eitaa logo
منتظران محبوب
161 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
3 فایل
این کانال کسانی است که محبوبشان خدا و خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام می باشد. ناشناس کانال 👇🏻 https://abzarek.ir/service-p/msg/1801627
مشاهده در ایتا
دانلود
امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی ... @montazeranmahbob
_💔_
✳آیا می توان تقدیر را تغییر داد؟ میسر بن عبدالعزیز می گوید امام صادق علیه السلام به من فرمود: دعا کن و گمان مکن تقدیر تو قابل تغییر نیست، زیرا نزد خداوند متعال جایگاهی است که جز با دعا به آن دست نتوان یافت و اگر بنده ای دهان فرو بندد و از خدا نخواهد، چیزی به او داده نمی شود. ای میسر هیچ دری نیست که کوبیده شود مگر آنکه به روی کوبنده آن باز شود. 📚الکافی، ج2، ص466 پس بیاییم برای باز شدن درب زندگی در زمان ظهور امام زمان ارواحنافداه ، به رویمان خیلی دعا کنیم و با اشک و ناله و امید هم دعا کنیم که امید واثق به درگاه الهی داریم که انشاالله دعاهایمان بزودی مستجاب گردد. آمین @montazeranmahbob
🍁گرچه یک عمر من از دلبر خود بی‌خبرم لحظه‌ای نیست که یادش برود از نظرم... 🍁نه که امروز بُوَد دیده من بر راهش از همان روز ازل منتظر منتظرم... @montazeranmahbob
🏝می‌دانے یڪ عمر هم ڪہ انتظار کشیده باشے این روزها و لحظہ هاے آخر قدرِ تمــامِ آن یڪ عمر، سخت و طولانے میگذرد... می‌دانے هر روز بہ آمدنت نزدیڪ میشویم و این انتظار این انتظارِ سخت و طولانے بہ شیرینے دیدارِ تو هزاران بار مےارزد. کاش باشیم و روزگارِ وصل ات را ببینیم.... در افق آرزوهایم تنها «أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج» را می‌بینم...🏝 @montazeranmahbob
رسول اکرم صلي الله عليه و آله: أفضَلُ الجِهادِ مَن أصبَحَ لايَهُمُّ بِظُلمِ أحَدٍ ؛  برترين جهاد آن است كه آدمى صبح كند و در انديشه ظلم به كسى نباشد. .(كتاب من لايحضره الفقيه، ج ۴، ص ۳۵۳.) @montazeranmahbob
✳حکایتی خواندنی از تشرف شخصی به محضر امام زمان ارواحنافداه       ................................................... (نقل از گنجينه دانشمندان جلد پنجم )   "احـمـد بـن فـارس اديـب " مـى گـويـد : در بـغـداد حـكايت عجيبى شنيدم و آن را براى بعضى از دوستان كه اصرار كرده بودند به خط خـود نوشـتم و به آنها دادم . زمـانى به همدان رفتم و طايفه اى را به نام بنى راشد ديدم ، كه همه آنها شيعه دوازده امامى بـودنـد، از علّت تشيع آنها پرسيدم ؟ پيرمردى از آنها كه آثار صلاح و ايمان و تقوى در او ظاهر بود، گفت : جـد مـا كـه مـنـسـوب بـه او هـسـتـيـم ، مـى گـفـتـنـد كـه مـن مـشـرّف بـه مـكـّه شـدم ، پـس از اعمال حج در راه مراجعت تصميم گرفتم ، كـه مقـدارى پيـاده روى كنم ، قدرى كه راه رفتم خسته شـدم ، و در كـنـارى خـوابيدم ، تا رفع خستگيم شود و در نظر داشتم ، وقتـى قافله اى كه عقب مانده به من رسيد، بيدار شوم و با آنها بروم . ولى وقتى بيدار شدم ، كه آفتاب به من تابيده بود و در حقيقت حرارت آفتاب مرا بيدار كرده بود . به اطرافم نگاه كردم ، كسى را نديدم و از طرفى راه را هم بلد نبودم . بـه هـر حـال بـا تـوكـّل بـه خـدا، بـه راه افـتـادم ، مـقـدارى كـه راه رفـتـم ، بـه سـرزمـيـن سرسبز آبادى رسيدم ، مثل اينكه روى اين زمين تازه باران آمده و به قدرى با طروات بـود، كـه مـثــل آن زمـيــن و آب و هـوا را نـديـده بـودم ، در وسـط آن زمـيـن قـصـرى ديـدم ، كـه مـثـل خـورشـيــد درخـشـنـدگــى دارد، بـا خـودم گـفـتـم : اى كـاش ! مـى دانـسـتـم كـه ايـن قـصـر مال كيست ؟ به طرف قصـر رفـتم ، دمِ در، دو خـادم ايسـتاده بودند، كه لباس سفيد به تن داشتند، به آنها سـلام كـردم ، آنـها به من جواب خوبى دادند، مـن خواسـتم وارد قصر بشوم ، به من گفتند : اينجا منتظر باش تا اجازه بگيرم و آن وقت وارد شو . يـكـى از آنـهـا داخـل قـصـر شـد و پـس از چـنـد لحـظـه بـرگـشـت و گـفـت : بـيـا داخل شو . مـن داخل قصر شدم ، خادم جلو مى رفت تا به درِ اتاقى رسيديم ، او پرده را بالا كرد و به من گـفـت داخـل شـو، مـن وارد اتاق شدم ديدم ، جوانى در وسط اتاق كنار ديوار نشسته و شمشيرى بالاى سـرش بـه ديوار آويزان است و او مثل ماهى بود كه در تاريكى مى درخشيد . سلام كردم ، با لطف مخصوصى جوابم را داد، سپس گفت : مى دانى من كه هستم ؟ گفتم : نه ! فـرمـود : "قـائم آل مـحمد " آنكه در آخرالزّمان خروج مى كند و با اين شمشير دنيا را پر از عدل و داد مى نمايد . مـن من در مقابلش ، به خاك افتادم و صورتم را به خاك ماليدم . فـرمـود : اين طور نكن ! سرت را بلند كن ، تو فلانى هستى و از شهرى كه در دامن كوه است و اسمش همـدان اسـت مى باشى . عرض كردم : راست است اى مولاى من . فرمود : مى خواهى به شهرت برگردى ؟ گـفـتـم : بله مى خواهم برگردم و بشارت تشرّف به محضرت را به آنها بگويم ، كه خداى تعالى چه لطفى به مـن كـرده است . ديدم به خادمش اشاره فرمود، كه دستورش را عمل كند . خـادم دست مرا گرفـت و كيسـه پـولى را بـه مـن داد و مـرا همـراه خـود بيـرون آورد و مـن بـاآن حضـرت خـداحـافـظـى كـردم و حـركـت نـمـوديـم ، وقـتـى از آن قـصــر خــارج شـديــم ، چــند قـدمى بيشـتر برنداشتيم ، كه شهر را از دور مى ديدم ، كه مناره ها و درختهايش پيدا بود . خادم به من گفت : اين شهر را مى شناسى ؟ گفتم : اين شهر شبيه به شهرى است ، كه نزديك همدان است و اسمش  اسدآباد است؟ . گفت : بله اين شهر اسدآباد است برو به اميد خدا . ديـگـر او را نـديـدم وقـتـى سـركـيـسـه را بـاز كـردم ، چـهـل اشـرفـى در آن بـود بـعــد بــه هـمــدان رفـتـم ، تـمـام اهـل و عـيـال و اقوامم را جمع كردم و به آنها بشارت ملاقـاتم را بـا "امـام زمـان " (عليـه السلام ) دادم و آنها را به مذهب تشيع مشرّف نمودم و تا وقتى كه آن اشرفيها در بين ما بود ما در وسعت رزق و خير و سلامتى بوديم . ( نقل از کتاب ملاقات با امام زمان ارواحنافداه)        🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 @montazeranmahbob
9.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌤 شب و روز و ماه و سال‌ام تیره و تاره، بیا... @montazeranmahbob
🌱این دل اگر کم است بگو سر بیاورم یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم... 🌱خیلی خلاصه عرض کنم،دوست دارمت دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم...
🏝سلام صاحب ما، مهدی جان در زلال مهربان و بیدریغِ نگاه معطر و نرگسی‌تان، روزی دیگر طلوع کرد ... و من به اذن شما و با تکیه بر دعای کریمانه‌تان، پرواز را دوباره آغاز می‌کنم ... ... و می‌دانم که در اوج آسمان زندگی نیز، امواج مهربارِ یادتان، یاری‌ام می‌کند شکر خدا که شما را دارم و در پناه شما هستم🏝 @montazeranmahbob
جهاد با نفس قال الامام الكاظم - عليه السّلام - : المجاهدُ مَن جاهدَ نفسَه.«وسائل الشيعه، ج ۱۳، ص ۲۷۹» امام كاظم - عليه السلام - فرمودند: مجاهد كسي است كه با نفس خود جهاد كند @montazeranmahbob