eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
5.3هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰امیرالمؤمنین علیه السلام: ‌ ✍ لِكُلِّ شَيءٍ زَكاةٌ وَ زَكاةُ العَقلِ احتِمالُ الجُهّالِ. ⚫️هر چیزى زکاتى دارد و زکات خرد، تحمل نادانان است. ‌ 📚غررالحکم، ۷۳۰۱
🔹جهت تعجیل در فرج: 🔸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 محفل قرآنی بسیجیان 🗓️ سه‌شنبه؛ ۶ آذر ۱۴۰۳ 📍 تهران حسینیه جماران 📺پخش زنده از شبکه ۳ سیما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساخت سریال مد نظر رهبر انقلاب در دستور کار قرار گرفت | چهار سریال جدید در تلویزیون معاون سیما گفت: سریال‌های «پوریای ولی»، «خواجه نصیرالدین طوسی»، حضرت «ابوطالب (ع)» و حضرت «جعفر (ع)» در لیست پیگیری ما برای ساخت سریال است.
برمهانی درباره گمانه‌زنی‌هایی که برای تولید سریال مصطفی چمران در برخی خبرگزاری‌ها منتشر شد، یا سریال «پوریای ولی» که دکتر جبلی خبر دادند کارهای مربوط به آن در دست تولید است، افزود: ما در مرحله قبل از پیش تولید هستیم. اینها جزو سریال‌های عظیم رسانه ملی است. تولید هر کدام از این سریال‌ها به اندازه چندین شبکه کار اجرایی می‌برد. چون حجم کار بالاست. اگرچه سریال‌های «سلمان فارسی (ع)» و «حضرت موسی (ع)» در حال تولید است و نسخه سینمایی «حضرت موسی (ع)» شروع شده، ولی ما برای نسخه سریالی آن نمی‌توانیم بگوییم در مرحله فیلمبرداری است؛ هرچند پروسه ساخت سریال ادامه دارد.
معاون سیما ادامه داد: ما نمی‌توانیم بگوییم سریال «پوریای ولی» جزو سریال‌هایی است که امروز آن را فیلمبرداری می‌کنیم. مردم این اشتباه را نکنند، که تصور کنند فیلمبرداری آن آغاز شده است. خیر، کارهای مقدماتی تولید آن در دست انجام است، که خود همین کار بزرگی است.
وی با اشاره به اینکه این سریال‌هایی که می‌گویم به عنوان آثاری نیست که مردم توقع داشته باشند یکسال یا دو سال آینده روی آنتن ببینند، توضیح داد:، چون این کارها جزو کارهای گرانی است. بودجه سازمان صداوسیما محدود است. ما نمی‌توانیم بیش از یکی دو سریال الف ویژه تولید کنیم. آقای دکتر جبلی جسارت ویژه به خرج می‌دهند، که می‌خواهند تولید این سریال‌ها را افزایش بدهند. سریال‌های «پوریای ولی»، «خواجه نصیرالدین طوسی»، حضرت «ابوطالب (ع)» و حضرت «جعفر (ع)» بخشی از نگارش‌اش انجام شده و در لیست پیگیری کارهای ما هست.
منتظران گناه نمیکنند
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت هفتادودوم _پس چیشد قبول کردی؟ -بخاطر تعریف های حاج آقا..گفتم
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت هفتادوسوم -درمورد.. افشین...خیلی رفته پیش پدرتون ولی بی فایده بوده. خانم نادری، شما که این همه به من کمک کردید پس چرا برای افشین سخت میگیرید؟ زندگی من و افشین که مثل هم بود. -نه آقای سلطانی.قضیه شما با ایشون فرق داره.شما به مریم و خانواده ش بدی نکردید.آقای مشرقی اگه اونقدر آزارمون نمیدادن،پدر من اینقدر سخت نمیگرفت. -شما چی؟ شما هم براش سخت میگیرید؟ -ازدواج مساله خیلی مهمیه.من برای همه ی خاستگارهام سخت میگیرم.برای آقای مشرقی بیشتر سخت گرفتم. -افشین میگفت بعد از راضی کردن آقای نادری تازه نوبت شما میشه. -شما چکار کردید؟ با آقای مروت صحبت کردید؟ -بله ولی مثل پدر شما،میگن نه. -گفتم که،جریان شما با آقای مشرقی فرق داره.دلیل آقای مروت هم با پدر من فرق داره..من با حاج عمو صحبت میکنم،ببینم چی میشه. خداحافظی کرد و رفت.چند قدم رفت،پویان گفت: _امیدی هست؟..برای افشین -به خودشون بستگی داره..