فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴جدید
#عید_غدیر
🎞نماهنگ سرود #خلیفة_الله
👬 خواننده: «حسن کاتب» با همراهی گروه کُر
🔹قطعه کامل با شعر و شناسنامه اثر و...👇👇
sinavaa.com/?p=19441
❪🌸🌿❫
🌱درتمناےنگاهت
بےقرارمتابیایے
مڹظهورلحظہهارا
مےشمارمتابیایے🌱
[#نوازش_روح |💌|໑
[#امام_زمان |✨|໑
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اقاجان_جان
این روزها که میگذرد غرق حسرتم
مثل قنوت های بدون اجابتم! 😞
بسته ست چشمهای مرا غفلت گناه
تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم ...💔
_اللهم عجل لولیک الفرج_
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | با نام تو
ا
🔺️با نوای سید احمد الموسوی
#امام_حسین
کانال منتظران #محبوب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 داستان حماد بن عیسی یار امام کاظم ع
🌸 خدایا پنجاه سفر حج نصیبش کن🕋
🤲🏻 خوشبحال کسی که امام برایش دعا کند
کانال منتظران #محبوب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمایش واقعه کربلا بصورتVR(سه بعدی) در دانشگاه استکهلم سوئد ،برای دانشجویان
کانال منتظران #محبوب
حتما بخوانید👇
⏺[داستان شنیدنی بانوئي كه به محبت #امير_المؤمنين دست او را قطع كردند ]⏺قسمت اول
سلطان محمّد تاج الدين در كتاب تحفة المجالس گويد تاجرى از مردم بغداد دنيا به اوو پشت كرد و شكست خورد و ماليۀ او بكلى نابود گرديد بقسميكه محتاج به گدایی شد ناچار از بغداد بهر وسيله كه بود خود را به بصره رسانيد در حاليكه از گرسنگى بنهايت رسيده بود بدر دكان تاجرى رسيد كه معلوم بود بسيار پولدار است ،گفت:
اي مرد در راه محبت على بن ابى طالب و قربة الى اللّه يك درهم بمن صدقه بده تا من فکری برای گرسنگی ام بنمايم آن تاجر چون نام أمير المؤمنين عليه السّلام راشنيد چشمانش سرخ شد و رگهاى گردنش پر از خون گرديد در نهايت غيض و غضب گفت : دور شو از من اى رافضى خنزير كه بواسطۀ محبت تو به على بن ابى طالب ،به توخاك هم ندهم
آن مرد دنيا در نظرش تاريك شد و آرزوى مرگ كرد و از آمدن به بصره پشيمان گرديد با كمال يأس و ناامیدی و سرگردان و اشك ريزان و دل شکسته از در دكان آن ناصبى دور شد عبورش افتاد به كوچه اى كه پشت بامی عالى مشرف بآن كوچه بود و زنى در ميان آن نشسته و عابرين را تماشا مينمود، آن مرد ديد آن زن به او توجه دارد و او را در تحت نظر خود گرفته ،فرصت را غنيمت شمرده و گفت:
اى بانوى محترمه ممكن است در راه دوستى امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام يك احسانى بمن بنمائى و يك درهم بمن صدقه بدهى؟ آن زن چون نام امير المؤمنين را شنيد دست برد هردو گوشوارۀ از گوش خود بيرون آورد و به آن مرد گفت :دامن خود بگير چون گرفت گوشواره را در دامن او انداخت مرد تاجر چون مدتى با جواهر سروكار داشت گوهرشناس بود نظر كرد ديد
اين دو گوشواره سرمايۀ خوبى است و قيمت آن بسيار است تمام ناراحتی ها و غم او بر طرف گرديد با خود گفت :
هيچ بهتر از اين نيست كه نزد آن مرد ناصبى بروم وبه او بگويم :كه از زنى كمتر است
رفت تا به در ،دكان ناصبی رسيد و گوشواره ها را به او نشان داد و گفت همانا از زنى كمتر باشى و اين عداوت تو نسبت بامير المؤمنين ترا بدبخت خواهد كرد، اين را گفت و از پى كار خود رفت ولى مرد ناصبى به شك افتاد كه در اين شهر همانند گوشوارۀ عيال من كم پيدا ميشود بالاخره حواس او پريشان شد برخواست وبه خانه آمد نظر كرد ديد عيال او گوشوارهایش در گوشش نیست گفت :
چرا گوشواره در گوش ندارى؟ گفت :آنها را تصدق كردم
گفت: براى چه اين كار كردى و چنين گوشوارۀ سنگين قيمت را از دست دادى آن زن گفت به عالم تو ربطى ندارد و آن از ميراث مادرم بود از مال تو نبود و آن مرد فقیرمرا بكسى قسم داد و وسيلۀ خود گردانيد كه من نتوانستم او را محروم كنم مرد ناصبى گفت: چه كسى را وسيله قرار داد گفت: على بن ابى طالب را؛ مرد ناصبى از شنيدن اين كلام آتش خشمش زبانه کشید و گفت:
تو در خانۀ من رافضيه (شیعه )بودى و من خبر نداشتم!!
