🌹تا ندهم بھت سلام
صبحم بخیر نمیشود...
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
السلام علیک یا خلیفه الرحمن
و یا شریک القرآن
و یا امام الانس و الجان🌹
یاد شهید آیت الله ریسی افتادم که تومشهد تشیع جنازه کردند در 30اردیبهشت 1403
#داستانک
#تشرف
سلطان آسمان ها
این داستان، بر اساس زندگی یولی، دختری چینی نوشته شده که در پکن، با امام زمان (عج) دیدار کرده است.
یولی چشم هایش را بست و به دیوار تکیه داد. شب از نیمه گذشته بود. حادثه دیروز ذهنش را مشغول کرده بود. به راننده ای فکر می کرد که به جای کلیسا او را جلوی در مسجد پیاده کرده بود.
«ایا راننده اشتباه کرده بود؟» این پرسشی بود که او به آن فکر می کرد. چرا؟ چرا آن راننده او را جلوی در مسجد پیاده کرده بود؟
از تخت پایین آمد و به طرف پنجره رفت. ستاره ها شهر را روشن کرده بودند؛ انگار زمین آن شب مهمان ستاره ها بود. به آسمان نگاه کرد و زیر لب گفت: «سلطان آسمان ها… کجایی؟»
باز به یاد حادثه دیروز افتاد. به یاد حرکت های موزون زنانی افتاد که در مسجد بودند. او کنار یکی از خانم ها نشست و کوشید بفهمد آن زن، زیر لب چه می خواند و به چه زبانی حرف می زند و بعد، از آن خانم پرسیده بود: «چه حرکت های قشنگی! شما چه کار می کردید؟»
ـ نماز می خواندیم.
ـ چرا؟
ـ برای این که با خدای مان حرف بزنیم.
یولی در دلش گفته بود: سلطان آسمان ها… و بعد به یاد دوستش شین افتاده بود که در کلیسا منتظرش بود.
پنجره را باز کرد. دوست داشت از خواب گاه بیرون برود و روی برف ها غلت بزند. دوست داشت حادثه ای را که دیروز برایش اتفاق افتاده بود، برای کسی تعریف کند، ولی هم اتاقی او پیرزنی اَخمو بود. او استاد ریاضی بود.
دستش را از پنجره بیرون برد. دانه های برف آرام آرام روی دستانش می نشستند. یادش آمد چند ماه پیش که با دوستش، شین به کنار دریا سفر کرده بود، در بین راه تصمیم گرفتند شب را در خانه ای استراحت کنند. صاحب خانه زنی مهربان بود که تازه مسلمان شده بود. یولی روی تاقچه یکی از اتاق ها کتابی دید. صاحب خانه به او گفت که این کتاب، قرآن است و یولی از پیرزن خواست که درباره اسلام توضیح بدهد. او شب را با آن کتاب که به زبان چینی ترجمه شده بود، به صبح رساند و صبح موقع خداحافظی، صاحب خانه کتاب را به او هدیه داد و سفارش کرد که برای اطلاعات بیش تر به سفارت ایران برود.
از تخت پایین آمد. به طرف چمدانش رفت و آن را باز کرد. کتاب جلوی چشمش بود. در این چند ماه، گاهی که فرصت پیدا می کرد، قرآن می خواند. قرآن را برداشت و به طرف پنجره رفت. به آسمان نگاه کرد. اشک در چشمانش حلقه زد: «خدایا از تو نشانه ای می خواهم تا باورت کنم.»
قرآن را روی قلبش گذاشت و چشمانش را بست و آرام کتاب را باز کرد. جمله اول را خواند: «اقم الصلوه الذکری… .»
«برای یاد من، نماز بخوان.»
باز به یاد حادثه دیروز افتاد و کسانی که پارچه های سفید آن ها را پوشانده بود. با آن حرکت های موزون چه قدر زیبا به نظر می رسیدند. به اطرافش نگاه کرد؛ چشمش به ملافه روی تخت افتاد. آن را برداشت و خود را پوشاند. روی تخت ایستاد. آسمان هنوز می بارید. یولی خم شد، سپس نشست و سرش را به تخت چسباند و گفت: «خدایا کمکم کن.»
دوباره ایستاد و خم شد. لبخندی زد. صدایی از فنرهای تخت برخاست. پیرزن هم اتاقی او چشمانش را باز کرد. روبه روی خود شبحی سفیدرنگ دید. جیغ کشید. یولی برگشت و به آرامی به او نگاه کرد. پیرزن گفت: «دی… دیوانه! چه می کنی؟!»