خدانگهدار. سرکار تلفن همراهش رو خاموش میکرد. جلوی داروخانه توقف کرد.گوشی رو روشن کرد و با مریم تماس گرفت.مریم سوار شد و حرکت کرد. چند دقیقه نگذشت که گوشی فاطمه زنگ خورد.به مریم گفت: _کیه؟ -داداشته. -بذار رو بلندگو. تا مریم علامت تماس رو لمس کرد، امیررضا با دعوا گفت: _هیچ معلوم هست کجایی تو؟!! چرا گوشیت همش خاموشه؟ باز دیوونه بازی هات شروع شد! مریم خنده ش گرفت.فاطمه بالبخند گفت: _یه نفس بکش ..سلام..پشت فرمانم.. گوشیم رو بلندگوئه،مریم هم اینجاست. حالا ادب تو رو کن دیگه. امیررضا گفت: _میذاشتی چند تا فحش دیگه بهت میگفتم،بعد میگفتی..سلام خانم مروت. مریم گفت: -سلام -حالا کار مهمت چیه مثلا که اینجوری دعوا میکنی؟ -کجایی تو؟ -تو خیابان. -کی میرسی؟ -دو ساعت دیگه،چطور مگه؟ امیررضا به پدرش گفت: _بابا فاطمه میگه دو ساعت دیگه میرسه! حاج محمود گفت: _یعنی چی؟ گوشی رو بده. امیررضا گوشی رو به پدرش داد... ✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
منتظران گناه نمیکنند
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت هفتادوسوم -درمورد.. افشین...خیلی رفته پیش پدرتون ولی بی فایده
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت هفتادوچهارم امیررضا گوشی رو به پدرش داد.حاج محمود عصبانی گفت: _فاطمه،کجایی؟ -سلام بابا،تو خیابان. -سلام..کی میرسی؟ -اول مریم رو میرسونم،بعد میام.حدود دو ساعت دیگه.چیشده؟! -امشب مهمان داریم،بهت گفته بودم که. -کی میخواد بیاد مگه؟..خب شما هستین دیگه! -فاطمه! حاج توسلی و خانواده ش میان، برای خاستگاری.یادت رفته؟!! تازه یادش افتاد. -بابا،خواهش میکنم... حاج محمود وسط حرفش پرید. -من حرف مو بهت گفتم.مریم رو بیار اینجا،با حاج مروت تماس میگیرم،خودم آخرشب میرسونمش.فقط زودتر بیا. بی خداحافظی تلفن قطع کرد.فاطمه دلش گرفت.مریم گفت: _همینجا نگه دار،من با تاکسی میرم. -من میرم خونه،بعد تو با ماشین برو.فردا صبح بیا دنبالم. هردو ساکت بودن.فاطمه گفت: _با پویان حرف زدم.گفت حاج عمو بهش جواب رد داده.چرا؟ -قبلا که بهت گفتم. -حاج عمو از گذشته پویان خبر داره؟ -آره.تحقیق کرد و همه چیز رو فهمید. -نظر تو چیه؟ تو هم نمیتونی گذشته رو فراموش کنی؟ مریم دلخور گفت: _میدونی چیه،تو درک نمیکنی.همیشه خاستگارهات بهترین بودن.هیچ وقت نمیتونی خودتو جای من بذاری.من از اینکه قبلا با دخترهای زیادی بوده،بدم میاد،میفهمی؟ -میفهمم. -نه..درک نمیکنی.مثلا همین حاجی توسلی.خودشون آدم خوب و دست به خیر،خانومشون مشغول خیریه.بابا میگفت بچه هاشون یکی از یکی دیگه بهتر.بعد تو میتونی منو درک کنی؟!! فاطمه نفس عمیقی کشید و چند ثانیه سکوت کرد. -افشین مشرقی یادته؟..شش ماه پیش اومده بود خاستگاریم..دورادور میدونستم خیلی تغییر کرده.تصمیم گرفتم بیشتر بشناسمش.وقتی شناختمش،تونستم گذشته رو نادیده بگیرم.فکر میکنم تو نمیتونی با گذشته پویان کنار بیای چون تغییراتشو ندیدی؛چون نمیشناسیش.پویان همون موقع هم پسر خوبی بود، الان خیلی بهتر شده. ارزش شو داره که برای شناختنش وقت بذاری. فاطمه پیاده شد، و مریم با ماشین فاطمه رفت. به زور لبخند زد و وارد خونه شد. همه آماده بودن و روی مبل نشسته بودن. -سلام..خب یادم رفته بود دیگه..ببخشید. امیررضا گفت: _باید دو هفته ظرفها رو بشوری. -چشششم خان داداش. زهره خانوم گفت: _چرا اینقدر خسته ای؟ -امروز روز پرکاری داشتم.چند ساعت هم جای یکی از همکارام موندم. -برو یه آبی به دست و صورتت بزن و سریع آماده شو.الان میرسن. -چشم مامان مهربونم. به اتاقش رفت.... ✍بانـــو مهدی یارمنتظرقائم