منتظران گناه نمیکنند
#چرا_نماز_ستون_دین_است با صدای شهید حاج شيخ احمد ضيافتے كافے
زمانی که دوباره به سجده می رویم یعنی به خاک می رویم و زمانی که از سر از سجده بر می داریم یعنی دوباره از خاک آفریده می شویم . یعنی دو سجده ی ما یک دوره مبدأ و معاد است .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️امام صادق علیه السلام:
تَسْبِيحُ فَاطِمَةَ فِي كُلِّ يَوْمٍ فِي دُبُرِ كُلِّ صَلَاةٍ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ صَلَاةِ أَلْفِ رَكْعَةٍ فِي كُلِّ يَوْمٍ.
💬 تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها هرروز در تعقیب هر نماز، از هزار رکعت نماز در روز برای من دوست داشتنیتر است.
📚 الكافي (ط - الإسلامية)، ج۳، ص۳۴۳.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🖤روز نهم چلّه حدیث کساء به نیت فرج (یکشنبه)
📿نـــــمازت را مــــتّصل کن
به نـــــمازِ امـــــامـ زمــــان«عج»
و ســــجاده ات را شــــاهد بـــگیر
که هـــــیچ نـــمازے
بــــدونِ دعـــــاے بر فــــرجش نــــبوده اســــت.
🍃اللهم عجل لوليك الفرج🍃
#نماز_اول_وقت
التماس دعای فرج
منتظران گناه نمیکنند
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » تاکنون « 1⃣ بستہ » اعلام شده است اعلام کنندگان مـوظفنـد،
ماشاء الله تعداد کانال زیاده فقط 13 نفر😐
#در_محضر_معصومین
🔰رسول خدا صلی الله علیه و آله:
✍اذا کانَ یومُ القیامَة وَ نُصِبَ الصِّراطُ عَلی شَفیرِ جَهنّمَ لَم یَجُزْ اِلّا مَن مَعَهُ کِتابُ علیِّ بنِ ابیطالب.
🔴روزی که قیامت برپا میشود و پل صراط بر کناره جهنم نصب میگردد هیچ کس حق عبور از آن را نخواهد داشت مگر اینکه برگه اجازه علی بن ابی طالب را به همراه داشته باشد.
📚مناقب ابن مغازلی، ص ١٤٢
#حدیث_روز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهل تا بی حیا،بی خبر از خدا
می زدنت چرا چرا چرا؟😭
#فاطمیه🏴
#حاج_امیر_عباسی
✅همگی یکدل و یکصدا دعای فرج مولا
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بخوانیم🤲
🌹بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ🌹
اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ وَمُنِعَتِ السَّمآءُ، واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيک الْمُشْتَکى، وَعَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَالزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى اَدْرِکنى اَدْرِکنى، السَّاعَةَالسَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرينَ.
خدايا بلاء عظيم گشته و درون آشکار شد و پرده از کارها برداشته شد و اميد قطع شد و زمين تنگ شد و از ريزش رحمت آسمان جلوگيرى شد و تويى ياور و شکوه بسوى تو است و اعتماد و تکيه ما چه در سختى و چه در آسانى بر تو است خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد آن زمامدارانى که پيرويشان را بر ما واجب کردى و بدين سبب مقام و منزلتشان را به ما شناساندى به حق ايشان به ما گشايشى ده فورى و نزديک مانند چشم بر هم زدن يا نزديکتر اى محمد اى على اى على اى محمد مرا کفايت کنيد که شماييد کفايتکننده ام و مرا يارى کنيد که شماييد ياور من اى سرور ما اى صاحب الزمان فرياد، فرياد، فرياد، درياب مرا درياب مرا درياب مرا همين ساعت همين ساعت هماکنون زود زود زود اى خدا اى مهربانترين مهربانان به حق محمد و آل پاکيزه اش.
