eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
5.2هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
وی با اشاره به اینکه این سریال‌هایی که می‌گویم به عنوان آثاری نیست که مردم توقع داشته باشند یکسال یا دو سال آینده روی آنتن ببینند، توضیح داد:، چون این کارها جزو کارهای گرانی است. بودجه سازمان صداوسیما محدود است. ما نمی‌توانیم بیش از یکی دو سریال الف ویژه تولید کنیم. آقای دکتر جبلی جسارت ویژه به خرج می‌دهند، که می‌خواهند تولید این سریال‌ها را افزایش بدهند. سریال‌های «پوریای ولی»، «خواجه نصیرالدین طوسی»، حضرت «ابوطالب (ع)» و حضرت «جعفر (ع)» بخشی از نگارش‌اش انجام شده و در لیست پیگیری کارهای ما هست.
منتظران گناه نمیکنند
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت هفتادودوم _پس چیشد قبول کردی؟ -بخاطر تعریف های حاج آقا..گفتم
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت هفتادوسوم -درمورد.. افشین...خیلی رفته پیش پدرتون ولی بی فایده بوده. خانم نادری، شما که این همه به من کمک کردید پس چرا برای افشین سخت میگیرید؟ زندگی من و افشین که مثل هم بود. -نه آقای سلطانی.قضیه شما با ایشون فرق داره.شما به مریم و خانواده ش بدی نکردید.آقای مشرقی اگه اونقدر آزارمون نمیدادن،پدر من اینقدر سخت نمیگرفت. -شما چی؟ شما هم براش سخت میگیرید؟ -ازدواج مساله خیلی مهمیه.من برای همه ی خاستگارهام سخت میگیرم.برای آقای مشرقی بیشتر سخت گرفتم. -افشین میگفت بعد از راضی کردن آقای نادری تازه نوبت شما میشه. -شما چکار کردید؟ با آقای مروت صحبت کردید؟ -بله ولی مثل پدر شما،میگن نه. -گفتم که،جریان شما با آقای مشرقی فرق داره.دلیل آقای مروت هم با پدر من فرق داره..من با حاج عمو صحبت میکنم،ببینم چی میشه. خداحافظی کرد و رفت.چند قدم رفت،پویان گفت: _امیدی هست؟..برای افشین -به خودشون بستگی داره..خدانگهدار. سرکار تلفن همراهش رو خاموش میکرد. جلوی داروخانه توقف کرد.گوشی رو روشن کرد و با مریم تماس گرفت.مریم سوار شد و حرکت کرد. چند دقیقه نگذشت که گوشی فاطمه زنگ خورد.به مریم گفت: _کیه؟ -داداشته. -بذار رو بلندگو. تا مریم علامت تماس رو لمس کرد، امیررضا با دعوا گفت: _هیچ معلوم هست کجایی تو؟!! چرا گوشیت همش خاموشه؟ باز دیوونه بازی هات شروع شد! مریم خنده ش گرفت.فاطمه بالبخند گفت: _یه نفس بکش ..سلام..پشت فرمانم.. گوشیم رو بلندگوئه،مریم هم اینجاست. حالا ادب تو رو کن دیگه. امیررضا گفت: _میذاشتی چند تا فحش دیگه بهت میگفتم،بعد میگفتی..سلام خانم مروت. مریم گفت: -سلام -حالا کار مهمت چیه مثلا که اینجوری دعوا میکنی؟ -کجایی تو؟ -تو خیابان. -کی میرسی؟ -دو ساعت دیگه،چطور مگه؟ امیررضا به پدرش گفت: _بابا فاطمه میگه دو ساعت دیگه میرسه! حاج محمود گفت: _یعنی چی؟ گوشی رو بده. امیررضا گوشی رو به پدرش داد... ✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
منتظران گناه نمیکنند
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت هفتادوسوم -درمورد.. افشین...خیلی رفته پیش پدرتون ولی بی فایده
