لایَقُولَنَّ أَحَدُکُم اللهُمّ إِنَّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الفِتنَهِ، لِأَنَّهُ لَیسَ أَحَدٌ إِلا وَ هُوَ مُشتَمِلٌ عَلی فِتنَهٍ وَ لکِن مَنِ استَعاذَ فَلیَستَعِذ مِن مُضِلّاتِ الفِتَنِ»[1]؛
فردی از شما نگوید خدایا از فتنه به تو پناه میبرم، زیرا کسی نیست که در فتنهای نباشد؛ لکن آن که میخواهد به خدا پناه برد، از آزمایش های گمراه کننده پناه ببرد.
نمیتوان از امتحان فرار کرد. در امتحانات الهی، همانند امتحانات مدارس، برخی قبول و بعضی هم مردود میشوند! باید از خداوند بخواهیم که ما را یاری کند تا از امتحانات او سربلند بیرون بیاییم.
ابزارهای امتحان الهی
برخی از ابزارهای امتحان را خداوند در این آیۀ شریفه بیان کرده است:
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ [2]؛
شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و كاهش در مالها و انفس و ثمرات میآزماییم.
انسان گاه با چیزهایی ترسناک و گاهی با گرسنگی آزموده میشود، گاهی باید پولی بدهد و گاهی باید در شرایط قحطی، نبودِ آب و نان را تحمّل کند. در این امتحانات الهی است که میتوان انسانها را شناخت. گاه به برخی گفته میشود: «چرا دزدی میکنی؟» میگوید: «زن و بچه دارم!» امّا آیا هر کسی که بخواهد به خانوادهاش نان بدهد، باید دزدی کند؟! این ،دلیل موجهّی نیست و ممکن است بسیاری از گرسنگی بمیرند ولی دست به دزدی نزنند.
گاهی، امتحان الهی به بخشیدن مال است. انسان باید در راه خدا تحت عنوان زکات یا خمس، مالش را بدهد؛ در واقع این شخص به وسیه مال، امتحان میشود. گاهی ممکن است این امتحان به شکل جبری باشد؛ مثلاً دزد، مالش را ببرد و خدا از این راه او را امتحان کند. گاهی نیز فرد باید جانش را بدهد. خداوند در قرآن میفرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِیلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِیتُم بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ ؛[3]
منتظران گناه نمیکنند
گاهی، امتحان الهی به بخشیدن مال است. انسان باید در راه خدا تحت عنوان زکات یا خمس، مالش را بدهد؛ در
ترجمه:
ای کسانی که ایمان آوردهاید، شما را چه میشود هنگامی که فرمان جهاد داده میشود احساس سنگینی روی زمین میکنید. آیا به حیات دنیا، از آخرت راضیتر هستید؟ متاع دنیا در برابر آخرت، خیلی کم است.
حنظلۀ غسیل الملائکه، شب پیش از نبرد، ازدواج کرده بود و صبح که برای غسل از خانه بیرون آمد، متوجّه شد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) عازم نبرد است. به داخل خانه خود دوید و به همسرش گفت: «خداحافظ! پیامبر(صلی الله علیه وآله) اعلان جنگ دادهاند؛ اگر سالم برنگشتم، وعده دیدارما قیامت». سپس شمشیر، سپر و زره خود را برداشت و رفت و به شهادت رسید.[4]
در هشت سال دفاع مقدّس، معلوم بود چه کسانی خود را ساختهاند. برخی همان موقع تشخیص میدادند که باید در مقابل دشمن ایستاد و مواظب بودندکه خدای ناکرده آسیبی به کشور نرسد؛ امّا برخی نیز درس و کار و … را بهانه میکردند و به جنگ نمیرفتند. در روایت آمده است: «نفاق از جان بیرون نمیرود، مگر اینکه در جهاد شرکت کند». این، از برکات جهاد است. هیچگاه انسان نمیتواند ادّعا کند که به راستی مسلمان است، جز این که در هنگام جهاد، عزم خود را نشان بدهد.