الهی به حق مقدسات عالم و نام اعظم پروردگار حاجت روا شوید. “آمین یا رب العالمین”
روزتونبیگناه🤲
صبحمونروباسلامبهائمهشروعڪنیم
قرار_روزانمون
السلامعلیڪیارسولالله
السلامعلیڪیاخدیجه کبری
السلامعلیڪیاامیرالمؤمنین
السلامعلیڪیافاطمهالزهرا
السلامعلیڪیاحسنِبنعلے
السلامعلیڪیاحسینِبنعلے
السلامعلیڪیاعلےبنالحسین
السلامعلیڪیامحمدبنعلے
السلامعلیڪیاجعفربنمحمد
السلامعلیڪیاموسےبنجعفر
السلامعلیڪیاعلےبنموسیالرضا
السلامعلیڪیامحمدبنعلےِالجواد
السلامعلیڪیاعلےبنمحمدالهادی
السلامعلیڪیاحسنبنعلیِالعسکری
السلامعلیڪیاصاحبالزمان
السلامعلیڪیازینبڪبری
السلامعلیڪیاابوالفضلالعباس
السلامعلیڪیافاطمهالمعصومه
السلامعلیڪیا ام البنین
السلامعلیڪیارقیه خاتون
السلامعلیکمورحمهاللهِوبرڪاته
حتماً بخون ......حتماً بخون........
گُناهِ جاریــه
دنیای مجازی است
اما دفتر اعمال همچنان باز است
دنیای مجازی است
اما اینجا هم میتوان گُناه کرد.
میتونم ازت یه سوال❓ بپرسم؟
آیا اللّٰه تعالی،از عکسی که برای پروفایلت میزاری، راضی هست❓
عکس اون خانوم زیبایی که گذاشتی،
رو پروفایلت‼
یا اون دست زیبایی که گذاشتی‼
یا اون عکسی که از بدنت گذاشتی
و سرت رو کات کردی رو عکس‼
یا عکسی که با #نقاب گذاشتی؛ با #چشم های دیزاین کرده و یا #چادری
که پُره از عِشوه‼
🚫 آیا اللّٰه تعالی، از این عکسها راضیه؟
و یا اینکه ؛کی اونها رو پاک میکنه
وقتیکه اجلت فرا رسید و ملک
الموت به سراغـت اومد؟
این عکس، برای تو تبدیل
میشه به گناه جاریه که تا قیامت
گناه پشت گناه به توشه قیامتت
اضافه میشه‼
☝هر کسی که اون رو نگاه کنه
و دچار فتنه بشه؛ تو دچار گناه میشی‼
و یا اینکه جنس مخالفت رو
جذب میکنی و بعد شاکی میشی
که مزاحم داری‼
مواظب باش و از اللّٰه بترس و
همین الآن عوضش کن‼
☝این رو بدون که خیر، در اطاعت
از فرامین اللّٰه متعال است نه! در سرپیچی
از دستوراتش.
💥تصاویر و فیلم ها و.... به تصاویر و
فیلم ها و صداهایی که برای همدیگَر میفرستید و یا در شبکه های مجازی،
به اشتراک میگذارید و 👈 یا تصاویر
بر پروفایلتان توجه کنید.
چه تصویری را در پیج خود به اشتراک گَذاشته اید؟
مبادا این تصویرها، شما را در
لیست افرادی که گناه جاریه دارند،
قرار دهند.
گُناه جاریه، گُناهی است که حتی با
مرگَ فرد هم این گناه تمام نمیشود
و به هر میزان که باعث گُمراه شدن افراد دیگر شود، به کارنامه اعمال او، این گُناه
اضافه میشود،
گُناهی که با اشتراک گذاری شما
منتشر میشود و منتشر میشود و در صحرای قیامت، با انبوهی از گناهان، مواجه خواهید شد که حتی فکرش
را هم نمیکردید...
❗️اینها گناهان من است😔؟
❗️من که اصلا این اشخاص را نمیشناسم؟
❗️چرا من مسئول گَناهشان هستم
و در آن شریکم!
شاید بگوئید عکس یا کلیپ فلانی
که پخش شده است دیگر با احتیاط
من و باز نشر نکردن آن که دیگر
فرقی نمیکند...
🔥 امــّـا این را بدانید که شما مسئول گُناه خود هستید و هرگز در قبر کسی دیگر ، گَذاشته نخواهید شد.
گناه هر کس به گردن خودش است مطمئن باشید شما هم با نشر یک عکس (❌حدیث دروغ، تصویر زنان بی حجاب،دعوت به کارهای مُنکر و...) یا فیلم یا آهنگ در این گُناه شرکت
خواهید کرد 🔥
و چه بسیار کسانی که به وسیله
شما، با آن گُناه آشنا شوند و آن
را منتشر کنند با هر نشر ،گناهی
به گردن شماست...