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت هفتادوچهارم امیررضا گوشی رو به پدرش داد.حاج محمود عصبانی گفت: _فاطمه،کجایی؟ -سلام بابا،تو خیابان. -سلام..کی میرسی؟ -اول مریم رو میرسونم،بعد میام.حدود دو ساعت دیگه.چیشده؟! -امشب مهمان داریم،بهت گفته بودم که. -کی میخواد بیاد مگه؟..خب شما هستین دیگه! -فاطمه! حاج توسلی و خانواده ش میان، برای خاستگاری.یادت رفته؟!! تازه یادش افتاد. -بابا،خواهش میکنم... حاج محمود وسط حرفش پرید. -من حرف مو بهت گفتم.مریم رو بیار اینجا،با حاج مروت تماس میگیرم،خودم آخرشب میرسونمش.فقط زودتر بیا. بی خداحافظی تلفن قطع کرد.فاطمه دلش گرفت.مریم گفت: _همینجا نگه دار،من با تاکسی میرم. -من میرم خونه،بعد تو با ماشین برو.فردا صبح بیا دنبالم. هردو ساکت بودن.فاطمه گفت: _با پویان حرف زدم.گفت حاج عمو بهش جواب رد داده.چرا؟ -قبلا که بهت گفتم. -حاج عمو از گذشته پویان خبر داره؟ -آره.تحقیق کرد و همه چیز رو فهمید. -نظر تو چیه؟ تو هم نمیتونی گذشته رو فراموش کنی؟ مریم دلخور گفت: _میدونی چیه،تو درک نمیکنی.همیشه خاستگارهات بهترین بودن.هیچ وقت نمیتونی خودتو جای من بذاری.من از اینکه قبلا با دخترهای زیادی بوده،بدم میاد،میفهمی؟ -میفهمم. -نه..درک نمیکنی.مثلا همین حاجی توسلی.خودشون آدم خوب و دست به خیر،خانومشون مشغول خیریه.بابا میگفت بچه هاشون یکی از یکی دیگه بهتر.بعد تو میتونی منو درک کنی؟!! فاطمه نفس عمیقی کشید و چند ثانیه سکوت کرد. -افشین مشرقی یادته؟..شش ماه پیش اومده بود خاستگاریم..دورادور میدونستم خیلی تغییر کرده.تصمیم گرفتم بیشتر بشناسمش.وقتی شناختمش،تونستم گذشته رو نادیده بگیرم.فکر میکنم تو نمیتونی با گذشته پویان کنار بیای چون تغییراتشو ندیدی؛چون نمیشناسیش.پویان همون موقع هم پسر خوبی بود، الان خیلی بهتر شده. ارزش شو داره که برای شناختنش وقت بذاری. فاطمه پیاده شد، و مریم با ماشین فاطمه رفت. به زور لبخند زد و وارد خونه شد. همه آماده بودن و روی مبل نشسته بودن. -سلام..خب یادم رفته بود دیگه..ببخشید. امیررضا گفت: _باید دو هفته ظرفها رو بشوری. -چشششم خان داداش. زهره خانوم گفت: _چرا اینقدر خسته ای؟ -امروز روز پرکاری داشتم.چند ساعت هم جای یکی از همکارام موندم. -برو یه آبی به دست و صورتت بزن و سریع آماده شو.الان میرسن. -چشم مامان مهربونم. به اتاقش رفت.... ✍بانـــو مهدی یارمنتظرقائم
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت هفتادوپنجم به اتاقش رفت... خدایا حالا چکار کنم؟ نمیخوام بیخودی با نامحرم حرف بزنم.مجبور بود آماده بشه. تو آشپزخونه نشسته بود.امیررضا هم روی صندلی نشست. -فاطمه فاطمه نگاهش کرد. -میشه فراموشش کنی؟ -نه،نمیتونم. -یادت رفته با ما چکار کرد؟ -تو هم که تلافی کردی دیگه.اون شب،تو کلانتری،با کفش زدی تو دهانش. -مطمئنی نقشه نیست برای انتقام گرفتن؟ -مطمئنم. -بابا مخالفه. -تو چی؟ -نظر من برات مهمه؟ -آره. -من ازش متنفرم. -منم از افشین سابق متنفرم.ولی افشین الان با گذشته ش خیلی فرق داره.تو هم اگه بشناسیش نظرت عوض میشه. امیررضا با تعجب گفت: _تو عاشق شدی؟!! فاطمه یه کم مکث کرد و گفت: -آره. -فاطمه،اون پسره مگه چی داره؟ -اون پسر چیزی داره که خدا هواشو داره.وقتی خدا هواشو داره،همه چی داره. ناراحت به فاطمه نگاه میکرد. صدای زنگ آیفون اومد.امیررضا هم به پذیرایی رفت.بعد یه کم صحبت،گفتن فاطمه چایی ببره.چایی رو تو لیوان ها ریخت و گفت: خدایا،خودت یه کاریش بکن. سینی رو برداشت و رفت. میخواست پذیرایی کنه که امیررضا بلند شد،سینی رو گرفت و خودش پذیرایی کرد.تا حالا سابقه نداشت امیررضا اینکارو بکنه.حاج محمود و زهره خانوم و فاطمه تعجب کردن ولی کسی چیزی نگفت.فاطمه کنار مادرش نشست.یه کم بعد،فاطمه و محمد توسلی رفتن تو حیاط که صحبت کنن.فاطمه هیچ حرفی نداشت.آقای توسلی هم خجالت میکشید. کمی درمورد خودش توضیح داد و رفتن داخل. وقتی خاستگارها رفتن،فاطمه به امیررضا گفت: _چرا سینی چای رو ازم گرفتی؟ -میخواستم کمکت کنم کاری که دلت نمیخواد،انجام ندی. -ممنون،کمک بزرگی بود. روز بعد امیررضا به مغازه پدرش رفت. -بابا،درسته که شما و من از اون پسره خوشمون نمیاد ولی بخوایم یا نخوایم فاطمه جز با اون ازدواج نمیکنه.هر دومون هم خوب میدونیم تصمیمش از رو احساسات نیست.به نظر من بهتره باهاش صحبت کنید.یا شما قانع بشید یا فاطمه رو قانع کنید..نمیشه اینجوری به این وضع ادامه داد.بهتره زودتر تکلیف معلوم بشه. حاج محمود هم با امیررضا موافق بود. بعد از شام فاطمه به اتاقش رفت.حاج محمود به امیررضا گفت: _فاطمه رو صدا کن بیاد. امیررضا به فاطمه گفت: _بیا،بابا باهات کار داره. فاطمه نزدیک پدرش ایستاد -جانم بابا جون. حاج محمود به مبل اشاره کرد و گفت: -بشین. فاطمه هم نشست. -نظرت درمورد محمد توسلی چیه؟ سرشو پایین انداخت... ✍دومیـن اثــر از؛ ✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
فرمانده اےکہ بعــد از شهادتش اسراییلی ها و منافقیــن برایش جــشن گرفتند😭🌹 فرمانــده عملیــات ایران در لبنان بود بعد هم شــد فرمانده عملیات قرارگاه حمزه. بین اسراییلے ها و منافقین معروف بود به ،،، اما خودش پایان نامه ها مے نوشت "امروز فردا ".💞 وقتی افتــاد زمین، یکے از منافقین فریاد زد این شــیرازیه، از ترس یه تیر خلاص تو سرش زدن، یکی تو دهنش، هفتاد تا هم به سینــش.... 😭 رادیو اســراییل و منافقـــین تا چند روز جشن گرفته بودند.... ابوالوردے هدیه به ارواح طیبه همه شهدافاتحه وصلوات. 🌹 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم. 💐💐💐💐💐 ❣❣❣❣❣
✨◾️✨◾️✨◾️✨ یاد حضرت در دقایق زندگی 🔴 ارتباط فاطمیه و مهدویت (۳) 🔵 حضرت زهرا بهترین الگو در دفاع از ولایت 🌕 حضرت زهرا سلام الله علیها بهترین الگو در دفاع از ولایت، امامت و دغدغه داشتن برای ولی و امام، در تمام عالم هستی.. 🔹 در واقع حضرت زهرا سلام الله علیها تجلی ۸ مقامی هستند که منتظران هر صبح در دعای عهد، طلب می کنند. 🔹 در دعای عهد هر روز صبح می خوانیم: «اللّهمّ اجعلني من انصاره و اعوانه»، «الذابين»، «الممتثلين» ، «المسارعين»، «المحامين»، «السابقين»، و «المستشهدين» 🔺 جلوه عملی این مقام ها در عالم، حضرت زهرا سلام الله علیهابوده اند که با همه وجود، یار و کمک رسان امام بودند و از امیرالمومنین علیه سلام حمایت و دفاع کردند... 🔺 همه ی وجود، اراده و خواست خود را در این مسیر قرار می دهند که امام زمانم چه می خواهد و کوشیدند دغدغه امام زمان خود را برطرف کنند. 🔺حضرت زهرا سلام الله علیها تنها نگفتند من عاشق امیرالمومنین علیه سلام و امام زمان خود هستم و دوست دارم یار ایشان باشم بلکه در این مسیر گام برداشتند، خواست و رضایت امام زمان ارواحنافداه را بر خواست نفس و اهل دنیا مقدم داشتند و اینگونه سرمشق برای تمام منتظران حجت خدا شده اند. ⚫️ پیام فاطمیه این است حتی اگر دستت را شکستند دست از امام زمانت نکش... 🆔
