شرک در قرآن و روایات
آنچه در قرآن مقابل شرک قرار گرفته، عنوان ایمان است و در جایی لفظ توحید بیان نشده است. هر جا که عنوان شرک آمده به معنای بت پرستی و خروج از توحید و زمره مسلمانان نیست. زیرا در قرآن علاوه بر اطلاق لفظ مشرک بر بت پرستان، بر اهل کتاب و برخی از اهل ایمان نیز اطلاق شده است. در اینجا به دو آیه که شرک در آنها آمده، اشاره می شود:
خداوند در سوره توبه می فرماید: «یهود گفتند: عزیر پسر خداست و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست. این سخنی است که آنها به زبان می آورند، در حالی که همانند گفتار کافران پیشین (و مشرکان) است...».[۳]
در آیه دیگری می فرماید: «و بیشتر آنها به خدا ایمان نمی آورند، مگر آن که ایمان خود را با شرک آلوده می کنند».[۴]
روایات بسیاری نیز در باب شرک بیان شده که برخی اقسام شرک را بیان کرده و برخی دیگر نفی اقسام آن را عنوان کرده است. در اینجا به چند نمونه از آن اشاره می کنیم.
۱. در بخش پایانی روایتی از امام باقر علیه السلام که تفسیر آیه «لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ» است، آن حضرت می فرمایند: خداوند نزاییده تا این که برای او فرزندی باشد، تا از او ارث ببرد و از کسی زاییده نشده تا این که برای او پدری باشد که در ربوبیت و ملک با او شریک شود.[۵] این روایت اشاره به نفی شریک قرار دادن برای خداوند در مقام ربوبیت است.
۲. امام علی علیه السلام فرموده است: خداوند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به حق مبعوث کرده است، تا این که بندگان خودش را از پرستش دیگر بندگان به سوی پرستش خداوند درآورد و از اطاعت دیگر بندگان به اطاعت خودش رهنمون کند.[۶]
اقسام شرک
در یک تقسیم بندی کلی شرک را به دو دسته نظری و عملی تقسیم کرده اند:
۱. شرک نظری:
شرک نظری مربوط به عالم عقیده و علم است، به عبارتی شناخت دروغین ذات و صفات خداوند که دارای انواعی است:
الف- شرک ذاتی: شرک در ذات خداوند، شریک قرار دادن برای خداست که به دو معنا استفاده می شود: یکی آن که انسان ذات خداوند را مرکب بداند و برای او قائل به جسمانیت باشد، چنانکه گروهی از مسلمانان که به «مجسِّمه» مشهورند چنین اعتقادی دارند. و معنای دیگر آن که کسی معتقد به چند خدای مستقل باشد.[۷] اعتقاد به موجودات قدیم دیگری که در عرض وجود خدای متعال بوده و استقلال در ذات داشته باشند، شرک ذاتی از این نوع است. کسانی که به تثلیث یا ثنویت رو آوردهاند توجه نکردهاند که حق تعالی حقیقت محض و بی نهایتی است که جایی برای وجود شریک باقی نمی گذارد، در حالی که اعتقاد به شرک ذاتی، سبب محدودیت ذات حق میشود. خداوند متعال در مورد کسانی که قائل به تثلیث شدند فرموده است: «لَقَدْ کفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ ۘ وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا إِلَٰهٌ وَاحِدٌ»،[۸] «آنها که گفتند: خداوند، یکی از سه خداست به یقین کافر شدند؛ معبودی جز معبود یگانه نیست.»
ب- شرک در صفات ذاتی خداوند: شرک در صفات ذاتی به این معناست که فرد معتقد باشد، صفات الهی با ذات خداوند مغایرت دارد و دارای وجودی مستقل هستند. بر این اساس کسی که مانند اشاعره معتقد باشد که صفت خالقیت چیزی است و ذات خداوند چیز دیگری، مشرک محسوب می شود. این نوع شرک بین علمای کلام مطرح است و عموم مردم از آن آگاه نیستند. به همین علت موجب خروج از دایره اسلام نمی شود، اما انسان را از رسیدن به مرحله عالی تقوا و ایمان باز می دارد.[۹]
ج- شرک در ربوبیت: این نوع شرک در میان اقوام و ملل مختلف رواج بسیاری داشته است. آنان برای هر یک از پدیده های طبیعی مانند باد، باران، رویش گیاهان و ... معتقد به خدایی مستقل بودند و به ربوبیت و تدبیر استقلالی آنها باور داشتند.
