eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
5.2هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
اش خیر ه شدم و لبخند بد جنسانه ای تحویلش دادم که لبش رو گاز گرفت و پر اضطراب انگشت عسلیش رو توی دهنم گذاشت. قبل اینکه انگشتش رو از دهنم بیرون بیاره دستش رو توی دستم گرفتم و جور ی که کسی متوجه نشه و خیلی نامحسوس انگشتش رو بو سیدم. بع د انداختن سرویس طلایی که مامان به آرام هد یه داده بود به سر و گردن آرام، خانم هایی که حضور داشتن بعد دادن هد یه هاشون از اتاق عقد خارج شدن و عکاس تو ی چندین ژست مختلف ازمون عکس گرفت . ژستایی که عکاس نشونمون میداد باعث می شد بیشتر به آرام نزدیک بشم و من از خدا خواسته تمامشون رو اجرا میکردم تا اینکه عکاس از آرام خواست به مدل های مختلف بمونه بعد* ** من برا ی بو سیدن آرام لحظه شماری می کردم ولی نه تو ی این وضعیت و جلو ی چشم یه غریبه! به چهر ه ی آرام خیره شدم که با التماس بهم نگاه کرد و من بی خیال شونه ای بالا انداختم ولی با چشما ی گرد شده ی آرام و نگاه هشدار دهنده اش رو به عکاس گفتم : دیگه کاف یه! عکا س مخالفت کرد و گفت : ولی من فقط چندتا عکس انداختم . _گفتم کا یه! شما می تونی بری. عکا س که دید مرغ من یه پا داره و لحنم کاملا جدیه با کلافگی لوازمش رو جمع کرد و از اتاق خارج شد. با رفتن عکاس و بسته شدن در پشت سرش به چشمای آرام که معلوم بود از اینکه از دست عکاس خلاصش کردم خوشحاله! خیره شدم و گفتم : اگه یکی ازم بپرسه قشنگترین شب زندگیت چه شبیه بی برو و برگرد می گم شب یکی شدن دنیام با دنیای قشنگ توئه! امشب قشنگترین شب زند گی منه. لبخندی رو ی لبش نشست که بهش نزدیک شدم و گفتم : تو امشب می خوا ی همه اش ساکت با شی؟ نمی خوا ی بهم بگی.... _می خوام بگم که احساس میکنم من خوشبخت ترین عروس روی کر ه ی زمینم چون.... تو داماد این عرو سی! خواستم نزدیک تر برم و بغلش کنم که با باز شدن ناگها نی در خودم رو عقب کشیدم و به مبینا که سرش رو از لای در داخل کرده بود عصبی نگاه کردم که با تعجب و لحن شیطونی گفت :به این زو دی دست به کار ش دین؟! در جوابش لبخند زدم و به آرام نگاه کردم که مبینا ادامه داد:بقیه ا ش رو بزارین برای بعد! الان همه ی مهمونا منتظر شماین. با این حرفش دست آرام رو توی دست گرفتم و با هم میان دست و سوت و جیغ دخترای جمع شد هی جلو ی در از اتاق خارج دیم و دست توی دست هم به مهمونامون خوش آمد گفتیم. بعد خوش آمد گویی ما به درخواست فیلمبردا ر ر وی صندلی وسط سالن نشستیم گردنبندی رو از جیب کتم در آوردم و وقتی به سمتم برگشت گردنبند رو مقابلش گرفتم که صدای دست و سوت جمعیت حلقه زده دورمون فضا رو پر کرد و من گردنبند رو به گردنش انداختم و به هر زحمتی که بود قفل زنجیر ش رو بستم. بعد بستن قفل گردنبند که حسابی نفسم رو بند آورده بود آرام دستش رو توی دستم گذاشت و مجبورم کرد باهاش برقصم. دست ت وی دست آرام و خیر ه به چشماش مدتی رو با هم رقصیدیم تا اینکه به سمت جایگاه عروس و دوماد رفتیم و ر وی مبل نشستیم. چشمم به آیدا بود که با لباس مجلسی کوتاه ی که تنش بود به همراه دخترا ی فامیل می رقصید و خوشحال به نظر می ر سید. با صدای آرام که یوا ش کنار گوشم گفت به کی نگاه می کنی؟ نگاهم رو از آیدا گرفتم و در حالی به اخمای درهمش نگاه م ی کردم و با لبخند از حس حسادتش، گفتم : به آیدا. اخما ش از هم باز شد و با لبخند گفت : آها!.... می گم تو نمی خوا ی بر ی پیش آقایون ؟ برای اولین بار بود که از حسادت کسی نسبت به خودم لذت می بردم و این همه برام خوشایند بود و بهم حس غرور می داد. به حسادتش خندی دم گفتم: یعنی تو دوست دار ی من برم؟! _من نه! و لی دخترایی که با وجود تو نمی تونن برقصن دارن برا ی تو میخونن که بری. مامان که حسابی به خودش رسیده بود و توی لباس مشکی بلندش قدش بلند تر به نظر می ر سید به سمتمون اومد و رو به من گفت :آراد تو نمی خوای بر ی پایین!؟ به آرام نگاه کردم و با گفتن من میرم ولی خیلی زود بر می گردم. از جام برخاستم و برای رفتن به طبقه ی پایین ازش فاصله گرفتم. ولی بر خلاف گفته ام تا آخر وقت تو ی طبقه ی پایین موندم و با امیر حسین و بقیه گفتیم و خندی دیم. تو ی جمعمون جای پرهام رو حسابی خالی می دیدم، بدون اینکه دلیل نیومدنش رو بدونم. همیشه فکر می کرد پرهام او لین کسیه که تو ی جشن نامزدیم حضور پیدا می کنه و تا آخر کنارم می مونه و لی او نیومده بود که هیچ! حتی بهم زنگ هم نزده بود و کاملا ازش بی خبر بودم. آخرای شب بود و من بی حوصله به حرفای عمو ی آرام و بابا گوش میدادم که امیر حسین کنارم وایستاد و گفت: دیگه هر چی اینجا نشستی و غمبرک زد ی بسه پاشو که می خوایم بریم بالا . 🍃 💕 دختر بسیجی 💕
با خوشحالی
یه نگاهی بهش انداختم و گفتم :حالا تو چرا می خوا ی بیای بالا و انقدر خوشحالی. _می خوام بیام بالا تا هم به خواهرم تبریک بگم و هم... _هم چی؟ _بماند! .... با کنجکاو ی نگاهش کردم که توجهی نکرد و من رو ی پام وایستادم و با خوشحالی جلوتر از امیر حسین و بقیه به سمت طبقه ی بالا رفتم و بر ای بدرقه ی مهمونا کنار آرام وایستادم و به خانم بزرگ که صورت آرام رو می بو سید و بهش تبریک می گفت نگاه کردم. همه ی مهمونا رفته بودن و تنها مامان و آیدا و آرزو تو ی خونه مونده بودن که آرام خودش رو رو ی مبل رها کرد و نفس راحتی کشید. من هم کنارش نشستم که آ یدا بهمون نزد یک شد و رو به آرام گفت : آرام جان من دیگه دارم می رم، سعید پایین منتظره فردا می بینمت فعلا خداحافظ . آیدا نذاشت آرام ا ز جا ش بلند شه خیلی سریع صورتش رو بو سید و از من هم خداحافظی کرد و رفت. با تعجب نگاهش کردم و با رفتنش رو به آرام گفتم :الان دقیقا چه اتفاقی افتاد؟! من درست دیدم که آیدا.... آرام خندید و من محو تماشای خنده اش شدم که مامان به شونه ام زد و گفت : آراد ما میریم خونه تو همینجا می مونی و فردا با آرام میای فهمیدی؟ چیزی نگفتم و در جوابش خندیدم که مامان صورت آرام رو بو سید و ازش خداحافظی کرد و به همراه آرزو از خونه خارج شدن . با رفتنشون کتم رو از تنم در آوردم و کراواتم رو شل کردم و به آرام که دامن لباسش رو تا زانو باال زده بود و سعی داشت کفشش رو در بیاره ولی نمی تونست نگاه کردم که گفت: آخ که سگک این کفشه پدر پام رو در آورده! با این حرفش جلوی پاش ر وی زانوم نشستم و پاش رو ر وی زانوم گذاشتم و مشغول باز کردن سگک بودم که در