کتاب ها را روی میز گذاشت تا مسئول کتاب خانه آن ها را بگیرد. میان قفسه های کتاب چرخی زد. او تقریباً تمام کتاب هایی را که به زبان چینی ترجمه شده بود و در کتاب خانه سفارت ایران وجود داشت، خوانده بود. دوست داشت در زمینه دین خود، کتاب های بیش تری بخواند تا بتواند دوستان خود را قانع کند. می خواست بیش تر بداند. احساس می کرد که هر چه بیش تر می گذرد، تشنه تر می شود، ولی در کشور خود بیش تر از این نمی توانست با اسلام آشنا شود. فکری به خاطرش رسید. لبخند زد. از مردی که پشت میز نشسته بود، تشکر کرد. از در سفارت که بیرون آمد، سوز سردی به صورتش خورد. روسری اش را محکم گره زد و دوید. آدم ها بی تفاوت از کنارش می گذشتند. قدم هایش سست شد. به آسمان نگاه کرد و گفت: «خدایا! می دانم که تو هستی و مرا می بینی، نشانه های بیش تری نشانم بده.»
مرد بلیت را روی میز گذاشت. یولی آن را برداشت و تشکر کرد. بلیت را در جیب پالتویش گذاشت و در را باز کرد. هوا سرد بود. دستانش را در جیب پالتویش پنهان کرد. به یاد دوستانش افتاد. در این یک سال، همه او را از خود رانده بودند. دلش برای دوستانش می سوخت. دوست داشت آن ها هم از سرگردانی نجات پیدا کنند. هر وقت با یکی از آن ها صحبت می کرد او را مسخره می کردند. حتی شین هم رابطه اش را با او قطع کرده بود. به یاد رییس دانش گاه افتاد که به او گفته بود: «اگر پشیمان شوی، دیگر راهی برای بازگشت نداری. تو می توانستی اینده درخشانی در کشورت داشته باشی.»
قلبش لرزید. پاهایش سست شد. نمی دانست به کجا می رود. تنها یک روز فرصت داشت که از تصمیم خود برگردد. نفس هایش
آمادهسازی مزار شهید نیلفروشان در گلستان شهدای اصفهان
▪️هم اکنون مزار مطهر شهید حاج عباس نیلفروشان در گلستان شهدای اصفهان در حال آمادهسازی است.
▪️قرار است پیکر مطهر شهید نیلفروشان فردا پنجشنبه ۲۶ مهرماه در قطعه فرماندهان و کنار مزار سرداران شهید حاج حسین خرازی، حاج احمد کاظمی و حاج علی زاهدی به خاک سپرده شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آبرو دارا الان وقت آبرو گذاشتنه
🔹️بعد از حکم جهاد رهبر شما چیکار کردید؟
🔹️زندگی تون چقدر متفاوت شد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️دیروز ماهواره، امروز اینترنت!
یکی از استدلالهای مدافعان رفع فیلترینگ اینه که اساسا فیلتر کردن بیفایدست؛ چون طرف میره از فیلترشکن استفاده میکنه؛ تازه قراره اینترنت ماهوارهای بیاد که دیگه فیلترینگ فعلی هم کارساز نیست.
در کلیپ بالا رهبری معظم جواب این طرز تفکر غلط رو دادن؛ تفکری که معتقده چون دشمن داره پیشرفت میکنه ما بیاییم هر مانعی رو برداریم!
متاسفانه همین الان هم فیلترینگ به صورت ناقص داره در کشور اجرا میشه؛ انگار که وزارت ارتباطات توی رودربایستی، فیلترینگ رو اجرا میکنه؛ چون اونقدر شکاف وجود داره که یه بچه دبستانی هم میتونه از اون عبور کنه.
پس راهش فیلترینگ درست و درمونه؛نه حذف فیلترینگ
البته باید برای افرادی که کارهای پژوهشی یا کارهای تجاری با خارج کشور یا سایر موارد معقول، نیاز به دسترسیهای بیشتری دارن این امکان مهیا باشه؛ نه اینکه ما بیاییم سد رو منفجر کنیم تا سیل جاری بشه توی کل کشور!
#️⃣ #حکمرانی_فضای_مجازی ✅
#️⃣ #نه_به_کاپیتولاسیون_فضای_مجازی ✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️چه کسی به دشمنان اهلبیت اجازه جولان داد : بیتفاوتی و جهل مردم
⏸ اکنون هم بیتفاوتی مردم باعث مظلومیت و طولانی شدن غیبت امام زمان عجل الله تعالیٰ فرجه الشریف است .