۲. شرک عملی:
شرک عملی، مربوط به عبادت و عمل است که خود دارای مراتب گوناگونی است:
الف. شرک جلی: اولین و بالاترین مرتبه شرک عملی که سبب خروج از اسلام می شود، شرک در عبادت و استمداد از غیر خداست که شرک جلی نامیده می شود.
ب. شرک خفی: مرتبه بعدی از مراتب شرک عملی، شرک خفی است که در مرتبه خود نیز دارای اقسام گوناگونی است:
۱- شرک در خالقیت: به معنای اعتقاد به وجود دو یا چند خالق مستقل به گونه ای که هیچ یک از آنان تحت سیطره و اراده دیگری نباشد، که یکی از عمده ترین نمونه های آن اعتقاد به دو خالق شر و خیر است.[۱۰] عده ای می گویند: چون عالم دارای خوبی ها و بدی ها است، پس دارای دو آفریننده است. یکی یزدان که خالق خوبی ها و دیگری اهریمن که خالق بدی ها است.[۱۱]
۲- شرک در اطاعت: یعنی اطاعت از شیطان در چیزی که رضای خداوند در آن نیست.[۱۲] پس گاهی انسان اطاعت خداوند می کند و گاهی هم در اطاعت، شیطان را شریک خداوند قرار می دهد.[۱۳]
۳- شرک در عبادت: شرک در عبادت به معنای پرستش و خضوع و خشوع در مقابل غیر خداست که به ریا می انجامد.[۱۴]
۳- شرک در عبادت: شرک در عبادت به معنای پرستش و خضوع و خشوع در مقابل غیر خداست که به ریا می انجامد.[۱۴]
مفاهیم نزدیک با شرک
۱. کفر:
بر اساس روایتی از امام صادق علیه السلام کفر در قرآن به پنج معنا آمده است:[۱۵]
الف. کفر جحود و نفی: که عبارت است از نفی و انکار ربوبیت. به گفته آن حضرت این گروه معتقدند نه پروردگاری هست و نه بهشت و جهنمی. از گمان پیروی می کنند و خداوند انذار این دسته را بی فایده دانسته است.[۱۶]
ب. انکار آگاهانه حق: مانند کسانی که خداوند درباره آنها فرمود: «و آن را از روی ظلم انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند. پس بنگر سرانجام تبهکاران و مفسدان چگونه بود!».[۱۷]
ج. کفران نعمت های خداوند: مانند آنچه از حضرت سلیمان علیه السلام نقل شده: «اما کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) داشت، گفت: «من بیش از آن که چشم برهم زنی آن را نزد تو خواهم آورد.» و هنگامی که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید، گفت: «این از فضل پروردگار من است تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می آورم یا کفران می کنم؟ و هر کس شکر کند به نفع خود شکر می کند و هر کس کفران نماید (به خودش زیان رسانده) چرا که پروردگار من بی نیاز و بخشنده است».[۱۸]
د. ترک اوامر خداوند متعال: خداوند فرمود: «آنها که (در مسیر اطاعت و ترک گناه) استقامت می ورزند، راستگو هستند، (در برابر خدا) خضوع و در راه او انفاق می کنند و در سحرگاهان از خداوند آمرزش طلب می کنند».[۱۹]
ه. برائت از کافران: مانند برائت جستن حضرت ابراهیم علیه السلام و پیروان او از کافران.
۲. الحاد:
الحاد به معنای انحراف از وسط و میل به کنار است[۲۰] و مقصود از آن انحراف از توحید و میل به شرک است.[۲۱] مانند نسبت دادن اسماء و صفات الهی به غیر. چون صراط مستقیم توحید است و افراط از آن، تفکر چند خدایی است و تفریط از آن، انکار محض و نفی هرگونه ربوبیت است و هر یک از حد خود بیرون رود شرک محسوب می شود.