✅ احتیاط کنیم مبادا کارنامه اعمال
ما پر شود از گَناهان جاریه؛که تا قیامت جریان دارند و حتی پس از مرگ ما هم دفترِ ثبت این گَناهان بسته نخواهد شد ❌
👈 پاک کنیم هر چه که روز حساب
بر علیه ما شهادت میدهد..توبه و استغفار کنیم.
☝پس سعی کنیم اعمال و کارهای
جاریه نیک و حسنه ای داشته باشیم.
نشر فحشا:
🔸کسی که فحشا را منتشر میکند حتی اگر خودش آن را مرتکب نشود گناهانش نزد اللّٰه ، بزرگتر از گناهِ کسی است که آن را انجام میدهد اما ترویجش نمیدهد.
🔹زیرا اولی گناه گمراه کردن یک امت
را به دوش میکشد و دومی تنها گناهِ خودش را متحمل میشود
نمونه های گناهان جاریه:
❌ نشرتصاویر زنان لخت و نیمه لخت
و به بهانه مطالب عاشقانه تصاویر
زن و مرد در آغوش هم دیگر و ...
❌ نشر فیلم های غیراخلاقی و فحشا
❌ نشر ترانه و موسیقی
❌ نشر بدعت و شرکیات.. وای بحال
کسیکه بمیرد اما گناهانش بعد از
مرگش جاری باشد...
عاقلان را اشاره ای کافیست.......❖┈┈┉┉┉┉┉┉┉•••••••••٠٠٠٠٠
@montzeran
منتظران گناه نمیکنند
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » تاکنون « 1⃣ بستہ » اعلام شده است اعلام کنندگان مـوظفنـد،
تا الان ۱۴ نفر شرکت کردند
از امروز دوشنبه تا جمعه
شروع می شود
#مشارطه
امروز میخوام با خودم خلوت کنم و همه کارهای خوب و بدمو مرور کنم.
بدیها حذف❌
خوبیها تکرار✅
میخوام خوب باشم😍
✨◾️✨◾️✨◾️✨◾️✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
🔴 نتیجه تلاش حداکثری برای هدایت مردم
🔵 حضرت آیتالله بهجت (ره):
🌕 اگر ما نیز به اندازه توان خود در هدایت مردم تلاش و کوشش کنیم، آیا امکان دارد که مورد عنایت «عینُ الله الناظرة» و #امام_زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) نباشیم؟!
📚 در محضر بهجت، ج١، ص١٠٣
#مهدویت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز هم #مترو میدان ولیعصر چه خبر شده؟؟؟؟
😭دخترهایی که فکرشو هم نمی کنید، با دیدن تعزیه فاطمیه #دختران_انقلاب در روز گذشته محجبه شدند.....
چشمِ دشمنان کور💪
#کار_تمیز_فرهنگی
#حجاب_فاطمی
منتظران گناه نمیکنند
🏴دختران انقلاب به میدان می آیند 📌تعزیه اولین مدافع حرم به مناسبت شهادت حضرت زهرا(س) شنبه۱۱ آذر،زی
امروز تعزیه دختران انقلاب
دوشنبه ۱۳ آذر چهار راه حضرت ولیعصر (عج)
منتظران گناه نمیکنند
🖇 #پارت_23🌿 داشتم در ماشینو باز میکردم که صدام زد! -خانوم!! -بله؟؟ -با این لباسا کجا میخواید برید آ
🖇 #پارت_24🌿
هرچی که بود،
آرامش عجیبی داشت💕
با همه کوچیکیش،دلنشین و دوست داشتنی بود...💕
بازم سرم گیج رفت!
دستمو گرفتم به دیوار!
ساعت روی دیوارو نگاه کردم،
حوالی ساعت نُه بود.
رفتم سمت گوشه ای که پتو ها چیده شده بود،
نشستم و تکیه دادم بهشون.
کلافه پاهامو دراز کردم و نفسمو دادم بیرون!
باید چیکار میکردم؟
با این لباسا کجا میتونستم برم ؟؟
باید لباس میخریدم...
اما ...
با کدوم پول!!؟؟
میتونستم امشب همه چیو تموم کنم...
اما...
برای اون....
راستی اون کیه؟؟
اصلا من چرا بهش اعتماد کردم؟؟
اون چرا به من اعتماد کرد؟؟
منو آورد تو خونش!
من حتی اسمشم نمیدونستم!!
هرکی بود انگار خیلی مهربون بود!
بالاخره اگر امشب کاری میکردم،
برای اون دردسر میشد!
