eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
5.2هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منتظران گناه نمیکنند
🕊بسم رب الشهداوالصدیقین 🕊 🌻زندگینامه #شهیدمنوچهرمدق قسمت هشتم: عقدکنان 🌹روزی که آمدند خواستگاری
🕊بسم رب الشهدا والصدیقین 🕊 🌻زندگینامه قسمت دهم: کوله ی خاکی رنگ 🌹توی همان محله مان یک خانه اجاره کردیم. نیمه ی شعبان عروسی گرفتیم ... دوسه روز مانده بود به امتحانات ثلث .شب ها درس می خواندم. منوچهر ازم می پرسید، می رفتم امتحان می دادم. بعداز امتحانات رفتیم ماه عسل... یک ماه و نیم همه ی شمال راگشتیم. هر جا می رسیدیم و خوشمان می آمد چادر می زدیم و می ماندیم... تازه آمده بودیم سر زندگیمان که جنگ شروع شد. 🌹اول دوم مهربود... سرسفره ی ناهار ازرادیو شنیدم سربازهای منقضی پنجاه وشش را ارتش برای اعزام به جبهه خواسته... ازمنوچهر پرسیدم "منقضی پنجاه وشش یعنی چه؟" گفت یعنی کسانی که سال پنجاه وشش خدمتشان تمام شده... داشتم حساب می کردم خدمت منوچهر کی تمام شده... برادرش رسول آمد دنبالش وبا هم رفتند بیرون. 🌹بعدازظهر برگشت با یک کوله ی خاکی رنگ. گفتم این را برای چه گرفته ای!!!؟؟؟ گفت لازم می شود!! گفت آماده شو بامریم و رسول می خواهیم برویم بیرون... دوستم مریم با رسول تازه عقد کرده بودند... شب رفتیم فرحزاد. دور میز نشسته بودیم که منوچهر گفت : ما فردا عازمیم!!!!! گفتم چی ؟؟ به این زودی؟؟ گفت ما جزو همان هایی هستیم که اعلام شده باید برویم... مریم پرسید ما کیه ؟؟؟؟؟ گفت من و داداش رسول !!! 🌹مریم شروع کرد به نق زدن که نه رسول تو نباید بروی... ما تازه عقد کرده ایم!! اگر بلایی سرت بیاد من چی کارکنم ؟؟؟ من کلافه بودم ، ولی دیدم اگر چیزی بگویم مریم روحیه اش بدتر می شود... آن ها تازه دو ماه بود عقد کرده بودند... باز من رفته بودم خانه ی خودم... 🌹چشم هاش روی هم نمیرفت... خوابش نمی آمد... به چشم های منوچهر نگاه کرد. هیچ وقت نفهمیده بود چشم های او چه رنگی اند،.. قهوه ای، میشی یاسبز؟ انگاررنگ عوض می کردند... دست های اورا در دستش گرفت و انگشتانش را دانه دانه لمس کرد... خنده ی تلخی کرد... دوتا شست های منوچهر هم اندازه نبودند. یکی ازآن ها پهن تربود... سرکارپتک خورده بود. منوچهر گفت :همه دو تا شست دارند...من یک شست دارم یک هفتاد........ 🌹می خواست همه ی این ها را در ذهنش نگه دارد... لازمش می شد.... منوچهرگفت فقط یک چیزی توی دنیا هست که می تواند تورا از من جدا کند... یک عشق دیگر... "عشق به خدا" نه هیچ چیز دیگر.... 🕊بسم رب الشهدا والصالحین 🕊 🌻زندگینامه قسمت یازدهم : تنهایی فرشته 🌹فرشته بغضش را قورت داد دستش رازیر سرش گذاشت وگفت: قول بده زیاد برایم بنویسی اما منوچهر از نوشتن خوشش نمی آمد. جنگ هم که فرصت این کارها را نمی گذاشت.. آهسته گفت حداقل یک خط... منوچهر دست فرشته را که بین دست هاش بود فشار داد و قول داد که بنویسد ... تاآنجا که می تواند... 