eitaa logo
منټظران حضږٺヅ‌‌‌‌🇵🇸
204 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
4.5هزار ویدیو
161 فایل
🍃←بِســمِ‌رَّبِ‌‌بَـقیَٖةَ‌الله→~♡ تاخودرا نسازیم و تغییر ندهیم! جامعه ساختهـ نمی شود🌿 کپی با ذکر 2 صلوات آزادهـ"📿🍁 تاسیس کاݩاݪ: 1399/8/3 جهت تبادل فقط مراجعه کنید والسلام @shahidehh گوش جاڹ^^ https://abzarek.ir/service-p/msg/1603459
مشاهده در ایتا
دانلود
به انتظـار فصـݪ ِتۅ تمـآم ِفصـݪ ها گـذشت...🍃💔 +پاییـز دارد بساطش را جمع مےکند، زمستـاݩ در راه است، فصـݪ ها مےگذرنـد، نڪند تو نیایے!
⭕️ (ره): با کسی رفاقت کنید که همین که او را دیدید به یادخدا بیفتید✅ و باکسانی که در فکر گناه هستند و انسان رااز یاد خدا باز میدارند نشست و برخواست نکنید❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منټظران حضږٺヅ‌‌‌‌🇵🇸
•[ 📚✨📙✨📕✨📗✨📘✨📚 ]• [🌿] بِســـم‌ِ‌‌ࢪب‌الشھـــــدا°•. - [🧕🏻] رمانِ #دختر_شینا - [✨] #قسمت_سی_نهم - مر
•[ 📚✨📙✨📕✨📗✨📘✨📚 ]• [🌿] بِســـم‌ِ‌‌ࢪب‌الشھـــــدا°•. - [🧕🏻] رمانِ - [✨] - به همین خاطر هی جلو می افتادم. صمد دنبالم می آمد و چادرم را می کشید. وقتی به خانه پدرم رسیدیم، سر پایم بند نبودم. پدرم را که دیدم، خودم را توی بغلش انداختم و مثل همیشه شروع کردم به بوسیدنش. اول چشم راست، بعد چشم چپ، گونه راست و چپش، نوک بینی اش، حتی گوش هایش را هم بوسیدم. شیرین جان گوشه ای ایستاده بود و اشک می ریخت و زیر لب می گفت: «الهی خدا امیدت را ناامید نکند، دختر قشنگم.» خانواده صمد با تعجب نگاهم می کردند. آخر توی قایش هیچ دختری روی این را نداشت این طور جلوی همه پدرش را ببوسد. چند ساعت که در خانه پدرم بودم، احساس دیگری داشتم. حس می کردم تازه به دنیا آمده ام. کمی پیشِ پدرم می نشستم. دست هایش را می گرفتم و آن ها را یا روی چشمم می گذاشتم، یا می بوسیدم. گاهی می رفتم و کنار شیرین جان می نشستم. او را بغل می کردم و قربان صدقه اش می رفتم. عاقبت وقت رفتن فرا رسید. دل کندن از پدر و مادرم خیلی سخت بود. تا جلوی در، ده بار رفتم و برگشتم. مرتب پدرم را می بوسیدم و به مادرم سفارشش را می کردم: «شیرین جان! مواظب حاج آقایم باش. حاج آقایم را به تو سپردم. اول خدا، بعد تو و حاج آقا.» توی راه برعکس موقع آمدن آهسته راه می رفتم. ریزریز قدم برمی داشتم و فاصله ام با بقیه زیاد شده بود. دور از چشم دیگران گریه می کردم. - ...🎈 - ⇦بھنازضرابےزاده🔗 - :)🌸🍃 - ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎┄❁๑📖【📚】📖๑❁┄ @montzraan ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍉⃟🌞 وقتی‌میتونے‌تَصـورش‌کُنے؛پَـس‌حتما‌میتونے‌بھ‌دستشـ‌بیٰاࢪی؛ ولے‌بھ‌شَࢪطے‌کھ‌؛ ریسڪ‌کُنے‌وھࢪ‌جـور‌شدھ‌؛ _اݩجامش‌بدی(:!✌️🏼 موفق‌میبینمتون😎 ✨ ! 🦄☘️»» _❁_________ ↳⸽ @girls_city 🌸••
📛 خیانت به جامعه ما کردند، مادر بودن را در نظر مادرها منحط کردند. ✔️در صورتی که اشرف کارها در عالم مادر بودن است و تربیت اولاد... 💠: امام خمینی "رحمة الله علیه" ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 🆔 @Clad_girls
‍ ‍‍ 🌸🍃 🍃خواستم از خونه برم بیرون گفتم یه چڪ ڪنم ببینم همه چے سرجاشه!! : حاضر√ : حاضر√ : حاضر√ : حاضر√ چـادر:؟ چـادر:؟ 🖤🍃میگه: اگر همگے حاضرند منم هستم وگرنه دورِ من یڪیو خط بڪش ڪه آبرو دارم!! ❤️چه ڪنم چــادر است دیگر! بدون حیا جایے با من نمے آید..😌 ✌️ 💚 🆔 @Clad_girls