همین حال کسی در زد و دوتامون بدون اینکه تکو نی به خودمون بدیم به در چشم دوختیم که مادر بزرگش وارد خونه شد و با تعجب نگاهمون کرد که من زودتر به خودم اومد مو از جام برخاستم. مادر بزرگش در حالی که به زمین چشم دوخته بود گفت : نمی دونم چجور بگم! می دونی پسرم! ما رسم نداریم که توی دوران نامزدی...... فهمیدم مادربزرگش چی می خواد بگه که این همه براش سخته بر ای همین با خجالت سرم رو پایین انداختم که خودش ادامه داد:رسم نداریم..... تا قبل عرو سی! ... حرفش رو نصفه رها کرد و گفت : ای خدا ی من! چرا از من خواستن بگم آخه؟! بدون اینکه نگاهش کنم گفتم : من متوجه ام. _آخییش! خدا خیرت بده مادر راحتم کر دی!.... خب دیگه فعلا شب بخیر. _شب شما هم بخیر! با رفتن مادر بزرگ آرام، آرام با تعجب پر سید : منظور مامان بزرگ چی بود؟ چی می خواست بگه که...؟ دستم رو کلافه تو ی موهام کشیدم و جواب دادم :بعدا بهت می گم. متعجب نگاهم کرد و وقتی د ید من نگاهم رو ازش گرفتم خودش کفشش رو در آورد و گفت :آخییییش! راحت شدم. با این حرفش برگشتم و نگاهش کردم که کفشاش رو با پاش به یک طرف هول داد و با بالا نگه داشتن دامن لباسش به سمت اتاق تو ی راهرو رفت و وقتی به در اتاق ر سید رو به من که وایستاد ه بودم و نگاهش میکردم گفت : تو می خوا ی تا صبح همونجا بایستی؟! به دنبالش به سمت اتاق رفتم که زود تر از من وارد اتاق شد و ر وی صند لی جلوی میز آرایش نشست. به تخت یک نفر ه ی گوشه ی اتاق نگاهی انداختم و از تصور خوابیدن آرام تو ی بغلم لبخندی گوشه ی لبم نشست که آرام با دیدن لبخند من با تعجب به تخت نگاهی انداخت و سر در گم مشغول در آوردن سنجاق ها از داخل موهاش شد. گر ه کراواتم رو کامل باز و به آرام که به جون موهاش افتاده بود و نمی تونست سنجاق موهاش رو در بیار ه نگاه کردم و با انداختن کراوات رو ی لبه ی تخت به سمتش رفتم و گفتم : بزار من برات بازشون می کنم. خیلی سریع و خوشحال دستاش رو پایین انداخت و من خیلی آروم و با ملاحظه مشغول در آوردن سنجاق ها از داخل موهاش شدم . با در آوردن آخرین سنجاق مو به نگاهش توی آ ینه که به من خیر ه بود خیره شدم و دستی به موها ی باز شد هاش کشیدم و گفتم : می خوای شونه شون بزنم. دستی تو ی موهاش کشید و جواب داد : اینا پر چسب و تافن و به این راحتی شونه نمی شن! باشه فردا که رفتم حموم شونه شون می کنم. با سردرگمی ر وی تخت نشستم و در حالی به آرام چشم دوخته بودم *** که آرام نگاهش رو ازم گرفت و به دستاش رو ی زانوش خیره شد. کالفه دستم رو دور گردنم کشیدم و خیلی ناگهانی روبه روش وایستادم و یه دستم رو روی پشتی صندلی و دست د یگه ام رو زیر چونه ی آرام گذاشتم که با تعجب به چشمام خیره شد 🍃 💕 دختر بسیجی 💕 به صورت آرام که شب زود تر از من خوابش برده بود و حالا هم خیال بیدا ر شدن نداشت در سکوت زل زده بودم که با صدا ی در زدن کسی نگاهم رو ازش گرفتم و دستم رو از زیر سر
هم اکنون سمت خدا شبکه 3را ببنید
منتظران گناه نمیکنند
#انسان_شناسی ۵۷ #استاد_شجاعی #استاد_انصاریان 📝 لطفاً یک قلم و کاغذ بردارید‼️ و بنویسید از صبح که
انسان شناسی ۵۸.mp3
11.84M
