ام گوش میداد که آرام ادامه داد: اون دختره به خاطر خلأ
بی پولی از خودش تعریف می کرد و به خاطر حسادت با شوهر پولدار دوستش
دوست شده بود و باعث جداییشون شد .
من نمیگم دوستا ی تو مثل او هستن ولی تو مطمئنی که اونا هیچ وقت آشپز ی
نمی کنن؟ یا تو از کجا انقدر مطمئنی که شوهراشون با کاراشون موافقن؟ تو که تو ی
زندگی اونا نیستی و فکر می کنی چون خودت همه چی رو صادقانه بهشون میگی اونا هم با تو صادقن!
آیدا_من به اونا کا ری ندارم مشکلم با سعیده که انتظار داره مثل نوکرا براش کار کنم
و غذا بپزم و بچه دار ی
کنم.
_آیدا تا حالا با خودت فکر کردی که چرا مامانت با وجود ا ینکه بابات بهش اصرار میکنه خدمت کا ر بگیره خودش غذا می پزه و ظرف می شوره؟
چون عاشق شوهر و بچه هاشه و با این کارش عشق و علاقه اش رو بهشون نشون
میده.
آیدا _من هم دقیقا با همین موضوع مشکل دارم که آقا همیشه به خاطر شکمش
باهام دعوا داره.
آرام _مامانم همیشه میگه مردا رو جون به جونشون کنی شکموین و بهم میگه
هنر یه زن اینه که با کمترین امکانات خوشمزه ترین غذا رو برای شوهرش بپزه.
چه اشکالی داره که خانم خونه برای شوهرش با عشق غذا بپزه و سفره بچینه.
_من نه بلدم آشپزی کنم و نه اصلا از آشپزی خوشم میا د .
آرام با خنده جوابش رو داد: من هم اصلا آشپز ی بلد نیستم! ولی از وقتی با آراد
نامزد شدم به خاطرش آشپزی می کنم تا یا د بگیرم و توی این چند ماهی هر
چی غذا ی سوخته و کته است رو به خانواد ه ام دادم.
بابام بیچاره با َب ََه َب ََه و چَ ََه چَ ََه هر چی می پزم رو می خوره و بعد غذا مامان
کلی عرق نعنا و دارو به خوردش میده تا دل درد نگیره مریض نشه! ولی آرزو
و امیرحسین تا دلت بخواد سرم غر می زنن و امیرحسین بهم میگه :آرام تو رو خدا
دست از سر ما وردار، به خدا ما موش آ زمایشگاهی نیستیم بزار هر وقت رفتی خونه ی خودت این غذاها رو ر وی آراد آزمایش کن.
و هر شب که می خواد غذا بخوره میگه: من بیچار ه الان باید غذاهای سوخته ی
آرام رو بخورم و چند وقت دیگه هم غذاهای سوخته ی مهتاب رو!
آیدا_ولی اگه من غذا بپزم مطمئنم باز غر میزنه که چرا بی نمکه یا شوره یا کته
است.
آرام _به نظر من آقا سعید انقدر فهمیده و عاشقت هست که وقتی ببینه تو با
عشق براش غذا پختی نه تنها غرنمیزنه که ازت تشکر هم می کنه.
آیدا _نمی دونم آرام! دیگه نمیدونم چی درسته و چی غلطه! سعید به خاطر
هر چیز کوچیکی غر می زنه تازگیا حتی به لباس پو شیدنم هم گیر میده! حتی
به لباس تو خونه ای باورت میشه؟!
آرام _من نمی دونم تو توی خونه چجور لباس میپو شی ولی به قول مامانم یه
زن باید تو ی خونه بیشتر از بیرو ن به خودش برسه و جو ری باشه که شوهرش
وقتی سر کاره دلش بخواد زودتر به خونه بره.
💕 #ادامه_دارد...
🍃 #پارت_صد_و_هفتاد_و_هشت
💕 دختر بسیجی 💕
آیدا _هه! رابطه ی ما که جور یه که سعید یا به خونه نمیاد! یا اینکه تازه وقتی
هم که میاد زورش میاد خودش در رو باز کنه و بیا د تو و من باید در رو براش کنم!
آرام _یه جا خوندم که نوشته بود مرد نباید یهویی وارد خونه بشه و باید در بزنه
تا خانمش با ر وی خوش در رو براش باز کنه و زن هم وقت ورود همسرش نباید توی
آشپزخونه باشه و با ید با رو ی باز به استقبال شوهرش بره!
تازه من با خوندن این مطلب بود که فهمیدم چرا بابا با وجود داشتن کلید باز هم در
می زنه!
به نظر من آقا سعید هم این مطلب رو یا شنیده یا خونده ولی تو جوری که
خودت خواستی اون رو تفسیر کردی بدون اینکه دلیل کارش رو ازش بپر سی.
آیدا _یعنی تو هم مثل بقیه و خودم فکر میکنی مشکل از منه؟
آرام _نه! آقا سعید هم بی تقصیر نیست!
او باید بهت بگه از چه کار تو ناراحته و چه رفتار تو دوست نداره و به نظر من
خودت بهش بگو که بهت بگه!
مثال بهش بگو" من خوشحال میشم اگه کار ی کردم که تو ناراحت شدی بهم بگی" و خودتم اگه از رفتارش یا حرفاش ناراحت شدی بهش بگو.
اگه شما از ناراحتی و علت ناراحتی هم خبر نداشته با شین سوء تفاهم پیش میاد و
رابطه تون با هم سرد می شه!
آیدا _آرام جان من حرفات رو قبول دارم، فقط نمی دونم الان باید چیکار کنم! من نمیتونم برم و بهش بگم تو رو خدا من رو ببخش!
دارم دیوونه میشم تو رو خدا! تو بگو من باید چیکار کنم من بدون مرسانا نمیتونم زندگی کنم.
_بدون سعید چی ؟ بدون او میتونی زند گی کنی ؟
آیدا سکوت کرد و لحظه ای بعد گفت :به نظر تو من باید چیکار کنم ؟
_به نظر من بهترین راه اینه که فردا که آقا سعید خونه نیست بر ی خونه و یه
ناهار خوشمزه و عاشقانه براش درست کنی و با هم حرف بزنین، ازش بخواه بهت
بگه چه کاریت رو دوست نداره و تو هم سعی کن اون کار رو انجام ندی.
سعی کنین با هم به مشاوره برین و به خاطر