🌹زیاد می نوشت اما هردفعه که نامه اش می رسید یا صدایش را از پشت تلفن می شنیدم تازه بیش تر دلتنگش می شدم می دیدم نیست .... نامه ها رارسول یا دوستانش که از منطقه می آمدند می آوردند و نامه های من و وسایلی که براش می گذاشتم کنار می رساندند به دستش. رسول تکنسین شیمی بود. به خاطرکارش هرچندوقت یک بار می آمد تهران. 🌹دو تا ماشین شدیم و بردیمشان پادگان... منوچهر هر دقیقه کنار یکی بود... پیش من می ایستاد دستش را می انداخت دورگردن پدرم ، مادرش را می بوسید... می خواست پیش تک تکمان باشد... ظهر سوار اتوبوس شدند ورفتند... همه ی این ها یک طرف تنها برگشتن به خانه یک طرف..... اولین وآخرین باری بودکه رفتم بدرقه ی منوچهر... تحمل این را که تنها برگردم نداشتم.... بامریم برگشتیم مریم زار می زد... من سعی می کردم بی صدا گریه کنم. می ریختم توی خودم... وقتی رسیدم خانه انگار یک مشت سوزن ریخته باشند به پاهام گزگز می کردند... ازحال رفتم . فکر می کردم دیگر منوچهر مال من نیست! دیگر رفت ... ازاین می ترسیدم. 🌹منوچهر شش ماه نیامد.من سال چهارم بودم... مدرسه نمی رفتم... فقط امتحان هارا می دادم... سرم به بسیج و امدادگری گرم بود.... با دوستانم میرفتیم بیمارستان خانواده... مجروح ها را می آوردند آن جا. یک بار مجروحی را آوردند که پهلویش ترکش خورده بود و استخوان دستش فرورفته بود به پهلویش... به دوستم گفتم "من الان دارم این رامی بینم... حالا کی منوچهررامی بیند؟؟ روحیه ام را باختم آن روز دیگر نرفتم بیمارستان...
منتظران گناه نمیکنند
🕊بسم رب الشهدا والصدیقین 🕊 🌻زندگینامه #شهیدمنوچهرمدق قسمت دهم: کوله ی خاکی رنگ 🌹توی همان محله م
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊 🌻زندگینامه قسمت دوازدهم : بازگشت 🌹منوچهر کجا بود؟ حالش چه طور بود؟ چشمش افتاد به گل های نرگس که بین دست های پیرمرد شاداب بودند... پارسال همین موقع بود دو تایی از آن جا می گذشتند... پیرمرد بین ماشین ها که پشت چراغ قرمز مانده بودند می گشت وگل ها را می فروخت... گلها چشم فرشته را گرفته بود... منوچهر چند بار فرشته را صدا زده بود و او نشنیده بود... فهمیده بود گل های نرگس هوش و حواسش را برده اند... همه ی گل ها را برای فرشته خریده بود... چه قدر گل نرگس برایش می آورد هر بار می دید می خرید... می شد که روزی چند دسته برایش می آورد... می گفت مثل خودت سرما را دوست دارند. 🌹اما سرمای آن سال گزنده بود... همه چیز به نظرش دلگیر می آمد... سپیده می زد. دلش تنگ می شد... دم غروب دلش تنگ می شد.... هوا ابری بود دلش تنگ می شد..... عید نزدیک بود اما دل و دماغی برای عید نداشت... 🌹اسفند و فروردین را دوست دارم چون همه چیز نو می شود... در من هم تحول ایجاد میشود. توی خانه ی ما کودتا می شد انگار ولی آن سال با این که اولین سالی بود که خانه ی خودم بودم هیچ کاری نکرده بودم ... مادر و خواهرهایم با مادر و خواهر منوچهر آمدند خانه ماو افتادیم به خانه تکانی . 