🔰حضرت فاطمه سلام الله علیها درباره امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: ✍وَ هُوَ الا مامُ الرَبّانی، وَ الْهَیْکَلُ النُّورانی، قُطْبُ الا قْطابِ، وَسُلالَةُ الاْ طْیابِ، النّاطِقُ بِالصَّوابِ، نُقْطَةُ دائِرَةِ الا مامَةِ. ⚫️او پیشوائی الهی و ربّانی است، تجسّم نور و روشنائی است ، مرکز توجّه تمامی موجودات و عارفان است، فرزندی پاک از خانواده پاکان می باشد، گوینده ای حقّگو و هدایتگر است، او مرکز و محور امامت و رهبریّت است. 📚 ریاحین الشّریعة:ج۱، ص۹۳
🔹جهت تعجیل در فرج: 🔸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
خاطره شهید بسیار زیبا حکایت فرار از گناه به سبک شهدا 🌱
| 🕋 چون تو سن یازده دوازده و سیزده سال هست که یک سری سوال‌ها برای بچه‌ها پیش میاد و مطالب چله میتونه به اون‌ها کمک کنه 🌹 چیزهایی که توی این چله گفته می‌شه چیز خاص و خارق‌العاده‌ای نیست. شاید همون کلام معمولی باشه که همیشه شنیدیم ولی گاهی در مکررات هم آدم اگر اهل نکته باشه، می‌تونه نکته رو بگیره🌹 روند کار چله: در ابتدا یکسری سوالات متداول و یک سری شبهه‌ها که در خصوص نماز هست مطرح می‌کنیم و در طول چله به اون‌ها پاسخ می‌دیم. سوالات پر تکراری که ما تلاش داریم تو این چهل روز بهش بپردازیم عبارت‌اند از: 👇👇👇👇 سوال ۱: مگه نماز تشکر از خدا نیست؟ خب من می‌خوام رو مبل بشینم بگم خدایا متشکرم، خدایا ممنونم، خدایا می‌دونم دستم و گرفتی بهم نعمت دادی دوست ندارم وضو بگیرم و ظاهر نماز رو رعایت کنم 🌹 سوال ۲: نماز استیجاری یعنی چی؟ پول‌دارها بهشت رو با پولشون می‌خرند دیگه اون موقع اون دنیا ما فقیرا هم بدبختی. آیا این جزو عدالت خدا محسوب می‌شه؟ مگه خدا عادل نیست؟🌹 سوال ۳: نماز تکراری چه فایده‌ای داره؟ حداقل خدا یه تنوع می‌داد به این نماز، ما چرا باید سال‌های سال یک نماز تکراری رو بخونیم؟ چرا خدا تنوع نمی‌ده؟ خودش که می‌دونه بشر با تنوع حواسش ممکنه جمع‌ تر بشه 🌹 سوال ۴: چرا جزئیات و رکعات و ما بقی جزئیات نماز تو قرآن نیومده؟ اصلا تو قرآن ما در مورد نماز چی داریم؟ چیا گفته‌ شده؟ سوال ۵: مگه نمی‌گن که خود قرآن می‌فرماید: إن الصلاة تنهی عن ال فحشاء و منکر، نماز انسان‌ها را از فحشا باز می‌دارد پس چرا من هیچ تأثیری رو نمی‌بینم؟ پس چرا این مدلی هستم؟🌹 سوال ۶: چرا من نماز می‌خونم اما بچم از نماز فراریه؟ چرا من باید بهش صد بار بگم بخون بخون بخون آیا بخونه آیا نخونه؟ سوال ۷: من مدت‌هاست یک حاجت خیلی مهمی رو از خدا می‌خوام، پس چرا خدا حاجت منو نمی‌ده؟ پس چون نمی‌ده من هم نماز نمی‌خونم😢🌹 سوال ۸: از کجا معلوم قیامتی هست همه‌چی کشک نیست؟ اگر قیامتی نبود من این‌همه تایم گذاشتم برای این کار، می‌تونستم به کارهای مفید دیگه‌ای به لذت بردن از زندگی‌ام بپردازم آخه رو چه حسابی تو می‌گی قیامتی هست؟ و من باید نماز بخونم اگر نبود چی؟ 🌹 سوال ۹: مگر نمی‌گن نماز حق الله و خدا از حق الله ممکنه بگذره، و خدا روی حق‌الناس خیلی حساسه و تا وقتی‌ که حق کسی به گردن ما باشه و اون فرد نگذره، خدا هم وارد بحث حق‌الناس نمی‌شه. پس نماز حق الله اگر نخونم یه جوری با خدا کنار میام🌹 سوال ۱۰: من نماز نمی‌خونم، اما دست به خیر هستم. دل‌رحم هستم. به جهیزیه کمک می‌کنم. انفاق می‌کنم. همین خوبه دیگه🌹 سوال ۱۱: مگه نمی‌گن نماز کلید بهشته. پس این‌ همه مسیحی و یهودی. یعنی این‌ها بهشت نمیرن؟ فقط ما مسلمونا به بهشت میریم اگر این‌طوری باشه که با عدالت خداوند سازگار نیست؟ 🌹
منتظران گناه نمیکنند
#جلسه_اول | #بخش_اول #نماز🕋 چون تو سن یازده دوازده و سیزده سال هست که یک سری سوال‌ها برای بچه‌ها
| 🕋 سوال ۱۲: مگه شما نمی‌گی گریه بر آقا اباعبدالله‌ الحسین ثواب داره؟ خب نماز نمی‌خونم میرم تو مجلس امام حسین می‌شینم و گریه می‌کنم تا گناهام پاک بشه 🌹 سوال ۱۳: چرا ما باید نماز را عربی بخونیم، مگه فارسی چشه؟🌹 سوال ۱۴: قبول کنید سخته، چرا خدا ساده ترش نکرده؟ چرا نگفته نشسته بخونید، وضو نگیرید؟ 🌹 سوال ۱۵: من تو نماز تمرکز ندارم. دست خودم نیس هی فکرم می‌پره، اینور می‌پره اون‌ور میپره، پس این نمازم به درد نمی‌خوره پس من نمی‌خونم. چرا باید چیزی که توش تمرکز و حضور قلب ندارم بخونم؟ 🌹 سوال ۱۶: ما چرا باید به سمت قبله نماز بخونیم؟ مگه خدا نگفته تو قرآن که هر سمت باشی همان سمت سمت خداست؟🌹 سوال ۱۷: چرا باید من زن تو نمازم پوشیده باشم؟ بیرون میرم باید پوشیده باشم اما یک آقا شلوارک تا زانو هم باشه می‌تونه نماز بخونه؟ 🌹 سوال ۱۸: چرا اهل‌تسنن مهر استفاده نمی‌کنند اما اهل تشیع مهر استفاده می‌کنند؟ سوال ۱۹: خدا چه احتیاجی به نماز من داره؟ به چه دردش می‌خوره؟ نه نون می‌خوره بگم نونش می‌شه، نه آب می‌خوره بگم آبش می‌شه مگه ما نمی‌گیم خدا غنی حمید است؟ پس چه نیازی به نماز من داره؟ 🌹 سوال ۲۰: من اول می‌خوام عاشق خدا بشم، در عشق خدا ذوب بشم. نماز بدون عشق فایده‌ای نداره. اول عاشق و عارف بشم بعد که به عشق و عرفان رسیدم نماز بخونم🌹 سوال ۲۱: چون خدا مال دنیا بهم نمی‌ده، چرا نماز بخونم؟ خیلی ها هستن، دو رکعت نماز نمی‌خونن پولشون از پارو بالا میره 🌹 سوال ۲۲: داعش ها، آل سعود، شمر، که این‌قدر وحشی صفت هستند، این‌قدر کودک کش هستند، مگه نماز نمی‌خونن؟ مگه شما نمی‌گی این ابن‌ملجم پیشونیش پینه‌بسته بود؟ از تکرار نمازهای واجب و مستحبی. پس چرا اینها: ان الفحشاء و منکر درشون اثر نداشته؟🌹 سوال ۲۳: چرا من باید زمان نماز خوندنم این‌قدر مهم باشه؟ چرا این‌قدر نماز اول وقت تاکید شده؟ 🌹 سوال ۲۴: من نماز فرادی باحال‌تر از نماز جماعته برام، چرا؟ چون‌ که می‌رم مسجد صدای موبایل نمازگزارها حواسم رو پرت می‌کنه، بوی جوراب اذیتم می‌کنه، اما توی خونه که هستم بیا ببین چه نمازی می‌خونم؟ اصلا به‌خاطر این‌که تو خونه آرامش دارم نماز جماعت شرکت نمی‌کنم 🌹 سوال ۲۵: مگه ما نمی‌گیم چیزهایی که خوب و قشنگه به دل می‌شینه، پس چرا ما جذب نماز نمی‌شیم؟ اگر خوبه، چرا ما مثل شیشلیک عاشقش نیستیم؟ چرا ناخودآگاه آهن‌ربایی نداره که ما جذبش بشیم؟ سوال ۲۶: همسر من نماز نمی‌خونه و معتقدم بی‌نمازی ایشون بی‌برکتی به زندگی مون میاره و همین مسئله باعث شده رابطه ما تیره و تار شده، چون من اصلا دوست ندارم همسرم کسی باشه که نماز نمی‌خونه 🌹 سوال ۲۷: چرا خدا مدام داره می‌گه اقم الصلاة مگه اقم الصلاة همان نماز خوندن نیست؟ اقامه نماز چیه؟ 🌹 سوال ۲۸: چرا خدا مارو خلق کرده؟ زندگی سراسر سختی، سراسر فشار، بابا ما تو عالم ذر زندگی مونو داشتیم می‌کردیم در قالب روح، چرا باید ما در حالت جسم وارد این دنیا بشیم؟ 🌹 سوال ۲۹: من تو نمازم که هستم، یه جاهایی از نماز، حواسم هست یک جاهایی حواسم نیست. این نماز من حکمش چیه قبول یا رد؟🌹 سوال ۳۰: من همه نمازها رو می‌خونم، ولی گیرم تو نماز صبحه، اگه خدا تخفیف قائل بشه بر آن نماز صبح همه‌ چی حله🌹 سوال ۳۱: من یه خاله دارم که سجاده‌اش رو جمع نمی‌شه، رحل قرآنش جمع نمی‌شه، یکسره در حال ذکر و عبادته، اما به‌اندازه‌ی موهای سرش هم از دست زبانش اذیت و آزار می‌بینند. این آدم پنجاه ساله داره عبادت می‌کنه و من از دست زبانش آرامش ندارم، پس این زبان، پس این نمازش، به چه دردی می‌خوره؟ 🌹 سوال ۳۲: مگه نمی‌گیم: کلید بهشت نمازه، اگه قبول بشه، بقیه اعمال قبول می‌شه، خب این‌که عدالت نیست، چون همه ما تو کارنامه اعمالمون یکسری کارهای خوب هم داریم. یعنی اگر نمازمون قبول نباشه اون هم کار خوب باد هوا میره؟🌹 سوال ۳۳: اصلا چرا برای خدا نماز این‌قدر مهمه؟ چرا روزه رو این‌قدر روش تاکید نداره؟ چرا زمانی‌که ما میریم مسافرت، اگر زیر ده روز باشه نمی‌خواد روزه بگیری؟ یا زمانی‌که بیماریم تا وقتی‌که خوب نشدیم روزه لازم نیست بگیریم؟ ولی نماز رو باید بخونیم نشسته، خوابیده، حتی برای وضو و غسل هم یک شرایطی گذاشته آب نیست، تیمم کن. آب برات بده، جبیره بگیر، ولی خدا برای نماز، تخفیف نمی‌ده این نماز چی داره که خدای متعال این‌قدر روش مانور می‌ده؟🌹
🟣 در قبال یک پوست آدامس هم مسئولیم! 🔸وقتی اعمالم را مرور می‌کردم بـه صـحـنـه عجیبی بـرخوردم. یک روز از پلی در حال عبور بودم. آدامسی از جیبم برداشتم و آن را در دهان گذاشتم. پوست آدامس را به سمت رودخانه‌ای که زیر پل بود پرت کردم و بدون هیچ اطلاعی گذشتم... در تجربه نزدیک به مرگ فهمیدم که این پوست آدامس و آشغال های دیگر در رودخانه چه بلای وحشتناکی بر سر محیط زیست و مردم می آید و من در قبال این پوست آدمس کوچک مسئول بودم...! 📕کتاب تقاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷سوخته‌ها عاشقند🌷🌷شهید مجید پاروکی آدم‌ها سه دسته‌اند؛ خام، پخته و سوخته خام که هیچ! پخته هم عقل معیشت دارند و دنبال کار و زندگی حلال هستند! سوخته‌ها عاشقند. چیزهای بالاتری می‌بینند و می‌سوزند توی همان عشق! هدیه به ارواح طیبه همه شهدافاتحه وصلوات. 🌹 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم💐💐💐💐💐 ❣❣❣❣❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 السَّلام عَلی المَهدی الاُمم وجامِعَ الکلم هرصبح به رسم نوڪری از ما تو را سلام ای مانده در میـــان قائله تنها، تو را سلام ما هرچه خوب و بد، به درِخـانه ی توییم از نــوڪـــران مُنتظـــــر ، آقـا تو را سلام
✨◾️✨◾️✨◾️✨ یاد حضرت در دقایق زندگی 🔴 بازگشتی به گذشته درباره تطبیق علائم ظهور 🔵 سال ۱۳۹۰ شهید سید حسن نصرالله در یک کنفرانس خبری ابراز کرد: نه من سید یمانی هستم نه رهبر انقلاب سیدخراسانی تطبیق علائم ظهور بر افراد باعث ایجاد تزلزل در اعتقادات مردم و جامعه می شود. من تطبیق علامات را نه صلاح می دانم و نه جایز و این به ضرر بحث عمیق مهدویت است و مورد سوء استفاده واقع می شود. 🌐https://moqawama.ir/?speech=930811 سخنرانی شهید سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، در شب تاسوعای محرم 1436  🟢 امیدوارم روزی برسد که به بساط تطبیق ها پایان دهیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبه‌های‌حسینی 💔💔💔 اونجایی که تو حرمت نشستم، خادم اومد گفت: بین راهی، اینجا نشین راست می‌گفت... هنوز بهت نرسیدم، هنوز بین راهم، هنوز پشت درم....
اگرنرم افزار بله دارید بیاید توکانالم پیشنهادبه مجله ولایک بزنید تا مطلبم برد به مجله بله. 👇👇👇👇👇 ble.ir/join/2aQVL8kz3M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(علیهاالسلام ) روبدون‌ِ تسبیح‌‌بگید..! با‌بند‌بندھای‌ِ‌انگشت‌‌که‌بگی‌ روز‌قیامت‌‌همینا‌به‌‌حرف‌‌میان‌ شھادت‌میدن‌که‌‌باهاشون‌ذکرگفتی...! ❤️‍🩹 شھیدحمید‌سیاهکالی‌مرادی
منتظران گناه نمیکنند
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت هفتادوپنجم به اتاقش رفت... خدایا حالا چکار کنم؟ نمیخوام بیخودی
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت هفتادوششم سرشو پایین انداخت. -نظری ندارم. -حتی بهش فکر هم نکردی؟!! -نه. حاج محمود مدتی سکوت کرد.بعد گفت: _اون پسر قبلا گفت هرکاری میکنه تا به خواسته ش برسه،یادته؟ تو بیمارستان، وقتی امیرعلی رسولی تصادف کرده بود. -یادمه. -مطمئنی این مومن شدنش جزو نقشه ش نیست؟ -مطمئنم. -از کجا مطمئنی؟ -بعد از ماجرای اون شبی که نصف شب اومدم خونه،اومد سراغم.گفت سوال های زیادی درمورد خدا براش به وجود اومده.میخواست از من بپرسه.ولی من قبول نکردم.به حاج آقا موسوی معرفیش کردم.حدود پنج ماه ازش بی خبر بودم، حتی تو دانشگاه هم نمیدیدمش.یه بار کاملا اتفاقی دیدمش.خیلی تغییر کرده بود.اگه تغییراتش نقشه بود،سعی میکرد مدام به چشم من بیاد ولی اون حتی سعی نکرد من متوجه بشم. -اگه توبه ش بخاطر خدا نباشه چی؟ مثلا بخاطر تو،توبه کرده باشه؟ -بازهم سعی میکرد یه جوری به من بفهمونه دیگه.ولی اون هیچ تلاشی برای فهموندن به من نکرد. -فاطمه اون پسر قبلا با خیلی ها بوده، برات مهم نیست؟! -وقتی خدا گذشته شو پاک کرده، فراموش کرده،چرا من یادآوری کنم.چرا برام مهم باشه. -میتونی بهش اعتماد کنی؟ مدام به این فکر نکنی که ممکنه بهت کنه؟ -اون اگه بخواد الان هم میتونه این کارو بکنه.ولی الان به هیچ دختری توجه نمیکنه.نه اینکه شرایطش رو نداشته باشه،نه...نمیخواد توجه کنه.الان حتی مراقب نگاه هاش هم هست. -اگه یه مدتی بعد ازدواج بگه ازت خسته شده،طلاقت بده چی؟ -این همه آدمی که هر روز از هم جدا میشن،از اول که نمیخواستن کارشون به اینجا بکشه.آدم باید به انتخابش دقت کنه و طرفشو خوب بشناسه ولی شاید منم بعد ازدواج،کارم به کشید.اصلا از کجا معلوم با هرکس دیگه ای ازدواج کنم،نتیجه ش طلاق نشه.کی تضمین میکنه زندگی من با فلانی خوب باشه. -ولی اگه مثلا با محمد توسلی ازدواج کنی،احتمالش کمتره.چون میشناسیمش، آدم خوبیه. -آقای مشرقی هم آدم خوبیه.بخاطر گذشته ش باید بیشتر بشناسیمش،باید بیشتر تحقیق کرد،باید بیشتر دقت کرد، باید بیشتر فکر کرد به همه جوانبش.منم موافقم.ولی بدون شناخت نه نگید. نگاه حاج محمود به ظرف میوه روی میز خیره شد ولی فکرش جاهای مختلف رفت. چند دقیقه به سکوت گذشت. چشم هاشو بست و با ناراحتی سر تکان داد. -من تحقیق کردم.آره،اون تغییر کرده. واقعا توبه کرده.الان واقعا آدم خوبیه... ولی فاطمه،با همه این حرف ها من نمیتونم بهش اعتماد کنم.خیلی سعی کردم ولی نمیتونم...میتونم مغازه رو بدم دستش ولی دخترمو نمیتونم. ✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت هفتادوهفتم فاطمه چیزی نگفت.حاج محمود گفت: _تو مطمئنی که میخوای باهاش ازدواج کنی؟ -بله. -چرا؟ برای اینکه کمکش کنی؟!! احساس تکلیف؟!! -نه،اصلا. -پس چی؟!! -برای داشتن زندگی خوب....