۵۸ - چه اتفاقی می‌افتد که گاهی ناگهان چهره‌ی اعتقادات انسان عوض می‌شود؟ • چه عاملی، ریشه‌ی اصلی انحرافاتِ ناگهانیِ اعتقادی و عملیِ انسانهاست؟ - چه عاملی، سطح آرزوها و دغدغه‌های انسان را بطور ناگهانی، به زیر می‌کشند و نابود می‌کنند؟ • چرا بعضی‌ها بقدری محکم و ریشه‌دارند، که هیــــچ عاملِ بیرونی، توان نفوذ در جهان‌بینی آنها را ندارد؟ - چه کنیم از این مصیبت‌های ناگهانی، در امان باشیم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خشنودی خانواده با کمک به امام زمان (عج) سخنران استاد شجاعی
💠 بانویی که به خاطر ، امام زمان (عج) را دید 🔸 یکى از علماء بزرگ (مرحوم آیةالله سیّد باقر مجتهد سیستانى پدر آیةالله سیّد على سیستانى و مرحوم سیّد محمود مجتهد سیستانى) در مشهد مقدّس براى آنکه به محضر امام زمان (عج) شرفیاب شود ختم زیارت عاشورا در چهل جمعه هر هفته در مسجدى از مساجد شهر آغاز می‌کند. 🔹 ایشان فرمودند: در یکى از جمعه‌هاى آخرین، ناگهان شعاع نورى را مشاهده کردم که از خانه‌ى نزدیک آن مسجدى که من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم می‌تابید، حال عجیبى به من دست داد، از جاى برخاستم و به‌دنبال آن نور به در آن خانه رفتم، خانه کوچک و فقیرانه‌اى بود، از درون خانه نور عجیبى می‌تابید. 🔸 در زدم وقتى در را باز کردند، مشاهده کردم حضرت ولى عصر امام زمان (عج) در یکى از اتاق‌هاى آن خانه تشریف داشتند و در آن اتاق جنازه‌اى را مشاهده کردم که پارچه‌اى سفید به‌روى آن کشیده بودند. 🔹 وقتى من وارد شدم و اشک ریزان سلام کردم، حضرت به من فرمودند: چرا اینگونه دنبال من می‌گردى و رنج‌ها را متحمّل می‌شوى؟ مثل این باشید (اشاره به آن جنازه کردند) تا من دنبال شما بیایم! 🔸 بعد فرمودند: این بانوئى است که در دوره بى‌حجابى (رضا خان پهلوى) هفت سال از خانه بیرون نیامده مبادا نامحرم او را ببیند! (عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : تیمم کردن به خاطر آرایش 🎙 حجت‌الاسلام والمسلمین وحیدپور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نماز روزتون قبول باشه 🤲 التماس دعا
منتظران گناه نمیکنند
بسم.الله الرحمن الرحیم چله پاکسازی وشکر گزاری وترک گناه 👇👇👇 روزانه .قرائت زیارت عاشورا 🥀40 مرتبه ذک
یاداوری یادتون نرود زیارت عاشورا و همچنین ۴۰ مرتبه ذکر استغفرالله بخوانید از امروز شروع شده هرشهیدی که انتخاب کردید نیت کنید وبراشون بخوانید
‏رجب، ماه توبه است! از اذکاری كه درصورت توجه به معنایش مؤثراست ‹ يامُقيل العَثَرات › است؛ ای كه لغزشها را اقاله میكنی! اقاله یعنی اگر توبه کنیم، طوری با ما معامله میكند که گویا گناهی مرتكب نشده‌ايم! اگر با حضورقلب در قنوت ياسجده بگويید، توفيقاتی که گاهی با گناه سلب می‌شود، بازمی‌گردد. •آیت‌الله‌ فاطمی‌نیا
🔰رسول خدا صلى الله عليه و آله : ✍سُمِّيَ شَهرُ رجَبٍ شَهرَ اللّه ِ الأصَبَّ لأنّ الرحمَةَ على اُمَّتِي تُصَبُّ صبّا فيهِ. 🔴رجب را «ماه ريزانِ خدا» ناميده اند؛ چون در اين ماه، رحمت بر امّت من، به شدّت فرو مى ریزد. 📚بحارالأنوار جلد97 ص 39