۳. نفاق:
انسان دو چهره را از آن جهت منافق می گویند که در ظاهر اظهار ایمان به خدا و پیامبر می کند، ولی در واقع منکر مبدأ و معاد است. در این خصوص آیات فراوانی در قرآن آمده است. از دیدگاه قرآن:
«نفاق» اظهار ایمان و پوشاندن کفر است. یعنی منافقان شهادت ظاهری می دهند ولی در باطن منکرند.[۲۲]
منافقان در برخی از احکام با کافران شریکند. مثلاً در سقوط در آتش قهر خدا.[۲۳]
منافقان در برخی آیات با احکام مشرکین شریکند. مانند عدم غفران الهی.[۲۴]
موارد عینی وجود شرک
با اندک توجهی به زندگی امروز آدمی درمی یابیم که نمونه های شرک در زندگی روزمره بسیار زیاد است:
۱. ریا:
ریا به معنای انجام کار برای نشان دادن به دیگری است.[۲۵] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: بی تردید مخوف ترین چیزی که از آن برای شما بیمناکم شرک اصغر است. پرسیدند: شرک اصغر کدام است؟ حضرت فرمودند: ریا. خداوند در روز قیامت، هنگامی که جزای بندگانش را می دهد به ریاکاران می گوید: بروید نزد آنان که برای آنان عبادت کردید و ببینید آیا پاداش اعمال خود را نزد آنان می یابید یا نه.[۲۶]
۲. توسل نامشروع:
یکی دیگر از مواردی که منجر به شرک می شود، توسل است. توسل در اصطلاح مسلمانان به معنای تمسک جستن به اولیای الهی در درگاه خداوند، به منظور برآمدن نیازهاست.[۲۷] این نوع از توسل شرک محسوب نمی شود. بلکه آنچه شرک و توسل نامشروع است این است که غیر خدا را مستقل و در برابر خداوند مؤثر بداند و حاجت خود را از غیر خدا بخواهد. اما مراجعه به ائمه علیهم السلام و توسل به آنها برای واسطه قرار دادن آنها به منظور رسیدن به فیض الهی مانعی ندارد و شرک محسوب نمی شود.
علل گرایش به شرک
۱. جهالت و نشناختن خدا:
عدم شناخت خداوند و مساوی قراردادن او با مخلوق در یک سطح، یکی از مهمترین عوامل شرک به خداوند است. زیرا کسی که خداوند را آن گونه که باید بشناسد و معتقد باشد که آفرینش آسمانها و زمین از آن خداوند است، دیگر برای خدا شریک و همتا قرار نمی دهد.[۲۸]
۲. هواپرستی:
یکی از ریشه های مهم و اساسی شرک که بزرگترین ظلم انسانی است، هواپرستی است. خداوند در قرآن می فرماید: «بگو من از پرستش کسانی که غیر از خدا می خوانید، نهی شده ام. بگو من از هوا و هوس های شما، پیروی نمی کنم. اگر چنین کنم، گمراه شده ام و از هدایت یافتگان نخواهم بود».[۲۹] نتیجه آیه این است که پرستش غیرخدا در واقع تن دادن به هواهای نفسانی است که منجر به شرک خواهد شد.
۳. تقلید کورکورانه:
تقلید یعنی قبول و پذیرش گفتار و روش شخص دیگر بدون دلیل. از بسیاری از آیات استفاده می شود که بت پرستان به خاطر پیروی کورکورانه از پدران خود و پیروی از سنت بزرگان خود عقیده به شرک داشته اند. خداوند در قرآن می فرماید: «و هنگامی که به آنان گفته شد: از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید. می گویند: نه، بلکه ما از چیزی پیروی می کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم؟ آیا حتی اگر شیطان آنان را دعوت به عذاب آتش فروزان کند (باز هم تبعیت می کنند؟)».[۳۰]
۴. شخصیت پرستی:
یکی از علل شیوع بت پرستی بین افراد، شخصیت پرستی است. یعنی برخی افراد چون انبیاء به موجب قداست و پاکی که دارند و یا موقعیت اجتماعی، مورد توجه قرار می گیرند و به مرور زمان به مقام ربوبی و واجب بالا برده می شوند.[۳۱]