با شی؟ نمی خوا ی بهم بگی.... _می خوام بگم که احساس میکنم من خوشبخت ترین عروس روی کر ه ی زمینم چون.... تو داماد این عرو سی! خواستم نزدیک تر برم و بغلش کنم که با باز شدن ناگها نی در خودم رو عقب کشیدم و به مبینا که سرش رو از لای در داخل کرده بود عصبی نگاه کردم که با تعجب و لحن شیطونی گفت :به این زو دی دست به کار ش دین؟! در جوابش لبخند زدم و به آرام نگاه کردم که مبینا ادامه داد:بقیه ا ش رو بزارین برای بعد! الان همه ی مهمونا منتظر شماین. با این حرفش دست آرام رو توی دست گرفتم و با هم میان دست و سوت و جیغ دخترای جمع شد هی جلو ی در از اتاق خارج دیم و دست توی دست هم به مهمونامون خوش آمد گفتیم. بعد خوش آمد گویی ما به درخواست فیلمبردا ر ر وی صندلی وسط سالن نشستیم گردنبندی رو از جیب کتم در آوردم و وقتی به سمتم برگشت گردنبند رو مقابلش گرفتم که صدای دست و سوت جمعیت حلقه زده دورمون فضا رو پر کرد و من گردنبند رو به گردنش انداختم و به هر زحمتی که بود قفل زنجیر ش رو بستم. بعد بستن قفل گردنبند که حسابی نفسم رو بند آورده بود آرام دستش رو توی دستم گذاشت و مجبورم کرد باهاش برقصم. دست ت وی دست آرام و خیر ه به چشماش مدتی رو با هم رقصیدیم تا اینکه به سمت جایگاه عروس و دوماد رفتیم و ر وی مبل نشستیم. چشمم به آیدا بود که با لباس مجلسی کوتاه ی که تنش بود به همراه دخترا ی فامیل می رقصید و خوشحال به نظر می ر سید. با صدای آرام که یوا ش کنار گوشم گفت به کی نگاه می کنی؟ نگاهم رو از آیدا گرفتم و در حالی به اخمای درهمش نگاه م ی کردم و با لبخند از حس حسادتش، گفتم : به آیدا. اخما ش از هم باز شد و با لبخند گفت : آها!.... می گم تو نمی خوا ی بر ی پیش آقایون ؟ برای اولین بار بود که از حسادت کسی نسبت به خودم لذت می بردم و این همه برام خوشایند بود و بهم حس غرور می داد. به حسادتش خندی دم گفتم: یعنی تو دوست دار ی من برم؟! _من نه! و لی دخترایی که با وجود تو نمی تونن برقصن دارن برا ی تو میخونن که بری. مامان که حسابی به خودش رسیده بود و توی لباس مشکی بلندش قدش بلند تر به نظر می ر سید به سمتمون اومد و رو به من گفت :آراد تو نمی خوای بر ی پایین!؟ به آرام نگاه کردم و با گفتن من میرم ولی خیلی زود بر می گردم. از جام برخاستم و برای رفتن به طبقه ی پایین ازش فاصله گرفتم. ولی بر خلاف گفته ام تا آخر وقت تو ی طبقه ی پایین موندم و با امیر حسین و بقیه گفتیم و خندی دیم. تو ی جمعمون جای پرهام رو حسابی خالی می دیدم، بدون اینکه دلیل نیومدنش رو بدونم. همیشه فکر می کرد پرهام او لین کسیه که تو ی جشن نامزدیم حضور پیدا می کنه و تا آخر کنارم می مونه و لی او نیومده بود که هیچ! حتی بهم زنگ هم نزده بود و کاملا ازش بی خبر بودم. آخرای شب بود و من بی حوصله به حرفای عمو ی آرام و بابا گوش میدادم که امیر حسین کنارم وایستاد و گفت: دیگه هر چی اینجا نشستی و غمبرک زد ی بسه پاشو که می خوایم بریم بالا . 🍃 💕 دختر بسیجی 💕