eitaa logo
منتظران محبوب
161 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
3 فایل
این کانال کسانی است که محبوبشان خدا و خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام می باشد. ناشناس کانال 👇🏻 https://abzarek.ir/service-p/msg/1801627
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم بعضی ها در زندگی، چنین فکری دارند که چون همه به یکطرف می روند ما هم باید دنبال آنها برویم، وقتی از آنها سوال کنید چرا این کار اشتباه را انجام می دهی جواب می دهد چون همه دارند انجام می دهند ما هم بایدانجام دهیم. این قاعده،(همه انجام می دهند) قاعده ی بسیار اشتباهی است زیرا خدای متعال به انسان عقل داده،و نباید آن را تعطیل کرده و نگاه مان به دیگران باشد که چه می کنند و دنبال آنها راه بیفتیم. وقتی تاریخ انبیاء علیهم السلام،و تاریخ زندگی ائمه اطهار علیهم السلام را بررسی کنیم متوجه می شویم، همیشه ، اکثریت بطرف باطل حرکت می کرده و جمعیت بسیار قلیلی پیرو حق بوده است. همچنین در قرآن وقتی کلمه ( اکثر) را جستجو کنید باین عبارات روبرو می شوید. ✅ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ ✅وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ۚ ( اگر از بیشتر مردم روی زمین پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه می کند) ۱۱۶ سوره انعام ✅ ۖ وَإِنْ وَجَدْنَآ أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ (اعراف ۱۰۲) وبیستر آنها را فاسق یافتیم ✅... وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (اعراف ۱۸۷) . . امیدوارم مطلب را خوب فهمیده و همیشه عاقلانه دنبال حق باشید نه دنبال مردم و جمعیت و احساسات @montazeranmahbob
امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی ... @montazeranmahbob
_💔_
✳آیا می توان تقدیر را تغییر داد؟ میسر بن عبدالعزیز می گوید امام صادق علیه السلام به من فرمود: دعا کن و گمان مکن تقدیر تو قابل تغییر نیست، زیرا نزد خداوند متعال جایگاهی است که جز با دعا به آن دست نتوان یافت و اگر بنده ای دهان فرو بندد و از خدا نخواهد، چیزی به او داده نمی شود. ای میسر هیچ دری نیست که کوبیده شود مگر آنکه به روی کوبنده آن باز شود. 📚الکافی، ج2، ص466 پس بیاییم برای باز شدن درب زندگی در زمان ظهور امام زمان ارواحنافداه ، به رویمان خیلی دعا کنیم و با اشک و ناله و امید هم دعا کنیم که امید واثق به درگاه الهی داریم که انشاالله دعاهایمان بزودی مستجاب گردد. آمین @montazeranmahbob
🍁گرچه یک عمر من از دلبر خود بی‌خبرم لحظه‌ای نیست که یادش برود از نظرم... 🍁نه که امروز بُوَد دیده من بر راهش از همان روز ازل منتظر منتظرم... @montazeranmahbob
🏝می‌دانے یڪ عمر هم ڪہ انتظار کشیده باشے این روزها و لحظہ هاے آخر قدرِ تمــامِ آن یڪ عمر، سخت و طولانے میگذرد... می‌دانے هر روز بہ آمدنت نزدیڪ میشویم و این انتظار این انتظارِ سخت و طولانے بہ شیرینے دیدارِ تو هزاران بار مےارزد. کاش باشیم و روزگارِ وصل ات را ببینیم.... در افق آرزوهایم تنها «أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج» را می‌بینم...🏝 @montazeranmahbob
رسول اکرم صلي الله عليه و آله: أفضَلُ الجِهادِ مَن أصبَحَ لايَهُمُّ بِظُلمِ أحَدٍ ؛  برترين جهاد آن است كه آدمى صبح كند و در انديشه ظلم به كسى نباشد. .(كتاب من لايحضره الفقيه، ج ۴، ص ۳۵۳.) @montazeranmahbob
✳حکایتی خواندنی از تشرف شخصی به محضر امام زمان ارواحنافداه       ................................................... (نقل از گنجينه دانشمندان جلد پنجم )   "احـمـد بـن فـارس اديـب " مـى گـويـد : در بـغـداد حـكايت عجيبى شنيدم و آن را براى بعضى از دوستان كه اصرار كرده بودند به خط خـود نوشـتم و به آنها دادم . زمـانى به همدان رفتم و طايفه اى را به نام بنى راشد ديدم ، كه همه آنها شيعه دوازده امامى بـودنـد، از علّت تشيع آنها پرسيدم ؟ پيرمردى از آنها كه آثار صلاح و ايمان و تقوى در او ظاهر بود، گفت : جـد مـا كـه مـنـسـوب بـه او هـسـتـيـم ، مـى گـفـتـنـد كـه مـن مـشـرّف بـه مـكـّه شـدم ، پـس از اعمال حج در راه مراجعت تصميم گرفتم ، كـه مقـدارى پيـاده روى كنم ، قدرى كه راه رفتم خسته شـدم ، و در كـنـارى خـوابيدم ، تا رفع خستگيم شود و در نظر داشتم ، وقتـى قافله اى كه عقب مانده به من رسيد، بيدار شوم و با آنها بروم . ولى وقتى بيدار شدم ، كه آفتاب به من تابيده بود و در حقيقت حرارت آفتاب مرا بيدار كرده بود . به اطرافم نگاه كردم ، كسى را نديدم و از طرفى راه را هم بلد نبودم . بـه هـر حـال بـا تـوكـّل بـه خـدا، بـه راه افـتـادم ، مـقـدارى كـه راه رفـتـم ، بـه سـرزمـيـن سرسبز آبادى رسيدم ، مثل اينكه روى اين زمين تازه باران آمده و به قدرى با طروات بـود، كـه مـثــل آن زمـيــن و آب و هـوا را نـديـده بـودم ، در وسـط آن زمـيـن قـصـرى ديـدم ، كـه مـثـل خـورشـيــد درخـشـنـدگــى دارد، بـا خـودم گـفـتـم : اى كـاش ! مـى دانـسـتـم كـه ايـن قـصـر مال كيست ؟ به طرف قصـر رفـتم ، دمِ در، دو خـادم ايسـتاده بودند، كه لباس سفيد به تن داشتند، به آنها سـلام كـردم ، آنـها به من جواب خوبى دادند، مـن خواسـتم وارد قصر بشوم ، به من گفتند : اينجا منتظر باش تا اجازه بگيرم و آن وقت وارد شو . يـكـى از آنـهـا داخـل قـصـر شـد و پـس از چـنـد لحـظـه بـرگـشـت و گـفـت : بـيـا داخل شو . مـن داخل قصر شدم ، خادم جلو مى رفت تا به درِ اتاقى رسيديم ، او پرده را بالا كرد و به من گـفـت داخـل شـو، مـن وارد اتاق شدم ديدم ، جوانى در وسط اتاق كنار ديوار نشسته و شمشيرى بالاى سـرش بـه ديوار آويزان است و او مثل ماهى بود كه در تاريكى مى درخشيد . سلام كردم ، با لطف مخصوصى جوابم را داد، سپس گفت : مى دانى من كه هستم ؟ گفتم : نه ! فـرمـود : "قـائم آل مـحمد " آنكه در آخرالزّمان خروج مى كند و با اين شمشير دنيا را پر از عدل و داد مى نمايد . مـن من در مقابلش ، به خاك افتادم و صورتم را به خاك ماليدم . فـرمـود : اين طور نكن ! سرت را بلند كن ، تو فلانى هستى و از شهرى كه در دامن كوه است و اسمش همـدان اسـت مى باشى . عرض كردم : راست است اى مولاى من . فرمود : مى خواهى به شهرت برگردى ؟ گـفـتـم : بله مى خواهم برگردم و بشارت تشرّف به محضرت را به آنها بگويم ، كه خداى تعالى چه لطفى به مـن كـرده است . ديدم به خادمش اشاره فرمود، كه دستورش را عمل كند . خـادم دست مرا گرفـت و كيسـه پـولى را بـه مـن داد و مـرا همـراه خـود بيـرون آورد و مـن بـاآن حضـرت خـداحـافـظـى كـردم و حـركـت نـمـوديـم ، وقـتـى از آن قـصــر خــارج شـديــم ، چــند قـدمى بيشـتر برنداشتيم ، كه شهر را از دور مى ديدم ، كه مناره ها و درختهايش پيدا بود . خادم به من گفت : اين شهر را مى شناسى ؟ گفتم : اين شهر شبيه به شهرى است ، كه نزديك همدان است و اسمش  اسدآباد است؟ . گفت : بله اين شهر اسدآباد است برو به اميد خدا . ديـگـر او را نـديـدم وقـتـى سـركـيـسـه را بـاز كـردم ، چـهـل اشـرفـى در آن بـود بـعــد بــه هـمــدان رفـتـم ، تـمـام اهـل و عـيـال و اقوامم را جمع كردم و به آنها بشارت ملاقـاتم را بـا "امـام زمـان " (عليـه السلام ) دادم و آنها را به مذهب تشيع مشرّف نمودم و تا وقتى كه آن اشرفيها در بين ما بود ما در وسعت رزق و خير و سلامتى بوديم . ( نقل از کتاب ملاقات با امام زمان ارواحنافداه)        🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 @montazeranmahbob
9.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌤 شب و روز و ماه و سال‌ام تیره و تاره، بیا... @montazeranmahbob
🌱این دل اگر کم است بگو سر بیاورم یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم... 🌱خیلی خلاصه عرض کنم،دوست دارمت دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم...
🏝سلام صاحب ما، مهدی جان در زلال مهربان و بیدریغِ نگاه معطر و نرگسی‌تان، روزی دیگر طلوع کرد ... و من به اذن شما و با تکیه بر دعای کریمانه‌تان، پرواز را دوباره آغاز می‌کنم ... ... و می‌دانم که در اوج آسمان زندگی نیز، امواج مهربارِ یادتان، یاری‌ام می‌کند شکر خدا که شما را دارم و در پناه شما هستم🏝 @montazeranmahbob