یعنی الان مامان و بابا چه فکری درباره من میکردن!!
سرمو آوردم بالا!
یه آیینه کوچیک رو دیوار بود!
رفتم سمتش،
صورتمو نگاه کردم.
نخ های بخیه نمای زشتی به صورت قشنگم داده بودن!
چشمام گود رفته بودن و زیرشون کبود شده بود.
سرم هنوز گیج میرفت😣
چشمام پر از اشک شد و تکیهمو دادم به دیوار
و فقط گریه کردم...
انقدر دلم پر بود که نمیدونستم برای کدومشون گریه کنم...
همونجوری سُر خوردم و همونجا که ایستاده بودم نشستم
و سرمو گذاشتم رو زانوهام!
تو سَرم پر از فکر و خیال بود...
پر از تنهایی
پر از بدبختی
پر از نامردی...
نامردی!!
هه!
یعنی الان مرجان کجاست؟!
پارتی دیشب بهش خوش گذشته بود؟😏
نوری که تو چشمم افتاد،
باعث شد چشمامو باز کنم!
صبح شده بود!!
حتی نفهمیده بودم کِی خوابم برده!!
چشمامو مالیدم و اطرافمو نگاه کردم!
یاد اتفاقات دیروز افتادم.
شکمم صدا داد،
تازه فهمیدم از دیروز عصر چیزی نخوردم!
البته همچنان معدم میسوخت و مانع میلم به خوردن میشد😣
ساعت هفت بود!
بلند شدم،
آبی به صورتم زدم و
رفتم سمت در...
یدفعه یاد اون افتادم!
شمارش هنوز تو جیبم بود...
باید حداقل یه تشکری ازش میکردم!
رفتم سمت تلفن
اما با فکر این که ممکنه خواب باشه،
دوباره برگشتم سمت در.
یه بار دیگه کل خونه رو از زیر نگاهم گذروندم و رفتم بیرون!
حتی کفش هم نداشتم!!
همون دمپایی آبی و زشت بیمارستان رو پوشیدم
البته دیگه هیچی مهم نیست!
در کوچه رو باز کردم.
هنوز هوا سرد بود،
یه لحظه بدنم از سوز هوا لرزید و دستامو تو بغلم جمع کردم.
یه نفس عمیق کشیدم و
خواستم برم بیرون که ...
ماشینش روبه روی در پارک شده بود!
اولش مطمئن نبودم،
با شک و دودلی رفتم جلو
اما با دیدن خودش که توی ماشین خوابیده بود و از سرما جمع شده بود،
مطمئن شدم!
هاج و واج نگاهش کردم!
یعنی از کِی اینجا بود؟؟!!
با انگشتم تقه ای به شیشه زدم که یدفعه از خواب پرید و هول شیشه رو داد پایین!
-سلام!بیدار شدین؟؟😳
-سلام!
بله!
شما از کی اینجایید؟؟
-مهم نیست،
خوب خوابیدین؟
حالتون بهتره؟؟
-بله ولی انگار حال شما اصلا خوب نیست!
رنگتون پریده!
فکر کنم سرما خوردین!!
-نه نه!!چیزی نیست!
خوبم!
-باشه...
فقط خواستم تشکر کنم و بگم که من دارم میرم!
-میرید؟؟
کجا؟؟
-مهم نیست!
ببخشید که مزاحمتون شدم!
خداحافظ!!
چند قدم از ماشینش دور شده بودم که صدام کرد.
-خانوم!!؟؟
برگشتم سمتش.
نصف بدنشو از ماشین آورده بود بیرون و کاملا از قیافش معلوم بود یخ کرده!
خودمم داشتم میلرزیدم از سرما.
نگاهش کردم...
بازم سرشو انداخت پایین
-آخه با این لباسا کجا میخواید برید
بعدم شما که جایی...
بی رمق نگاهش کردم
-مهم نیست...!
یه کاریش میکنم!
-چرا مهمه!
یه چند لحظه بیاید تو ماشین لطفا!
کارتون دارم!
یکم این پا و اون پا کردم و نشستم تو ماشین.
دو سه دقیقه ای به سکوت گذشت.
بعد ماشینو روشن کرد و راه افتاد،
نمیدونستم الان کجای تهرانم!
اصلا این خیابونا برام آشنا نبود.
فکرکنم بار اولی بود که میدیدمشون!
معلوم بود که خلوت تر از وقت عادیشه.