به كدام دست دادى؟ گفت به دست راست ،
آن ملعون خنجر كشيد و دست راست او را قطع كرد و او را طلاق داده و از خانه بيرون نمود، آن زن با دست بريده آمد و در پشت ديوار كاروان سرائى بى هوش افتاد صاحب كاروان سرا به عادت هرشبه كه اطراف كاروان سرا را جستجویی مي نمود آن شب آمد، ديد زنى بيهوش افتاده و خون از دست او ميرود عيال خود را خبر كرده داروئى آوردند و دست او را بستند،و او را بهوش آوردند و از ماجراى او پرسش نمودند قصۀ خود را شرح داد صاحب كاروان سرا و عيال او از دوستان اهل بيت بودند بر آن زن ترحم كردند و با كمال مهربانى حجرۀ مخصوصى در كاروانسرا در اختيار او گذاردند و به مداواى دست او پرداخته تا زخم او بهبودى حاصل كرد آن زن شب و روز مشغول عبادت بود و خداوند زیبایی و نورانیتی به او داده بود كه هرگاه شب در حجرۀ تاريك مشغول عبادت بود مانند این بودکه چراغى در حجره روشن است، چند مدت روزگار به اين منوال گذشت.
اتفاقا در يكى از سالها غافله اى از تجار وارد آن كاروانسرا گرديد رئيس قافله عادت بنماز شب داشت چون براى تهجد برميخواست اطراف قافله را هم جستجو ميكرد كه مبادا دزدى در كمين باشد در آن شب هنگام تفتيش ديد، در حجره اى از حجرات كاروان سرا انگارچراغى روشن است چون از شكاف در نگاه كرد ديد زنى در سجادۀ عبادت است و اين نور صورت او است از چراغ نيست مرد تاجر متحير ماند كه آيا اين فرشته است يا از جنس بشر است!!
حجره را نشان كرد و بقيۀ شب خواب نرفت چون صبح شد بنزد صاحب كاروان سرا رفت از او خبر گرفت كه در ميان اين حجره چه كسى ساكن است گفت اين حجرۀ دختر من است گفت شوهر دارد گفت ندارد تاجر ديگر چيزى نگفت آمد ظرفی از طلاو جواهرات، پر کرد وبرای صاحب كاروان سرا ،هدیه برد..........(ادامه دارد)
جهت خواندن ادامه به پايين تر مراجعه کنید )
#حب_علی
#عید_غدیر
#امام_علی ع
(کتاب ریاحین الشریعه جلد۴ص۲۲)
کانال منتظران #محبوب
7.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♣️حرم #میثم_تمار😭😭
🖤ای آبروی نخل، به دست زبان تو
🖤حرفی بزن که وسعت تاریخ، جان تو
🖤خرمای عشق از شجر آل مصطفی
🖤چیدی و عالمیست گرفتار خوان تو
🖤میثم در این زمانه عجب اسم مبهمیست
🖤شعرم دخیل بسته درِ آستان تو
🖤عالم تمام، حادثۀ عشق حیدر است
🖤عشقی که دود داده همه دودمان تو
کانال منتظران #محبوب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر نه غروب شد نیامدی
#امام_زمان
#جمعه
#غروب_جمعه
══━━━━━━❁❃❁━━━━━━══
🍁به این جهانِ مه آلودِ غم گرفته بیا...
تو نیستی وجهان را ستم گرفته بیا...
🍁چه روزگارِ غریبی، چه عقدهی تلخی...
عزیزِ فاطمه ،مهدی دلم گرفته بیا...
#العجلمولایغریبم