🌹شب سال تحویل هر کی می خواست من را ببرد خانه ی خودش نرفتم... نگذاشتم کسی بماند... سفره انداختم و نشستم کنارسفره... قرآن خواندم و آلبوم عکس هامان رانگاه کردم... همان جا کنار سفره خوابم برد. ساعت سه ونیم بیدار شدم .... یکی می زد به شیشه پنجره ی اتاق... رفتم دم در.. در را که بازکردم یک عروسک پشمالو آمد توی صورتم 🐼 یک خرس سفید بود که بین دست هاش یک دسته گل بود💐 🌹منوچهرآمده بود... اما با چه سر و وضعی! آن قدر خاکی بود که صورت و موهایش زرد شده بود... یک راست چپاندمش توی حمام... منوچهرخیلی تمیزدبود... توی این شش ماه چند بار بیشتر حمام نکرده بود... یک ساعت سرش را می شستم که خاک ها ازلای موهاش پاک شود... یک ساعت ونیم بعد ازحمام آمد بیرون و نشستیم سر سفره 🌹در کیفش را بازکرد و سوغاتی هایی که برایم آورده بود را درآورد. یک عالم سنگ پیدا کرده بود به شکل های مختلف... با سوهان و سمباده صافشان کرده بود..... رویشان شعر نوشته بود... یا اسم من و خودش را کنده بود... چند تا نامه که نفرستاده بود هنوز توی ساکش بود... گفت وقتی نیستم بخوان! 🌹حرف هایی را که روش نمی شد به خودم بگوید برایم می نوشت اما من همین که خودش را می دیدم بیشتر ذوق زده بودم ..... دلم می خواست از کنارش تکان نخورم . حواسم نبود چه قدر خسته است لااقل برایش چایی درست کنم. گفت برایت چایی دم کنم؟؟ گفتم نه چایی نمی خورم گفت من که میخورم گفتم ولش کن حالا نشسته ایم.... گفت دوتایی بریم درست کنیم ؟؟ سماور را روشن کردیم ... دوتا نیم رو درست کردیم. نشستیم پای سفره تا سال تحویل .... مادرم زنگ زد گفت:من باید زنگ بزنم عید را تبریک بگویم؟؟ 🌹گفتم حوصله نداشتم شما پیش شوهرتان هستید خیالتان راحت است. حالا منوچهر کنارم نشسته بود. گوشی را از دستم گرفت وبا مادر سلام و احوالپرسی کرد. صبح همه آمدند خانه ی ما.. ناهار خانه ی پدر منوچهر بودیم ... از آن جا ماشین بابا را برداشتیم و رفتیم ولی عصر برای خرید.
رادیو مهدیاران قسمت ۳.mp3
17.86M
📻 رادیو اینترنتی مهدیاران این قسمت شامل آیتم های : 👈 ازدواج آسان 👈 پندانه و حکایت 👈 طنزِ تفاوتهای دختر و‌ پسر 👈 داستان صوتی مهدوی «بخاطر امام زمان»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ 📣 اگـــر میــخواهید خـودتــان یک تحلیل گر سیاسے شوید، فقط کافیست در این کانال عضو شوید و از مـــطـالــب رایگان و تــخـصّــصے آن استفاده نمائید: ♨️دعوتتۅن میڪنیم بہ یہ جا؁ فوق العاده با ڪلی عڪس و مطالب و ...♨️ 👇👇👇👇👇👇👇 eitaa.com/joinchat/2380070912C8d4ae9ba3f
منتظران گناه نمیکنند
﷽ 📣 اگـــر میــخواهید خـودتــان یک تحلیل گر سیاسے شوید، فقط کافیست در این کانال عضو شوید و از مـــط
📡 ‼️ ♨️ دیـــدار رئیـــس مجــلــس و هیئـــت پــارلـمــانے با مقــامــات بلــندپــایه در مـــوزه اے در نیـویـورک❗️ ✅ پـــشت پـــرده این مطـلــب 👆 + اخـــبار و مطــالــب دیـگــر 💥فقط در ایـــن کــانــال 👇 👇👇👇👇👇👇👇 eitaa.com/joinchat/2380070912C8d4ae9ba3f