آخه دیگه چیزی به عید نمونده بود!
یدفعه مخم سوت کشید!
فردا عید بود😳
غرق تو افکار خودم بودم که ماشین جلوی یه مغازه ایستاد!
-چندلحظه صبرکنید،زود میام!
بعد حدود سه دقیقه با دو تا کاسه ی آش که ازشون بخار بلند میشد برگشت!!
عطر آش که تو ماشین پیچید دلم ضعف رفت🍲...
-دیشب بعد اینکه رفتین تو یادم افتاد شام نخوردین!!😅
اما راستش نخواستم مزاحم بشم،
گفتم شاید خودتون چیزی از یخچال بردارین و بخورین!
ولی فکرنکنم چیزی خورده باشین!
اینو بخورین ،باز میرم میخرم...
ترسیدم زیاد بخرم سرد بشه!
با نگاهم ازش تشکر کردم و آشو ازش گرفتم.
واقعا تو این سرما میچسبید.
تو سکوت کامل صبحانشو خورد و از ماشین پیاده شد،
و با دو تا کاسه ی دیگه برگشت!
با تعجب نگاهش کردم😳
-من که دیگه میل ندارم!
دستتون درد نکنه...
واقعا خوشمزه بود!
-یه کاسه که چیزی نیست☺️
آش خوبه،
بخورین یکم جون بگیرین.
واقعا هنوز سیر نشده بودم!
روا نبود بیشتر از این مقاومت کنم!!😅
کاسه ی بعدی رو هم ازش گرفتم و این بار با آرامش بیشتری، خوردم.
بازم ماشینو روشن کرد و دور زد،ولی سمت خونه نرفت.
باورم نمیشد که یه روز،
اینقدر بیخیال
سوار ماشین یه غریبه بشم!!
اصلا چرا نمیذاشت برم؟؟
چه فکری تو سرش بود!؟
کجا داشت میرفت...؟
چرا بهش اعتماد کرده بودم؟
سرمو برگردوندم و صورتشو نگاه کردم،
میخواستم یه دلیل برای بی اعتمادی ،
تو چهرش پیدا کنم!!
ولی هیچی نبود...!
چهره ی جالبی داشت!
کاملا مردونه و موقر!
چشم و موهای مشکی
پوست سبزه
و....
حدود دوسانت ریش و سبیل!!
با اینکه از این مورد آخری خیلی بدم میومد،اما واقعا به قیافش میومد!
ترکیب چهرش دلنشین بود...!
هینجوری که به روبهروش رو نگاه میکرد،
قیافش یجوری شد!
تازه فهمیدم یکی دو دقیقست زل زدم بهش!!!
خجالت زده سرمو برگردوندم و خیابونو نگاه کردم.
خورشید اومده بود تا خیسی بارونی که از دیشب کل شهرو شسته بود ،خشک کنه!
همه جا خلوت خلوت بود!
شایدم همه دیشب مثل بارون
مشغول شستن و تمیز کردن بودن و الان خواب بودن...😴
حتما مامان هم چندنفری رو آورده بود تا خونه رو تمیز کنن!
خونه ای که دیگه من توش جایی نداشتم...
یعنی عرشیا میدونست چه بلایی سر من آورده؟!😢
با صدای سرفه های اون،به خودم اومدم!!
-فکرکنم سرما خوردین...!
-به قول خودتون،مهم نیست🙂
-چرا به من دروغ گفتین؟؟
-دروغ!!!
چه دروغی؟؟😳
-دیشب گفتین میرین پیش دوستاتون!
وگرنه من قبول نمیکردم برم خونتون که خودتون بمونین بیرون و سرما بخورین!!
-از کجا میدونین نرفتم؟؟
-از گرفتگی صدا و شدت سرفه هاتون مشخصه کل دیشبو تو ماشین خوابیدین!!
-خب آره،
ولی ...
دروغ نگفتم!
رفتم اما نشد برم بمونم!
-خب میومدین خونه!
منم یه جایی میرفتم!
بالاخره خونه ی شما بود!
چهرش جدی شد و صداشو صاف کرد!
-یعنی منِ مرد میومدم تو خونه
و شما رو میفرستادم تو کوچه خیابون؟؟😒
بعدم من به شما اطمینان دادم که تو این خونه کسی مزاحمتون نمیشه!
حتی خودم!
نمیدونستم چی بگم
بازم چنددقیقه ای تو سکوت طی شد!
May 11