من . . .👀°¡ . به دختࢪی، در این زمانه فکر نمیکنم..، چون عکساشون توفضـای‌ مجازی بیشتر از نمازشونه!🚶🏻‍♂ . پس ...(:↯ . وصیتم بہ شما دختران اینه که حیـا و عفـت‌زینبے در کارهاتون داشته باشید^^💙.. . 🌱 🆔 @Clad_girls|🕊•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥‍ كليپ تصویری| 🎙🌸آيت الله تهرانی (ره) موضوع : این دو نفر ازتو راضی باشند ☑️🔻 دست به خاک بزنی طلا می شود‼️ 🔴 پست ویژه برای تمام برادران و خواهران 📩 ✅ بسیار عالی حتما گوش کنید و ارسال به دیگران فراموش نشود🙏🌹 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃 @manbar_delnshin
@dars_akhlaq (3).mp3
20.94M
🔊 کلیپ صوتی 💐🎙استاد آقای 💢 موضوع: و پرورش ✅ پست ویژه دانلود 👆👆👆👆 🌹 اگه بفکر بچه تون هستید حتما گوش کنید👌👌 فوق العاده که از دست ندهید😍 🔵👈 قسمت 3⃣ ادامه دارد........ ═══✼🍃🌼🍃✼══ @manbar_delnshin
✍حضرت آیت الله بهجت (ره) : وقتي كه روح انسان به عالم ديگر رفت ، مي فهمد اين همه تشريفات در دنيا لازم نبود. 📚در محضر بهجت، ج٢،ص۴٠۵ 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃 @manbar_delnshin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ تصویری | 🔵برای توبه هیچ وقت دیر نیست 👤داستان توبه جوان 25 ساله مغربی که از گناه خسته شده.......😱😔 🎙👈 از زبان خودش بشنوید.. برای اومدن سمت خدا هيچوقت دیر نیست خدا منتظر ماست اول توبه بعد سربازی امام زمان (عج)... 👤 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃 @manbar_delnshin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥‍ كليپ تصویری| 🎙🌸آيت الله تهرانی (ره) موضوع : خدایا❗️من از تمام کسانی که غیبتم را کردند و آزارم دادند گذشتم!.... 🔴 پست ویژه برای تمام برادران و خواهران 📩 ✅ بسیار عالی حتما گوش کنید و ارسال به دیگران فراموش نشود🙏🌹 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃 @manbar_delnshin
❗️ ✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 📝 انسان در دنیا[نهایتا] به ده درصد خواسته‌های خود می‌رسد. کمتر کسی پیدا می‌شود که زندگی بر وفق مراد او باشد. هرگونه عیش و نوش دنیا با هزار تلخی و نیش همراه است. 🔻 اگر کسی دنیا را این‌گونه پذیرفت و شناخت، در برابر ناگواری‌ها و بدی‌های همسر و همسایه و… کمتر ناراحت می‌شود؛ زیرا از دنیا بیش از اینکه خانه بلاست، انتظار نخواهد داشت. 📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۰۲ ✍ 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃 @manbar_delnshin
@dars_akhlaq (2).mp3
17.87M
🔊 کلیپ صوتی 💐🎙استاد آقای 💢 موضوع: و پرورش ✅ پست ویژه دانلود 👆👆👆👆 🌹 بسیار زیباست اگه موفقیت میخواهید حتما گوش کنید👌👌 فوق العاده که از دست ندهید😍 🔵👈 قسمت 2⃣ ادامه دارد........ @manbar_delnshin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ| داستان تکان دهنده😱 دختری که زشت بود ودرشب عروسی زیباترین دختر شد😊 متوسل به (ع) 👌بشنوید این داستان رو..... 🔍 @manbar_delnshin