🎤 سخنران : #سیدعلیرضاحسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مهمترین مانع ظهور بیتفاوتیه 🔴
میخوای مساجد پر نماز خون بشه؟🧎♂😇
💟راهش اینه همه امربه معروف بکنن:)
میخوای همه تبرج و کم حجابی کم بشه؟🙂
💟راهش اینه همه آمربه معروف بشن:)
میخوای ازدواجا بیشتر بشه؟
💟راهش امربه معروف نهی ازمنکره:)
#دکتر_علی_تقوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هم اکنون فرودگاه اصفهان در انتظار شهید نیلفروشان
🔰#اعلام_مراسم
♦️ مراسم وداع با پیکر شهید حاج عباس نیلفروشان
🔹سخنران :
حجت الاسلام دکتر رفیعی
🔹با نوای :
حاج محمد رضا طاهری
کربلایی حسین طاهری
حاج سید رضا نریمانی
📅 چهار شنبه ۲۵ مهر ماه ۱۴۰۳
⏰ ساعت ۱۹
📍 اصفهان، چهارراه عسگریه
🔻 آستان مقدس امامزاده شاه میرحمزه علیه السلام
🔺️🔻بزرگترین ماه کامل سال ۲۰۲۴ را از دست ندهید
🔹️بزرگترین ماه کامل سال ۲۰۲۴ به زودی طلوع میکند.
🔹️از چهارشنبه تا جمعه شب زمان مناسبی برای تماشای ماه است.
🔹️روز پنجشنبه در ساعت ۱۴:۵۶ به وقت ایران ماه رسما کامل میشود.
🔹️ساعت ۰۴:۱۸ بامداد پنجشنبه به وقت ایران ماه به حضیض یعنی نزدیکترین نقطه خود به زمین در فاصله ۳۵۷ هزار ۱۷۴ کیلومتری خواهد رسید.
#در_محضر_معصومین
🔰 امام سجاد علیهالسلام :
✍ أمّا حَقُّ ذِى المَعروفِ عَلَیکَ فَأن تَشکُرَهُ و تَذکُرَ مَعروفَهُ، وَ تُکْسِبَهُ المَقالَةَ الحَسَنَةَ وَ تُخلِصَ لَهُ الدُّعاءَ فیما بَینَکَ وَ بَینَ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ، فَإذا فَعَلتَ ذلِکَ کُنتَ قَدشَکَرتَهُ سِرّا وَ عَلانیَةً، ثُمَّ إن قَدَرْتَ عَلى مُکافاتِهِ یَوما کافَیْتَهُ.
🔴 حق کسى که به تو نیکى کرده، این است که از او تشکر کنى و نیکیش را به زبان آورى و از وى به خوبى یاد کنى و میان خود و خداى عزّوجلّ برایش خالصانه دعا کنى،
هرگاه چنین کردى بى گمان پنهانى و آشکارا از او تشکر کردهاى.
سپس اگر روزى توانستى نیکى او را جبران کنى، جبران کن.
📚 خصال،صفحه 568
#حدیث_روز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسر شهید :🌹عباس نیلفروشان
«پدرم از ۶ سالگی آرزو داشتند رژیم صهیونیستی را نابود کنند. علاقه داشتند در همین راه هم شهید بشوند. وقتی در جنگ داعش بودند، نگران ایشان بودیم. ایشان میگفتند، من در جنگ با داعش شهید نمیشوم. پدرم میگفت رژیم صهیونیستی مرا شهید میکند. آرزویش همین بود که در این مسیر به شهادت برسد و به آرزویش هم رسید. پیکر پدرم در گلستان شهدای اصفهان خاکسپاری خواهد شد، زیرا خودشان خواسته بودند و از قدیم هم میگفتند که میخواستند کنار مزار شهید حاج احمد کاظمی دفن شوند.»
سردار سرتیپ پاسدار شهید «عباس نیلفروشان» مستشار سپاه پاسداران در ۱۳۴۵ در اصفهان متولد شد و در شامگاه ششم مهر ۱۴۰۳ در حمله تروریستی رژیم سفاکصهیونیستی به منطقهی ضاحیه بیروت لبنان و در عملیات ترور شهید سیدحسن نصرالله(ره) به همرزمان شهیدش پیوست 🌹"
هدیه به ارواح طیبه همه شهدافاتحه وصلوات🌹
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم. 💐💐💐💐💐
#ازشهدابیاموزیم❣❣❣❣❣
منتظران گناه نمیکنند
#نظم_هدف 2 #جلسه2_قسمت8 #خانم_محمدی 👈دانایی ما عمل صالح مانیست. دارایی ما عمل صالحه. تلاش ما هست
#نظم_هدف 2
#جلسه2_قسمت9
#خانم_محمدی
یه کسی فحش میده چه کار کنیم⁉️
امام سجاد علیه السلام فرمودند👇
اگر یه کسی به من یه نسبتی بده میگم اگر در مورد من صادق بود، خدا من رو ببخشه؛ ولی اگر در مورد من صادق نبود، خدا تو رو ببخشه.
