هدایت شده از ••بنرایتبادلاتگسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
#پارت_واقعی
#رمانموشوگربه
#به_قلم_دنیا
#رمانطنز
داشتیم میرفتیم پایین که از چیزی که همیشه #میترسیدم سرم اومد
آسانسور وایساد.
احسان:چرا همچین شد این!
من با تِتِ پِتِ گفتم:خوب چ..چیزه...ف...فکر...کنم...تو.. آسانسور...#گیر....کردیم!!
احسان:تو چرا همچین شدی!؟خوبی!؟
وای اگه بفهمه که کارم ساخته اس نمیخوام نقطه ضعف دستش بدم.
من:آره بابا خوبم فقط حالا چیکار کنیم!؟
احسان شروع کرد زنگ آسانسور رو زدن و کوبیدن به در آسانسور
واییییی من از گیر کردن تو آسانسور فقط به یک #دلیل میترسیدم اونم اینه که از #تنهایی و #تاریک مثل سگ #میترسممم. حالا چه آسانسور باشه چه خونه امون.
احسان:فایده نداره!!چیکار کنیم؟؟
من:والا... نمی..دونم...فقط... میدونم که اگه بیشتر اینجا بمونیم از کم بود #اکسیژن #خفه میشیم!!
احسان:تو هیچ وقت به کسی روحیه نده باشه!؟
من:الان موقع کل کله اخه #جناببستنی!!یه فکری به حالمون کن.
داشتیم حرف میزدیم که یهو....
#بیاین_لذت_ببرید.
https://eitaa.com/joinchat/1098711232C94af05320e
هدایت شده از ••بنرایتبادلاتگسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
#موش_و_گربه
#پارت_118
#به_قلم_دنیا
#رمان_طنز
#احسان #دستشو آورد بالا و #شال اوفتادم رو سرم کرد
احسان: #وروجک حواست باشه اینجا #ایرانه ها!!
پراااااااممممم ریخته بود!!سرش جای خورده!!چرا همچین میکنه!!
#دستمو آوردم بالا و #گذاشتم رو #پیشونیش!!این که تب نداره!پس چشه!!
احسان:چیه #داغم!؟
دنیا: #سر خورده جایی!؟
احسان:نه چرا!؟
دنیا: #مهربون شدی!!
احسان:کی گفته مهربون شدم!!من همون #یخمکی بودم که گفتی!!
دنیا:آره آره من اشتباه کردم!!
برگشتم که برم داخل که گفت!!
احسان:وروجک!!
دنیا:بله!
احسان:....
خوب همه ی پارت رو که برات نمیتونم بنویسم 😅بیا خودت نگاه کن😉
https://eitaa.com/joinchat/1098711232C94af05320e