✅ قال الباقر علیه السلام : اِنَّ اَکْمَلَ المُؤْمِنینَ ایمانا اَحْسَنُهُمْ خُلُقا؛ ( الشافی ، ص 544 ) کامل ترین مؤمنین از نظر ایمان نیکوترین آنها از نظر اخلاق است. ✳️ این تصوّر که اگر عقاید و معارف الهی در قلب انسان مستحکم بود ، اعمال شرعی و وظایف معمولی زندگی را هم انجام داد ، ایمانش کامل است ، اگر چه به فضایل اخلاقی توجّه نکند و آنها را مهم نشمرد و در خودش نیز آنها را به وجود نیاورد ، از اخلاق بد اجتناب نکند، ❌ این یک تصوّر غلط و باطلی است، اخلاق یک رکنِ اصلیِ ایمان است که موجب کمال ایمان می شود. و اگر کسی آن را نداشته باشد ، ایمان او کامل نیست. مثلاً تواضع نکردن، سخاوت نداشتن ، ترحّم نکردن ، محبت نداشتن به دیگران و ... اینها حرام فقهی و شرعی نیست ، امّا نبودن آنها نقص ایمان است. 🔵👈 بنابراین ایمان یک مؤمن آن وقتی کامل است که این خصوصیات اخلاقی را هم داشته با شد. البته اخلاق در این روایات به معنای ، خُلقِ خوش در اصطلاح فارسی ( خوشرو و خوش اخلاق بودن با این و آن ) نیست . بلکه مراد ، فضائل نفسانی است که یکی از آنها هم البته همین خوش خُلق بودن و بد اخلاقی نکردن است. اینها پایه های اصلی دین محسوب می شوند. شرح حدیث از حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (مدظلّه العالی) [10 /9/ 87] ✍ 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃 @manbar_delnshin
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی 🔵👈 موضوع «معرفت حسینی»، قسمت ششم، سال ۱۳۹۹ 🔵👈 یکی از مفیدترین راه ها برای شناختن مقامات اهلبیت علیهم السلام دیدن آثاری است که حاکی از وجود آن مقامات است و در زبان عوام به آن می گویند: "معجزات ائمه علیهم السلام." علمای اهل کلام به خاطر اینکه فرق بگذارند با معجزه ای که علامت نبوت هست، از اینها به عنوان "کرامات" نام می برند. کسانی که دقت نظر ندارند، خیال می کنند هر کار خارق و خلاف عادتی کرامت است. 🔵👈 و کسی که این کار را انجام داده است دارای مقاماتی است. شیادانی هم هستند که از همن ها استفاده می کنند و به واسطه برخی ریاضات باطله به کشف چیزهایی می رسند که در واقع مزد آن ریاضاتشان است که در این عالم دارند. مثلا پیشگویی ها یا غیب گویی هایی انجام می دهند. و اینها را نشانه این معرفی می کنند که ما دارای مقامات بزرگی هستیم. 🔵👈 و مردم را با همین چیزها فریب می دهند. این را باید توجه داشته باشیم که هر چیز خلاف عادتی کرامات نیست. باید این کرامت یا کار خلاف عادت به گونه ای باشد که معلوم شود از طرف خداست. 🏴 🏴 🏴 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃 @manbar_delnshin
بانــــــو ! گواراے وجودت باد آرامــــش آسمـــــان ...😌🦋 بہ راستے ڪہ چــــادر...آرامشے میدهد... هم قد آســــمان...☝🏻 و هم تــــــراز خوابیدن روے شــــبنم هاے چــــمن زار...💛🌴 🍃 بانوے چادرے مواظب قلبت باش ...♡ @pooshesh🌸💜
قول میدی 🌺 💚 🍂 اگه خوندی 🌺 💚 🍂 توهرشرایطی 🌺 💚 🍂 که هستی 🌺 💚 🍂 کپی کنی 🌺 💚 🍂 وتا اونجایی که 🌺 💚 🍂 میتونی منتشرکنی 🌺 💚 🍂 اللهم 🌺 💚 🍂 عجل 🌺 💚 🍂 لولیک 🌺 💚 🍂 الفرج و 🌺 💚 🍂 العافیه و 🌺 💚 🍂 النصر 🌺 💚 🍂 اگه سر قولت هستی این پیامو منتشر کن تا همه برای ظهور مهدی عج دعا کنن😊
برای .. هنر لازم است هنر←به خدا رسیدن هنر ← کشتن نَفس.. هنر ← تَهذیبــ .. 🍃 تا هنرمند نشویم.. 🍃 شهيد نمے شویم شهیدانه زندگی کنیم تا @sirehshidan
‌مارو³³0 میکنین?(♥
منټظران حضږٺヅ‌‌‌‌🇵🇸
•[ 📚✨📙✨📕✨📗✨📘✨📚 ]• [🌿] بِســـم‌ِ‌‌ࢪب‌الشھـــــدا°•. - [🧕🏻] رمانِ #دختر_شینا - [✨] #قسمت_چهلم - به ه
•[ 📚✨📙✨📕✨📗✨📘✨📚 ]• [🌿] بِســـم‌ِ‌‌ࢪب‌الشھـــــدا°•. - [🧕🏻] رمانِ - [✨] - صمد چیزی نمی گفت. مواظبم بود توی چاله چوله های کوچه های باریک و خاکی نیفتم. فردای آن روز صمد رفت. باید می رفت. سرباز بود. با رفتنش خانه برایم مثل زندان شد. مادر صمد باردار بود. من که در خانه پدرم دست به سیاه و سفید نمی زدم، حالا مجبور بودم ظرف بشویم. جارو کنم و برای ده دوازده نفر خمیر نان آماده کنم. دست هایم کوچک بود و نمی توانستم خمیرها را خوب ورز بدهم تا یک دست شوند. آبان ماه بود. هوا سرد شده بود و برگ های درخت ها که زرد و خشک شده بودند، توی حیاط می ریختند. هر روز مجبور بودم ساعت ها توی آن هوای سرد برگ ها را جارو کنم. دو هفته از ازدواجمان گذشته بود. یک روز مادر صمد به خانه دخترش رفت و به من گفت: «من می روم خانه شهلا، تو شام درست کن.» در این دو هفته همه کاری انجام داده بودم، به جز غذا درست کردن. چاره ای نبود. رفتم توی آشپزخانه که یکی از اتاق های هم کف خانه بود. پریموس را روشن کردم. آب را توی دیگ ریختم و منتظر شدم تا به جوش بیاید. شعله پریموس مرتب کم و زیاد می شد و مجبور بودم تندتند تلمبه بزنم تا خاموش نشود. عاقبت آب جوش آمد. برنج هایی که پاک کرده و شسته بودم، توی آب ریختم. از دلهره دست هایم بی حس شده بود. نمی دانستم کی باید برنج را از روی پریموس بردارم. - ...🎈 - ⇦بھنازضرابےزاده🔗 - :)🌸🍃 - ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎┄❁๑📖【📚】📖๑❁┄ @montzraan ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎
منټظران حضږٺヅ‌‌‌‌🇵🇸
•[ 📚✨📙✨📕✨📗✨📘✨📚 ]• [🌿] بِســـم‌ِ‌‌ࢪب‌الشھـــــدا°•. - [🧕🏻] رمانِ #دختر_شینا - [✨] #قسمت_چهل_یکم -
•[ 📚✨📙✨📕✨📗✨📘✨📚 ]• [🌿] بِســـم‌ِ‌‌ࢪب‌الشھـــــدا°•. - [🧕🏻] رمانِ - [✨] - خواهر صمد، کبری، به دادم رسید. خداخدا می کردم برنج خوب از آب دربیاید و آبرویم نرود. کمی که برنج جوشید، کبری گفت: «حالا وقتش است، بیا برنج را برداریم.» دو نفری کمک کردیم و برنج را داخل آبکش ریختیم و صافش کردیم. برنج را که دم گذاشتیم، مشغول سرخ کردن سیب زمینی و گوشت و پیاز شدم برای لابه لای پلو. شب شد و همه به خانه آمدند. غذا را کشیدم، اما از ترس به اتاق نرفتم. گوشه آشپزخانه نشستم و شروع کردم به دعا خواندن. کبری صدایم کرد. با ترس و لرز به اتاق رفتم. مادر صمد بالای سفره نشسته بود. دیس های خالی پلو وسط سفره بود. همه مشغول غذا خوردن بودند، می خوردند و می گفتند: «به به چقدر خوشمزه است.» فردا صبح یکی از همسایه ها به سراغ مادرشوهرم آمد. داشتم حیاط را جارو می کردم. می شنیدم که مادرشوهرم از دست پختم تعریف می کرد. می گفت: «نمی دانید قدم دیشب چه غذایی برایمان پخت. دست پختش حرف ندارد. هر چه باشد دختر شیرین جان است دیگر.» اولین باری بود در آن خانه احساس آرامش می کردم. دو ماه از ازدواج ما گذشته بود. مادر صمد پا به ماه شده بود و هر لحظه منتظر بودیم درد زایمان سراغش بیاید. عصر بود. تازه از کارهای خانه راحت شده بودم. می خواستم کمی استراحت کنم. کبری سراسیمه در اتاقم را باز کرد و گفت: «قدم! بدو... بدو... حال مامان بد است.» - ...🎈 - ⇦بھنازضرابےزاده🔗 - :)🌸🍃 - ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎┄❁๑📖【📚】📖๑❁┄ @montzraan ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