🔴22دی ماه سالروز شهادت شهید هسته دکتر مسعود علیمحمدی گرامیباد 🔹شهید مسعود علیمحمدی مدرک کارشناسی خود را در سال 1364 از دانشگاه شیراز، کارشناسی ارشد را در سال 1367 و دکترای فیزیک با گرایش ذرات بنیادی را در سال 1371از دانشگاه صنعتی شریف، کسب کرد. او از دانشجویان نخستین دوره دکترای فیزیک در داخل ایران بود و نخستین کسی بود که در ایران دکترای خود را در فیزیک دریافت. 🔹او ده ها مقاله ISI منتشر نمود. تخصص اصلی او ذرات بنیادی، انرژی های بالا و کیهان شناسی بود. با پژوهشگاه دانش های بنیادی مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات نیز طی سال های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰ همکاری داشت. 🔹وی از سال ۱۳۷۴در دانشکده فیزیک دانشگاه تهران و در مقاطع مختلف تحصیلی رشته فیزیک در تربیت معلم، مشغول به تدریس بود. و عضو هیئت علمی و از اعضای اصلی دانشگاه تهران به شمار می آمد. 🔹وی همچنین به عنوان استاد راهنما و مشاور در پروژه های پایان نامه های مرتبط با علوم فیزیکی، به فعالیت مشغول بود. از جمله درس های ارایه شده توسط وی می توان به مکانیک کوانتومی و الکترومغناطیس، مکانیک آماری، ذرات بنیادی و نظریه میدان های کوانتمی اشاره کرد. علیمحمدی، یکی از برگزیدگان جشنواره بین المللی خوارزمی در سال ۸۶ بود و در پژوهش های بنیادی رتبه دوم را کسب کرد. 🔹بالاخره در صبح روز 22 دی ماه 1388 در اثر انفجار بمبی که در موتورسیکلت جاسازی شده بود و به فاصله یک متر از درب ورودی منزل وی به یک درخت بسته شده بود، در قیطریه تهران، به لقای معبود شتافت وبه درجه رفیع شهادت نائل شد. هدیه به ارواح طیبه همه شهدا فاتحه وصلوات💐💐💐💐💐 ❣❣❣❣❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق جانم❤️‌سلام امام زمانم🤚 ‌ای تمنا ز همه، لطف و کرامت ازتو خواهش از ما و نشان دادنِ قامت از تو ‌دلِ بیمار و تمنای عیادت از ما لبِ خندان و طبابت بسلامت از تو ‌اِلتجا در طلبِ آن رخِ محشر از ما پرده برداشتن از وجهِ قیامت از تو اللّهم عجل لولیک الفرج مهدوی🌸
☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۲۴ دی ۱۴۰۲ میلادی: Sunday - 14 January 2024 قمری: الأحد، 2 رجب 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹ولادت امام هادی علیه السلام بنابر روایتی 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام ▪️8 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیه السلام ▪️11 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام ▪️13 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها ▪️23 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
انسان شناسی ۳۳۹.mp3
10.77M
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی 👤 استاد ❌ اگر امام زمان علیه‌السلام، آمدنی بودند، هزار سال دنیا را منتظر نمی‌گذاشتند؟ ❌ علّت این تأخیر هزار ساله چیست؟ و چرا ادعا می‌کنید این انتظار رو به پایان است؟
