هدایت شده از ••بنرایتبادلاتگسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
#پیشنهادویژه👌🏻👀
#رمانیجذابونفسگیر🙊❌
دخترهگیرهیهداعشیافتادهوراهفراریندارهولیدرستدرلحظهیآخر...🤭♥️
فقط فریاد میزدم...
نگاه هر*زهاش را پایین آورد.
دستش به سمت مانتوام رفت...
با تقلا به مانتو ام #چنگ انداختم که و با صدای بلندی جیغ زدم که او عصبی دستهایم را بالای سرم برد و همانجا نگهشان داشت و با آن یکی دستش مشغول باز کردن دکمهی های #لباسم شد...
دکمهی اول...
دکمهی دوم...
دکمهی سوم...
باز فریاد زدم و #تقلا کردم.
او که دستش روی دکمهی چهارم نشست یکدفعه در اتاق به شدت باز شد و #فرشتهی نجات من داخل آمد...
صورت سرخ از عصبانیتش و #رگ های برآمدهاش گواه همه چیز بود...
با قدم هایی بلند به سمتش آمد و #چاقویش را در شکم آن بیصفت فرو کرد.
یک بار... دو بار... و سه بار...
بار سوم روی زمین افتاد...
با صدای بلند فقط #هق میزدم!..
دیگر اشکی برایم نمانده بود...
او به سمتم آمد...
نگاهم به دیوار روبرویم بود و هنوز در #شُک بودم!!.
اشک هایم باز صورتم را نم کردند که او با عجله و نگرانی #دکمههای باز شدهی لباسم را بست و شالم را روی سرم گذاشت...
مچ دستم را گرفت و من را به دنبال خودش کشید...
- باید هر چی...زودتر از این #خراب شده بیرون بریم...
#برایخواندنادامهیرمانجذابارغوان...👇🏻♨️
↬ https://eitaa.com/eshghdardesarsas
#عضویت_محــــدود❌😨