گاهی موضوع امتحان الهی، از جاندادن هم سختتر است. انسان گاهی فرزندش را بیشتر از خود دوست دارد و وقتی آن فرزند در آستانه مرگ قرار میگیرد، ممکن است بگوید که ای کاش من بمیرم، امّا پسرم زنده بماند. از این رو خانواده شهدا به گردن ما بسیار حق دارند. گاهی از آنها غفلت میکنیم. برخی از آنها تنها یک فرزند داشتهاند و همان را به جبهه فرستادهاند. برخی نیز سه یا چهار فرزند خود را تقدیم اسلام کردهاند. دوستی داشتم که یک روز پس از ازدواجش به جبهه رفت و پس از گذشت کمتر از یک ماه شهید شد. او نیز مانند ما دوست داشت زنده باشد و از زندگی لذّت ببرد؛ امّا جنگ را برای خود امتحان میدانست.
امتحانهای الهی جدّی هستند. باید وقتی زمینه غضب و شهوت پیش میآید، خود را نگه داریم. مگر تقوا چیست؟ تقوا از ماده »وقی-یقی» به معنای خود نگهداری و صیانت است . انسان باید بتواند خود را نگه دارد؛ به عنوان مثال از صحنههایی که بسیار دیدنی امّا حرام است، باید چشمپوشی کند. برخی از صداها به قدری کریه است که اگر فردی نخواهد آن را گوش دهد، کار مهمّی انجام نداده است؛ مانند صدای برخی از حیوانات؛ امّا گاهی هم صدا زیبا، ولی حرام است. در اینجا گوش ندادن به صدا، هنر است وارزش دارد. اگر به ما بگویند کسی نذر کرده که هفتاد هزار تومان به شما بدهد، خوشحال میشویم، امّا گاه برای اینکه هفتاد هزار تومان خمس ندهیم، به هر حیلهای متوّسل میشویم، مؤمن اینگونه نیست و در همه جا در اندیشۀ رضایت پروردگار است.
مرحوم طبرسی(ره) درکتاب «احتجاج»، متن مناظره امام هشتم را با علمای یهودی، مسیحی، مجوسی، و جناب صابئی را که فرد بسیار باسوداری بوده، آورده است.[5] آن حضرت به فرد مسیحی –جاثلیق- میفرمایند: «شنیدهام که میگویند حضرت عیسی(علیه السلام) از لحاظ جسمی و قدرت بدنی از انبیای دیگر ضعیفتر بوده و مثل حضرت ابراهیم(علیه السلام) و حضرت موسی(علیه السلام) نبوده است و برای همین هم در عبادت کردن، طاقت نمیآورد و کمتر عبادت میکرد. آیا این مطلب درست است؟» جاثلیق گفت: «خیر، اینگونه نیست؛ اشتباه گفتهاند». حضرت فرمودند: «واقعاً اینطور نبوده است؟» گفت: «نه، پیامبر ما بسیار هم در عبادت قوی بوده است». آن حضرت فرمودند: «چه کسی را عبادت میکرد؟» مرد مسیحی پاسخ داد: «خدای یگانه را». حضرت فرمود: «پس چرا تو خدا را نمیپرستی؟» جاثلیق متحّیر ماند. امّا عمران صائبی در مناظره مقداری مقاومت کرد و امام(علیه السلام) نیز بحث با او را ادامه دادند.
ناگهان در میان یک بحث فلسفی، اذان گفته میشود. امام(علیه السلام) برای نماز برمیخیزد. عمران میگوید: «اگر بمانی و این بحث را تمام کنی، ممکن است مسلمان شوم» امام(علیه السلام) میفرمایند: «نه! وقت نماز است و باید نمازم را بخوانم. میخواهی مسلمان شو، میخواهی نشو». آن حضرت برای وضو گرفتن از جلسه خارج شدند و نماز را خواندند. عمران هنوز نشسته بود. امام آمدند و بحث راتمام کردند، عمران هم مسلمان شد.
اگر آرامآرام نمازهایمان به نماز اوّل وقت مبدّل شد، نمازی که تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ [6]؛ است، بر ما اثر میگذارد و ما را از گناه باز میدارد.