💠 روز 🗓️متعلق است به علیه‌السلام و سلام‌الله‌علیها و مستحب است در این روز حضرت امیرالمومنین و فاطمه زهرا علیهماالسلام خوانده شود.😊 👇🏻 🔷 : 🌹✨السَّلَامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ، وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ، الْمُضِيئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ، الْمُونِعَةِ بِالْإِمَامَةِ.  🌹السَّلَامُ عَلَيْكَ، وَ عَلَى ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَ نُوحٍ، 🌹السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، 🌹السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْمَلَائِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ وَ الْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ. 🌹 يَا مَوْلَايَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، هَذَا يَوْمُ الْأَحَدِ، وَ هُوَ يَوْمُكَ وَ بِاسْمِكَ، وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ جَارُكَ، فَأَضِفْنِي يَا مَوْلَايَ وَ أَجِرْنِي، فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيَافَةَ، وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ، فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ وَ رَجَوْتُهُ مِنْكَ، بِمَنْزِلَتِكَ وَ آلِ بَيْتِكَ عِنْدَ اللَّهِ، وَ بِمَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ، وَ بِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَيْكُمْ أَجْمَعِينَ. ✨ ▪️ 👇🏻 🌹🍃✨سلام بر شجره نبوّت، و درخت تنومند هاشمی، درخت تابان و بارور به برکت نبوّت، و خرّم و سرسبز به حرمت امامت، و بر دو آرمیده در کنارت آدم و نوح (درود بر آنها باد) ، 🌹🍃سلام بر تو و بر اهل بیت پاک و پاکیزه‌ات، 🌹🍃سلام بر تو و بر فرشتگان حلقه زننده بر دورت و گرد آمده بر قبرت، 🌹🍃ای مولای من ای امیر مؤمنان، امروز روز یکشنبه و روز تو و به نام توست، و من در این روز میهمان و پناهنده به توأم، ای مولای من از من پذیرایی کن و مرا پناه ده، چه همانا تو کریمی و مهمان نوازی را دوست می‌داری، و از سوی خدا مأمور به پناه دادنی، پس برآور خواهشی را که برای آن در این روز بسوی تو میل نمودم و آن را از تو امید دارم، به حق مقام والای خود و جایگاه بلند اهل بیتت نزد خدا، و مقام خدا نزد شما، و بحق پسر عمویت رسول خدا که خدا بر او و خاندانش همه و همه درود و سلام فرستد.✨ 🔶 : 🌸✨السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ، امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً، أَنَا لَكِ مُصَدِّقٌ، صَابِرٌ عَلَى مَا أَتَى بِهِ أَبُوكِ وَ وَصِيُّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا، وَ أَنَا أَسْأَلُكِ إِنْ كُنْتُ صَدَّقْتُكِ إِلَّا أَلْحَقْتِنِي بِتَصْدِيقِي لَهُمَا، لِتُسَرَّ نَفْسِي، فَاشْهَدِي أَنِّي طَاهِرٌ بِوَلَايَتِكِ، وَ وَلَايَةِ آلِ نَبِيِّكِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه وآله وسلم.  ✨ ▪️ 👇🏻 🌸🍃✨سلام بر تو ای آزموده شده، آن که تو را آفرید آزمودت، پس تو را به آنچه آزمود شکیبا یافت، من از صمیم قلب به تو ایمان دارم، و بر آنچه پدر بزرگوارت و جانشینش (درود خدا بر آن دو باد) آوردند بردبارم، و از تو می‌خواهم از آنجا که مؤمن به تو هستم مرا به گروندگان آن دو ملحق سازی تا دلشاد گردم، پس گواه باش که همانا من تنها به ولایت تو و ولایت اهل بیتت (که درود خدا بر همه آنان باد) پاک گشته و دلگرمم.