علاقه هم باید باشه. حاج محمود با تعجب گفت: _یعنی تو بهش علاقه مند شدی؟!! تا اون موقع سرش پایین بود. ولی میخواست جوری جواب بده که پدرش مطمئن بشه.آب دهان شو قورت داد،سرشو آورد بالا و به حاج محمود نگاه کرد. -به قول امیررضا،من دیگه خیلی پررو هستم.ولی... نفس عمیقی کشید و گفت: -بله. امیررضا گفت: _بفرمایید،من هرچی میگم گوش نمیدید، دیگه خودشم اعتراف کرد. فقط امیررضا و فاطمه لبخند زدن.زهره خانوم و حاج محمود ناراحت به فاطمه نگاه میکردن. حاج محمود گفت: _فاطمه!! تو میتونی کسی رو دوست داشته باشی که مدت ها خواب و خوراک رو ازت گرفته بود؟!! لبخند شو جمع کرد و گفت: _وقتی اون آدم واقعا توبه کرده،بله. -تو میتونی هروقت نگاهش میکنی یاد گذشته نیفتی؟ -وقتی واقعا تغییر کرده،بله. -تو میتونی کنار همچین آدمی احساس آرامش بکنی؟!! -وقتی واقعا توبه کرده،بله بابا جونم،بله بابای مهربونم،بله. حاج محمود فقط نگاهش کرد.بعد با ناراحتی گفت: _میتونی بری تو اتاقت. فاطمه کنار حاج محمود روی زمین نشست،دست پدرشو بوسید و گفت: _بابا،تا شما راضی نباشید،از ته قلب تون، من ازدواج نمیکنم..فقط یه خواهشی ازتون دارم.لطفا دیگه خاستگار نیاد. بلند شد و رفت. جلوی در اتاقش بود که حاج محمود صداش کرد.ایستاد و به پدرش نگاه کرد. -با همه این حرف ها من نمیتونم بهش اعتماد کنم...حالا برو. چیزی نگفت و به اتاقش رفت. افشین همش تو فکر بود، که چطور حاج محمود رو راضی کنه. تصمیم گرفت اونقدر بره جلو مغازه حاج محمود تا بالاخره راضی بشه. صبح زود بود. هنوز مغازه باز نشده بود.مدتی که ایستاد، شاگرد حاج محمود اومد.بعد نیم ساعت خود حاج محمود اومد.جلوی در مغازه بود که افشین رفت جلو و سلام کرد.حاج محمود با اخم نگاهش کرد.جواب سلام شو داد و رفت تو مغازه.افشین یه کم بیرون ایستاد و بعد رفت. فاطمه به مغازه آقای مروت رفت.آقای مروت فرش فروشی داشت. -سلام حاج عمو. آقای مروت گفت: -سلام دخترم،حالت چطوره؟ -خوبم،ممنون.شما حالتون خوبه؟ -خداروشکر.بابات چطوره؟ مامان خوبن؟ -همه خوبن،ممنون ...عموجان وقت دارید درمورد موضوعی باهاتون صحبت کنم؟ -خیره،چیزی شده؟! -بله خیره ان شاءالله. حاج مروت راهنماییش کرد بشینه. -راستش حاج عمو،من میخوام درمورد مریم صحبت کنم.البته نه درمورد مریم، درمورد آقای محترم و خوبی که از مریم خاستگاری کرده،میخوام صحبت کنم. حاج مروت ساکت گوش میداد. -حاج عمو،شما منو میشناسید ... من نمیخوام تو کار بزرگترها دخالت کنم.شما صلاح دخترتون رو بهتر از هرکسی میدونید. شما دلسوز ترین آدم برای دخترتون هستید... من میدونم شما دوست دارید دخترتون بهترین زندگی رو داشته باشه.ولی عموجان،بهترین زندگی از نظر شما یعنی چی؟ .. من به عنوان یه دختر مثل دختر خودتون میگم،بهترین زندگی یعنی داشتن همسری که خدا براش مهمترین باشه.چون کسی که خدا براش مهمترینه دیگه ظلم نمیکنه،زور نمیگه، بداخلاقی نمیکنه،وقتی اشتباهی تو زندگیش انجام بده،سعی میکنه تکرار نکنه و جبرانش کنه... حاج عمو،پویان سلطانی آدمیه که خدا براش مهمه.تو گذشته ش نبود ولی الان خدا براش مهمترینه. پس اشتباهات گذشته ش رو تکرار نمیکنه..بخاطر گذشته ش باید بیشتر درموردش دقت کنید؟ زمان بیشتری لازمه تا بهش اعتماد کنید؟ کاملا درسته.ولی بخاطر گذشته ش الانش رو نادیده نگیرید. -تو چقدر میشناسیش؟ بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»