یه خانمی دقیقاً از همین روش کاملاً تونسته دهان فحّاش همسرش رو ادب بکنه با تادیبی که خودش داشت. 👏👏👏
هردفعه همسرش چیزی میگفت، در جوابش میگفت⬅️ این حرف درست نیست❌ ادیگه نگو، تکرار نکن،این در شأن من نیست، من الآن میرم کنار که شما عصبانیتت کمتر بشه. باآرامش. 💙💚
ولی بعضی خانما چی میگن؟ میگه خیلی خوب، الآن اینو گفتی😡 فکر میکنی من کم میارم؟😲منم بلدما ،فکر نکنی من بلد نیستما.
بعد تازه بعضی اوقات میره با دوستاش مشورت میکنه که همسر من اینو میگه،من بهش چی بگم حالشو بگیرم😨😱 اونام یادش میدن که اینو بگو حالش خیلی گرفته میشه؛ببین چه بسوزه🤕🤕
این ها مشورت های شیطانیه اصلا مشورت نمیشه اسمشو گذاشت .
خیلی از مشاوره ها که این روزها داده میشه طرح رفاقتی همسر رو با همدیگه خوب نمیکنه 👿
مثلا آقاهه دهانش فحاش هست . شما اصلا نمیپرسی چرا این فحش میده ❗️❗️‼️
شاید یه جایی این فحش میده کارش راه می افته، این تا دوره اول رشد وقتی فحش میداده بیشترین انعکاس رو میدیده. بیشترین واکنش رو میدیده. براش جا افتاده که بزرگ هم شده کارشو راه میندازه با فحش. صداشو میبره بالا کارشو راه میندازه .📛
شما میتونی چکار کنی استغفار عملی داشته باشی با زبان خوش ،رفتار ملایم با اینکه اصلا نمیدونی دلیلش چی هستش ؛ 😊😍
بعضی ها گریه میکنند😭 بگرد راه حل عقلانی پیدا کن
یادت باشه تحقیر و سرزنش هم نکنی⛔️
به بچه ها میگی برید خدا رو شکر کنید منو دارید با باباتون که نمیشه دو کلام حرف زد که دیدی حرف میزنی مثلا فلان چیز رو میگه.
یا به همسایه و فامیل میگی، دلت خوشه آقای ما رو نمیشه دو کلام بهش حرف زد.
بابای بچه رو از چشمش میندازی،😎 باباش رو تحقیر میکنی🤔 ، اقتدارشو زیر سوال میبری ، محبت پدر رو در دلش کم میکنی 💔، بعد میخوای جای خودتو باز کنی که چی بشه ⁉️.
نه اصلا تو جایی باز نمیکنی بزرگترین اشتباهه تو فکر کنی پدر رو از چشم بچه بندازی جای خودت بیشتر باز میشه نه این جوری نمیشه این غلط هستش .
ما احترام گذاشتن و محبت کردن رو داشتیم
سریع از امروز دست به کار می شید یعنی کاملا در خودتون بروز بدین . ✨🌸✨🌸
هر روز این شش تا مرحله ها رو برای خودتون تمرین کنین جلوی آینه بزنید مثل اون که گفتیم جلوی آینه برید چند ثانیه لبخند بزنید😁 ؛ هر روز چند ثانیه این ۶ تا رو نگاه کنید ببنید کدامش رو میتونید بکار ببرید.
منتظران گناه نمیکنند
✅ موضوع : #خودمونی_های_مهدوی ✅ شماره : 1⃣1⃣ آيت الله جاودان : يكي از راه هاي نجات انسان از گناه ،
✅ موضوع : #خودمونی_های_مهدوی
✅ شماره : 2⃣1⃣
حضرت مهدي (ع) :
براي تعجيل در فرج و ظهور من بسيار دعا كنيد !!
كه همانا فرج من ، فرج و گشايش خود شماست …
" به راه بياييم ؛ تا از راه بيايد "