🔻طرح برخورد با عرضه‌کنندگان مانتوهای جلوباز در دستور کار پلیس 🔹رئیس پلیس نظارت بر اماکن عمومی پایتخت: در راستای مطالبه مردم از پلیس در روزهای آینده طرح سراسری برخورد با واحدهای صنفی تولید و عرضه‌کننده مانتوهای شیشه‌ای، جلوباز و توری به مرحله اجرا در خواهد آمد. 📌 رئیس سازمان حج و زیارت: حجاجی که امسال نوبتشان بود، سال آینده اعزام می‌شوند. زائران پول خود را پس نگیرند تا سال آینده با نرخ امسال به حج بروند رئیس سازمان حج ‌و زیارت: 🔹اگر زائری درخواست بازگرداندن هزینه پرداختی را داشته باشد، هزینه عودت داده می‌شود و سایر مشتاقان می‌توانند با پرداخت هزینه به نرخ ارز امسال برای سال آینده به حج مشرف شوند. 🔹با تغییرات ارز نمی‌دانیم حج آینده چقدر می‌شود، اگر کسی انصراف دهد و حج سال آینده با ظرفیت بیشتری برپا شود، ثبت‌نام‌ مجدد با قیمت سال آینده انجام خواهد شد. 🔹همچنان پیگیر حقوق شهدای منا و مسجدالحرام هستیم. چک‌های مربوط به شهدای سقوط جرثقیل نیز از طریق دفتر نمایندگی عربستان به ایران تحویل داده شد و در جلسه با خانواده شهدا این چک‌ها تقدیم شد. https://goo.gl/pvxKT2
رادیو مهدیاران قسمت ۳.mp3
17.86M
📻 رادیو اینترنتی مهدیاران این قسمت شامل آیتم های : 👈 ازدواج آسان 👈 پندانه و حکایت 👈 طنزِ تفاوتهای دختر و‌ پسر 👈 داستان صوتی مهدوی «بخاطر امام زمان»
🌹قسمتی از وصیت‌نامه تکان دهنده شهید امیر حاج امینی: اگر به واسطه خونم حقی بر گردن دیگران داشته باشم، به خدای کعبه قسم از مردان بی غیرت و زنان بی حیا نمیگذرم.
🌹 امام خمینی (ره): سعی کنید تا جوان هستید خصلت های بد در وجودتان ریشه ندواند زیرا با گذشت عمر این خصلت ها راسخ می شود و انسان به حالی می رسد که رهایی از دست این خصلت ها امکان پذیر نیست. تا جوان هستید به عبادات و خصلت های خوب خودتان را عادت بدهید. 📗 برداشت هایی از سیره امام خمینی ج۵ ص۱۸۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ حل مشکلات اقتصادی زندگی 🌷روایت زیبا از امام سجاد علیه السلام
💌 چه چیزی آرامش ما از بین می‌برد؟
🔈🔈🔈🔈🔈 شنیدنِ صدایِ اذان و نماز نخوندن یعنی...⁉️ 😈 کسے یا چیزی رو به خدا ترجیح میدی. دقت کردی وقتے دوستت آنلاینه ☹️ولی جوابِ پیامت رو نمیده چقدر ناراحت می شے ... اذان یعنے خدایِ همیشه آنلاین. بهت پیام داده... ❗️نکنه آنلاین باشے ❗️ و به جایِ چت با خدا چت با یکی دیگه انتخاب‌ کنی🌹🌿 اول وقت✨
حجاب آقایان مرواریدی گم شده در سواحل کشور! 🏖 🌾حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «لَیسَ لِلرَّجُلِ أَنْ یکشِفَ ثِیابَهُ عَنْ فَخِذَیهِ وَ یجْلِسَ بَینَ قَوْمٍ»[1] «بر مرد شایسته نیست که لباس او کنار رود تا ران هایش معلوم گردد و در این حال در میان قوم خود بنشیند.» ❌قابل توجه برخی آقایون 👌خصوصا اونهایی که کنار دریا رو جزء کشور اسلامی نمیدونند،.... و گاهی شهرهای شمالی رو با خونه اشتباه میگیرند! ... و فکر میکنند چون مرد هستند،حجاب و عفاف برای اونا،تعریف نشده! [1] . وسائل الشيعة، ج 5، 23/ 10 #پویش_حجاب_فاطمے
آیت الله جوادی آملی : رباخوار نه تنها [در حقیقت] خدا را نمیپرستد، بلکه در مقام نبرد با خدا و رسول خداست. از این رو در پایین ترین درجه سفاهت بلکه دیوانگی است. چون ربا فقط گناه فردی نیست، بلکه فتنه و بلای اجتماعی است. ربا هم در اسلام و هم در شرایع(ادیان) پیشین حرام شده است.
❗️ حکم مراجع تقلید در مورد ربا و وضعیت بانکی کشور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا