eitaa logo
منتظران مهدی (عج)
79 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
6.5هزار ویدیو
21 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
❌امام زمان علیه‌السلام را به آخر صف نفرستیم‼️ ◀️زمانش رسیده است که به امام زمان علیه‌السلام روی آوریم. زمانش رسیده است که از او غافل نباشیم. او را امام زمانِ خود بدانیم نه آینده. ◀️او را به آخر صف نفرستیم آنجا که می‌گوییم: معلوم نیست امام زمان حالا حالاها ظهور کند، معلوم نیست کِی بیاید، هنوز خیلی مانده، دنیا آماده نیست و دهها سخن دردآور و ناامید کننده. ❓❓مگر ما تعیین کننده‌ی وقت ظهور آن حضرت هستیم که چنین با ناباوری درباره‌ی ظهور مقدسش حرف می‌زنیم و آن را به آینده‌های دور می‌اندازیم؟؟؟ ◀️آن حضرت پس از چند هزار سال که انبیاء علیهم‌السلام نوید ظهورش را دادند و پس از ۲۵۵ سال که اجداد طاهرینش به قصد زمینه‌سازی برای ظهورش تلاش و فعالیت کردند به سرِ صف رسید و انتظار به سر آمد و خداوند با معجزات بزرگی او را به دنیا آورد تا پس از شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام «اگر مردم او را یاری کنند و بخواهند» قیام فرماید و جهان را پر از عدل و داد نموده و حکومت جهانی حق را تا قیامت مستقر نماید. ولی به مجرّدِ رسیدن آن حضرت به سر صف، سستی و جهالت مردم او را به آخر صف فرستاد و لابد همین حرفی که ما هم‌اکنون می‌زنیم (و می‌گوییم هنوز وقت ظهور امام زمان علیه‌السلام نیست و...) را مردم آن روز زدند و او را به نسل‌های آینده حواله دادند. مجدداً آن حضرت حدود یکصد و پنجاه سال پس از آن برای نسل‌های بعد پیام دادند که اگر یکپارچه مرا یاری کنید سعادت دیدار ما را از دست نداده و میمنت دیدارمان به تأخیر نمی‌افتد.(۱) ◀️ولی مردم آن روز نیز حرکتی نکردند و با عمل خود، امام زمان علیه‌السلام را به آخر صف و برای زمان‌های آینده فرستادند. باید با درد و رنج تمام بگوییم امام عصر ارواحنا فداه برای هر نسلی به سر صف می‌رسید ولی هر نسلی او را به آینده‌های دور مربوط می‌دانست.(۲) 📚۱- بحارالانوار، ج ۵۳، ص۱۷۷ 📚۲-نجان یافتگان امام زمان (ع) ،ص۳
🥀یاد غریب ◀️به یاد امام زمان خویش باشیم... 🔶‌خدا تو را پیشوایِ نجات بخش ما قرار داده است، ولی ما تو را از یاد برده ایم... 🔶 نمی دانم چه زمان می‌آید که همه ما به این باور برسیم که پناه همه ما تویی! 🔶شیطان در کمین نشسته است.او پدر و مادر ما را از بهشت بیرون کرد.او امروز هم تلاش می‌کند تا ما را از «بهشت معنوی» بیرون کند.اعتقاد به تو و انتظار آمدن تو، همان «بهشت معنوی» است. شیطان خیلی‌ها را از این بهشت بیرون کرد.آنان را به سراب‌ها دلخوش نمود و یاد تو را از آنان گرفت. 🔶اگر چه آنان از نیامدنت خشنودند.امّا دل هایشان از آرامش به دور است. در این دنیا، همواره آرامش را جستجو می‌کنند ولی به آن نمی رسند. ❓بهشت من چیست؟ بهشت آنجایی است که قلبم آرام باشد! در سایه ولایت دل به آرامش می‌رسد. * * * 🍀او از راه دوری به مدینه آمده بود تا امام صادق علیه السلام را ببیند. 🍀وقتی خدمت آن حضرت رسید چنین گفت: «آقای من! دعا کنید که اهل بهشت باشم». 🍀 امام به او نگاهی کرد و فرمود: «تو همین الان در بهشت هستی، تو باید دعا کنی که خدا تو را از بهشت بیرون نکند». 🍀وقتی او این سخن را شنید، تعجّب کرد و با خود گفت: وقتی روز قیامت برپا شود، آن وقت نیکوکاران به بهشت می‌روند. هنوز که قیامت برپا نشده است تا کسی به بهشت برود. 🍀امام تعجّب او را دید، برای همین به او فرمود: 🔺-- آیا تو ولایت ما را قبول داری؟ 🔺-- آقای من! بله. من به ولایت شما ایمان دارم. 🔺-- مگر نمی دانی هر کس ولایت ما را قبول داشته باشد، در بهشت است، تو باید از خدا بخواهی که مبادا از بهشت رانده شوی! * * * ◀️وقتی من تو را باور دارم، در انتظار آمدنت هستم و برای ظهورت دعا می‌کنم، در بهشت خدا هستم. ◀️شیطان تلاش می‌کند تا مرا از این بهشت بیرون کند، او مرا به دنیا و آنچه در دنیا است، مشغول می‌کند. ◀️کار را به آنجا می‌رساند که دنیا، مهم ترین حاجت من می‌شود، عشق دنیا دلم را پر می‌کند و من فراموش می‌کنم برای ظهورت دعا کنم. 👌از امروز باید با خود عهد ببندم بیشتر به یاد تو باشم‌.هر کس «کیمیا» دارد می‌تواند مس را به طلا تبدیل کند. 👌یاد تو همچون کیمیاست، وقتی به یاد تو باشم، عشق دنیایی از دلم رخ می‌بندد و عشق تو در آن می‌نشیند، آن وقت است که آرامش بهشت را با تمام وجود خود حس می‌کنم. 📚 ✍مهدی خدامیان ارانی @montzrn313
‌🥀یاد غریب🥀 🔷‌روزهای آخر زندگی پیامبر بود، پیامبر در بستر بیماری بود و در تب می‌سوخت، اثر زهری که دشمنان به آن حضرت داده بودند، آشکار شده بود، گروهی از مسلمانان به عیادت او آمدند. 🔷پیامبر به آنان رو کرد و گفت: «برای من قلم و دوات بیاورید تا مطلبی برای شما بگویم بنویسید تا هرگز گمراه نشوید». 🔷پیامبر نگران بود که مسلمانان گمراه شوند، او در روز عید غدیر، علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفی کرده بود، امّا در آن لحظه می‌خواست سخنی نوشته شود و برای همیشه از او به یادگار باقی بماند. 🔷یکی از جا برخاست تا قلم و دوات برای پیامبر بیاورد، ناگهان عُمَر فریاد برآورد: «سر جایت بنشین! این مرد هذیان می‌گوید، قرآن ما را بس است». 🔷این چه سخنی بود؟ چه دسیسه ای در کار بود؟ معلوم بود که می‌خواهند جامعه را از هدایت اهل بیت علیهم السلام جدا کنند. پیامبر بارها از مردم خواست از قرآن و اهل بیت علیهم السلام پیروی کنند؟ رستگاری جامعه در پیروی از این دو می‌باشد، امّا وقتی شعار «قرآن ما را بس است»، آمد، راه سعادت گم شد! 🔷آقای من! امروز من باید به هوش باشم، اگر تو را فراموش کنم و قرآن را به گونه ای تفسیر کنم که مرا به سوی تو رهنمون نکند، راه را گم کرده ام. تو قرآن ناطق هستی، ولایت تو، حقیقت قرآن است، قرآن مرا به سوی تو دعوت می‌کند. * * * ☘ در سوره حمد چنین می‌گویم: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ... ». از خدا می‌خواهم که مرا به راه مستقیم هدایت کند، می‌دانم عدّه ای می‌خواهند به سوی خدا بروند، امّا بیراهه می‌روند و رستگار نمی شوند. راه مستقیم، همان راه ولایت امامان معصوم علیهم السلاماست، امروز تو امام و پیشوای من هستی، خدا از من خواسته است تا ولایت تو را قبول کنم و پیرو تو باشم، به سوی تو بیایم به هدایت تو، رهنمون شوم. ☘در ادامه سوره حمد چنین می‌گویم: «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ». «خدایا! مرا به راه کسانی که به آن‌ها نعمت داده ای رهنمون کن! ». برترین نعمت کدام است؟ خدا به چه کسانی این نعمت را عطا کرده است؟ منظور از این نعمت، نعمت محبّت و ولایت توست! من از خدا می‌خواهم مرا از کسانی قرار بدهد که به آنان نعمت ولایت تو داده شده است. ☘«غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ». «خدایا! مرا از راه کسانی که به آنان غضب کرده ای دور کن، مرا از راه کسانی که گمراه شده اند، دور کن». ☘به راستی خدا به چه کسانی، غضب کرده است؟ هر کس دشمن توست، به خشم و غضب خدا، گرفتار شده است. این سخن پیامبر است: «هر کس امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیّت می‌میرد». * * * 🔶از کودکی وقتی به مسجد می‌رفتم، بعد از نماز جماعت، همه رو به قبله می‌ایستادند و چنین می‌گفتند: السلام علیک یا صاحبَ الزّمان! السلام علیک یا شریکَ القرآن! من هم این جملات را تکرار می‌کردم، بعد از سال‌ها به این حقیقت رسیده‌ام که تو «شریک قرآن» هستی! 🔶آری، وقتی قرآن را کتابی بدانم که مرا به سوی تو فرا می‌خواند، نماز هم رنگ و بوی تو را پیدا می‌کند، کاش همه قرآن را این گونه می‌فهمیدیم! 🔶آری، در نماز، سوره حمد می‌خوانم، اکنون معنای واقعی دعای این سوره را درک می‌کنم، من در سوره حمد، دو درس می‌آموزم: درس محبت به تو و درس دشمنی با دشمنان تو! این گونه است که نمازم با ولایت تو، قبول می‌شود. 🔶هر روز در نماز از «راه مستقیم» می‌گویم، این راه، راه توست، تو حقیقت نماز هستی، اساس دین، ولایت توست. ‌📚 ✍مهدی خدامیان ارانی @montzrn313
🥀یاد غریب🥀 🔶‌تو جلوه لطف و مهربانی خدا هستی، پس چرا ظهور تو به تأخیر افتاده است؟ 🔶این سوألی است که شیخ طوسی به خوبی به آن پاسخ داده است. 🔶خواجه نصیرالدین طوسی در قرن هفتم هجری زندگی می‌کرد. او یکی از دانشمندان بزرگ شیعه است. 🔶او درباره ی علّت طولانی شدن روزگار غیبت تو چنین می‌گوید: «وجود امام زمان، لطفی از طرف خداست. ظهور او هم لطف دیگری است، امّا علّت این که او از دیده‌ها پنهان است به خاطر رفتارِ ما می‌باشد». 🔶آری، غفلت ما و پیمان شکنی ما، باعث شده است که روزگار غیبت تو، طولانی بشود! ما چه زمانی از این خواب غفلت، بیدار خواهیم شد! کی از این خطای خود، توبه خواهیم نمود؟ 🔶غیبت تو، همانند خانه نشینی حضرت علی علیه السلام است! او امیرمومٔنان و جانشین پیامبر بود. پیامبر در روز عید غدیر دست او را بلند کرد و به همه گفت: «هر کس من، مولای اویم، این علی مولای اوست». 🔶ولی مردم بعد از پیامبر، به غفلتی بزرگ مبتلا شدند و حجّت خدا را از یاد بردند. آنان در محلی به نام «سقیفه» جمع شدند و با ابوبکر بیعت کردند. علی علیه السلام که دلباخته حکومت نبود، او تسلیم امر خدا بود، مردمی که ادّعای ایمان داشتند باید امتحان می‌شدند، آنان حجّت خدا را تنها گذاشتند و غرق دنیاخواهی خود شدند. 🔶بعد از مدّتی، عدّه ای از زنان مدینه نزد فاطمه علیهاالسلام آمدند و به او گفتند: «چرا علی علیه السلام برای گرفتن حق خود به سقیفه نیامد.حضرت فاطمه علیهاالسلام به آنان چنین جواب داد: «امام همچون کعبه است که مردم باید به سویش بروند، نه آنکه او به سوی مردم برود». 🔶 آری، این سنت خداست. همه ما باید امتحان بشویم، تو که شیفته حکومت دنیا نیستی، خدا از تو خواسته است صبر کنی، صبر تو همچون صبر جدّت علی علیه السلام است، بیش از هزار سال است که شیعیانی که ادّعای ایمان دارند، در امتحان خدا قرار گرفته اند. امروز هم روز ماست، ما چقدر به پیمانی که با تو بسته ایم،وفادار مانده ایم؟ 🔶 این سنت خداست. تو به سوی ما نمی آیی، خدا چنین مقدر کرده است، این ما هستیم که باید از خواب غفلت بیدار شویم، باید به سوی تو بیاییم، آن وقت است که ظهور تو فرا می‌رسد و خدا به تو فرمان می‌دهد تا از پس پرده غیبت برون آیی و عدل و داد را در جهان برپا سازی. * * * 🔷زمانی تو می‌آیی که جامعه شیعه پیمانی را که با تو بسته اند به یاد آورند و از این گناه بزرگ توبه کنند، معلوم است وقتی سخن از توبه می‌شود، تکلیف چیست. جامعه ای که یاد تو را زنده کرد از زشتی‌ها و گناهان فاصله می‌گیرد. 🔷چگونه ممکن است کسی مشتاق ظهور تو باشد و از آن غفلت بزرگ توبه کرده باشد، امّا اهل تقوا نباشد؟ کسی که یاد تو را در دل‌ها زنده می‌کند، در واقع از مردم می‌خواهد تا از گناهان فاصله بگیرند، گناه ومعصیت خدا، دل تو را به درد می‌آورد. وقتی محبّت تو در جامعه ریشه دواند وسوسه‌های شیطان رنگ می‌بازد. 🔷عشق تو با دل و جان آدمی کاری می‌کند که انسان از گناه فاصله بیشتری می‌گیرد و ترک همه گناهان، آرزوی دل او می‌شود. 🔷وقتی جامعه ای از غفلت یاد تو پشیمان شد و برای آمدن تو، لحظه شماری کرد به سوی پاکی‌ها حرکت کرده است. آری، هنگامی که شیعیان فهمیدند که گناه، دل تو را به درد می‌آورد و ظهور را به تاخیر می‌اندازد، از گناه و معصیت و فساد فاصله می‌گیرند و اینجاست که مقدمه ظهور تو فراهم می‌شود. مقدمه ظهور تو، پاکی و تقوای جامعه است. ‌📚 ✍مهدی خدامیان ارانی ⭐️«اللهم عجل لولیک الفرج»⭐
🥀یاد غریب🥀 🔶‌شیعه دو سرمایه بزرگ دارد: «عاشورا، انتظار». دشمنان شیعه از این دو سرمایه، هراس عجیبی دارند و در فکر آن هستند این دو باور را از بین ببرند یا آن دو را به انحراف بکشانند. 🔶دشمنان وقتی می‌خواهند جلسه ای برای خودشان بگیرند، باید چقدر پول خرج تبلیغات کنند و جمعیّتی را گرد هم جمع کنند، ولی شیعیان با یک «یاحسین» دور هم جمع می‌شوند و با یک استکان چای هم پذیرایی می‌شوند و با یک قطره اشک، باورهای خود را محکم می‌کنند و با ایمانی قوی تر مجلس را ترک می‌کنند. 🔶شیعیان از گریه بر حسین علیه السلام روحیه می‌گیرند، آنان با یاد تو که مولای آنان هستی، سراسر امید می‌شوند و به آینده ای زیبا فکر می‌کنند.آری، دشمنان از عاشورا و از نام تو می‌هراسند، زیرا نام و یاد تو، به شیعیان امید می‌دهد و افکار آنان را شکوفا می‌سازد. 🔶تا زمانی که یاد تو در جامعه زنده باشد، دشمنان نمی توانند به اهداف خود برسند، آنان تلاش زیادی می‌کنند جوانان را به سوی خود بکشانند، امّا وقتی عاشورا فرا می‌رسد، جوان شیعه برای حسین علیه السلام اشک می‌ریزد، او بر سر و سینه می‌زند و برای ظهور تو دعا می‌کند، اینجاست که او بار دیگر به اصل خود باز می‌گردد، از گذشته درس می‌گیرد، تاریخ را در جلو چشم خود می‌بیند، او گریه می‌کند. 🔶گریه جوان شیعه در روز عاشورا چه معنا و پیامی دارد؟ او مصیبت جدا شدن از امام را درک کرده است.او مردم کوفه را نکوهش می‌کند که چرا امام خود را تنها گذاشتند و سپس به این نتیجه می‌رسد که نباید تو را تنها بگذارد، شاید او این سخن را به زبان نیاورد، امّا معنای آن را با تمام وجود حس می‌کند. 🔶او از کربلا به انتظار می‌رسد، او با اشک چشم خود، فریاد اعتراض برمی آورد که نباید امام زمان را تنها گذاشت، او با اشک، باورهای خود را آبیاری می‌کند. 🔶اینجاست که وظیفه اهل سخن سنگین می‌شود، کسانی که برای مردم سخنرانی می‌کنند، باید بیشتر درباره پیام اصلی عاشورا سخن بگویند، اهل قلم باید بیشتر درباره آن بنویسند، هر جا که مجلس عزای امام حسین علیه السلام برگزار می‌شود، باید بیشتر از تو سخن گفت، باید این پیامی که در قلب‌های همه است به زبان آید، آشکار شود تا همه یک صدا و یک زبان برای ظهور تو دعا کنند. * * * 🔷 در اینجا می‌خواهم خاطره ای را نقل کنم. سی سال از آن زمانی که من وارد حوزه علمیّه شدم، می‌گذرد.جوانی خود را صرف تحصیل علوم دینی نمودم. 🔷اگر کسی از من می‌پرسید چرا وارد حوزه علمیه شدی، به او می‌گفتم: «می خواهم نوکری امام عصر را بنمایم». سال‌ها گذشت، من همچنان درس می‌خواندم، با علوم مختلف اسلامی آشنا شدم و در بعضی از آن ها، کتاب به زبان عربی نوشتم. 🔷روزی از روزها به دیدار بزرگی رفتم. به او گفتم: چگونه بفهمم در خواب غفلت هستم یا نه؟ او به من نگاهی کرد و گفت: «اگر برای امام زمان خود کاری می‌کنی، سخنی می‌گویی، قدمی برمی داری، کتابی می‌نویسی، اگر به ظهور او، کمک می‌کنی بدان که بیداری، ولی اگر این طور نیستی بدان که در خواب غفلتی هر چند علم فراوان داشته باشی». 🔷آن روز، سخن او مرا به فکر فرو برد، در آن سکوت، خیلی با خودم سخن گفتم، من خود را سرباز تو می‌دانستم، ولی چقدر به یاد تو بودم؟ چقدر رنگ و بوی تو را داشتم! مدال نوکری تو را به گردن انداخته ام، مردم مرا به این عنوان می‌بینند، امّا من چقدر از تو سخن می‌گویم؟ چقدر دل‌های مردم را به تو پیوند می‌زنم؟ من چه خدمتی به نام و یاد تو کرده ام؟ آیا تسلّط بر علوم اسلامی، همه وظیفه من بود؟ مگر اساس دین، محبّت و ولایت تو نیست، من چقدر برای این اساس دین، تلاش کرده ام؟ وجود من در جامعه، چقدر یادآور مولای من است؟ 🔷آن روز، این سؤلات من، بی جواب ماند، جواب آن سؤلات مهم نبود، مهم این بود که آن سؤلات، مسیر زندگی مرا عوض کرد. 🔷آن روز، من شرمنده تو شدم. تلاش کردم قدمی هر چند کوچک در راه تو بردارم. 🔷تو هر روز، منتظر یاری شیعیانت هستی، می‌دانی چه کسی با اخلاص از تو سخن می‌گوید. 🔷اگر عملی با اخلاص همراه نباشد، باعث خشنودی تو نمی شود. از تو می‌خواهم به من کمک کنی تا کارهایم با اخلاص همراه شود. ‌📚 ✍مهدی خدامیان ارانی
🥀یاد غریب🥀 🔷‌او دختری مسیحی بود، در کشور انگلیس زندگی می‌کرد، در آنجا با جوانی آشنا شد و شخصیت او را بسیار پسندید. مدّتی گذشت، روزی از روزها آن جوان به او چنین گفت: «من دوست دارم با شما ازدواج کنم، ولی این ازدواج یک شرط دارد». او با شنیدن این سخن خوشحال شد و پرسید: «چه شرطی؟ » آن جوان گفت: «من مسلمان هستم و شیعه. شرط من این است که تو هم این آیین را برگزینی». آن دختر در جواب گفت: «به من فرصت بده تا درباره آیین شما تحقیق کنم». 🔷بعد از آن بود که او شروع به مطالعه درباره مکتب تشیّع نمود، همه سؤلاتی را که به ذهنش می‌رسید با آن جوان مطرح می‌کرد و پاسخ آن را می‌شنید. او فهمید که شیعیان بر این باورند که حضرت مهدی علیه السلام حجّت خداست، او زنده است و بیش از هزار سال عمر کرده است، برای او سؤل بود که چگونه یک نفر می تواند این قدر عمر کند. 🔷به هر حال او سرانجام تصمیم گرفت شیعه شود و این موضوع را به آن جوان خبر داد، مراسم ازدواج برگزار شد و آنان زندگی مشترک خود را آغاز کردند. 🔷سال‌های سال گذشت، ایّام حجّ نزدیک بود، این زن و شوهر با هم از انگلیس همراه با کاروانی به عربستان سفر کردند تا حجّ واجب خود را به جا آورند. وقتی آنان به شهر مکّه رسیدند برای طواف خانه خدا به مسجدالحرام رفتند، دیدن کعبه برای او جذابیت و معنویت عجیبی داشت. بعد از چند روز، همراه با شوهرش به سرزمین عرفات رفت. بعد از آن، به سرمین «منا» رفت، همان جایی که همه حاجیان روز عید قربان در آنجا به جایگاه شیطان، سنگ می‌زنندسپس گوسفند قربانی می‌کنند. 🔷وقتی کاروان آنان به چادرهای «منا» رسید، همه برای سنگ زدن به جایگاه شیطان حرکت کردند، او در مسیر راه و در آن جمعیّت زیاد، کاروان را گم کرد و از شوهرش جدا شد. او زبان عربی بلد نبود، از هر کس که سراغ می‌گرفت، نتیجه ای در پی نداشت. هوای گرم و تشنگی او را به تنگ آورد. با اضطراب و وحشت در گوشه ای نشست و نمی دانست چه باید بکند. 🔷دیگر وقت زیادی تا غروب آفتاب نمانده بود، او آرام آرام اشک می‌ریخت، نمی دانست سرانجامش چه خواهد شد، او اعمال روز عید قربان را هم انجام نداده بود، از شدّت نگرانی، گریه اش قطع نمی شد، همین طور که گریه می‌کرد، ناگهان تو را در مقابل خود دید، او تو را نمی شناسد و خیال می‌کند یکی از حاجیان هستی. تو با زبان انگلیسی به او سلام می‌کنی و می‌گویی: چه شده است؟ چرا اینجا نشسته ای و گریه می‌کنی؟ او هم ماجرا را بیان می‌کند، به او می‌گویی: «برخیز با هم برویم به جایگاه شیطان سنگ بزن! وقت زیادی نمانده است! ». 🔷او از جا بلند می‌شود و همراه تو حرکت می‌کند در میان انبوه جمعیّت به راحتی نزدیک جایگاه شیطان می‌شود و سنگ می‌زند، سپس او را به چادر کاروانش می‌بری، او تعجّب می‌کند، از جایگاه شیطان تا چادر کاروان راه زیادی بود، او با خود فکر می‌کند که چطور ممکن است به این زودی به چادر کاروان برسد. 🔷وقتی به چادر می‌رسد، او از تو تشکّر می‌کند، و از این که به تو زحمت داده است عذرخواهی می‌کند، تو به او می‌گویی: «وظیفه من است که به شیعیان خود کمک کنم، در طول عمر من نیز شک نکن، سلام مرا به همسرت برسان! ». 🔷بعد از خداحافظی او وارد خیمه می‌شود، شوهرش خیلی نگران او بود، با دیدنش خوشحال می‌شود و وقتی ماجرا را می‌شنود از خیمه بیرون می‌رود، ولی دیگر دیر شده بود و اثری از تو نبود. او تازه تو را می‌شناسد، اشکش جاری می‌شود و یقین به زنده بودن تو پیدا می‌کند. [۱] ---------- [۱]: . کتاب میر مهر نوشته پورسید آقایی ص ۳۵۳. ‌📚 ✍مهدی خدامیان ارانی @montzrn313
🥀یاد غریب🥀 🔶‌او راننده کامیون بود، در مشهد زندگی می‌کرد، قرار شد باری را به یکی از نقاط کوهستانی که جاده ای فرعی داشت، ببرد، در آن جاده رفت و آمد زیادی نمی شد. وقتی او از شهر خارج شد، برف شروع به باریدن کرد. هوا بسیار سرد شد و طوفان آغاز شد. 🔶بعد از مدّتی، برف جاده را بست، او دیگر نه راه پیش و نه راه برگشت داشت. ساعتی گذشت، موتور کامیون هم خاموش شد. تلاش کرد تا شاید بتواند مشکل را برطرف کند، امّا کامیون روشن نشد، در مسیر جاده هیچ ماشین دیگری به چشم نمی آمد. هوا تاریک شد، او از شدّت سرما مرگ را در جلوی چشم خود دید. با خود فکر کرد که راه چاره چیست؟ الان چه باید بکنم؟ در یک لحظه، به یاد آن روزی افتاد که به مجلسی رفته بود، سخنران در بالای منبر چنین گفت: «هر وقت در تنگنا قرارگرفتید و از همه جا ناامید شدید امام زمان را صدا بزنید و از او یاری بخواهید». اینجا بود که به تو توسّل پیدا می‌کند، اشکش جاری می‌شود و از تو یاری می‌طلبد و می‌گوید: «یا صاحب الزمان ادرکنی! » سوز سرما و طوفان بی داد می‌کرد، ناگهان شیطان این فکر را به ذهن او می‌اندازد: «از کسی کمک می‌خواهی که وجود خارجی ندارد! ». 🔶ولی او فهمید که شیطان در این لحظه آخر عمر برای فریب او آمده است. او ناراحتی اش بیشتر شد، زیرا ترسید که بی ایمان از دنیا برود، برای همین از ماشین پیاده شد، دست هایش را به سوی آسمان گرفت و گفت: «خدایا! اگر نجات پیدا کنم و دوباره زن و بچه‌ام را ببینم، قول می‌دهم که از گناهان دوری کنم، به نماز اهمیّت بدهم و همواره آن را اوّل وقت بخوانم». 🔶او با خدا این پیمان را بست، دست هایش را به صورتش کشید، نگاهش به مسیر جلو افتاد، برف هنوز به شدّت می‌بارید، ناگهان دید که تو از دور به سوی او می‌روی، او تو را نمی شناسد، در دستان تو چند آچار است. 🔶او خیال می‌کند که تو راننده ای هستی که برای کمک آمده ای. تو جلو می‌روی و سلام می‌کنی، او جواب می‌دهد، به او می‌گویی: -- چرا اینجا ایستاده ای؟ -- چند ساعت است ماشین خاموش شده است و روشن نمی شود. -- من ماشین را راه می‌اندازم، تو برو پشت فرمان! استارت بزن! تو به سمت جلو ماشین می‌روی، کاپوت ماشین را بالا می‌زنی، نگاهی به موتور می‌کنی و می‌گویی: «استارت بزن! ». 🔶اینجاست که ماشین روشن می شود، تو نزدیک در ماشین می‌آیی، او هنوز پشت فرمان است، به او می‌گویی: -- حرکت کن و برو! -- هنوز برف می‌آید، راه بسته است، می‌ترسم دوباره در جاده بمانم! -- نه. تو به سلامت به مقصد می‌رسی. نگران نباش! -- آیا ماشین شما خراب شده است؟ می‌خواهید به شما کمکی بکنم؟ -- نه. -- اجازه بدهید مقداری به شما پول بدهم. -- به آن نیازی ندارم. -- آخر این که نمی شود. شما به من کمک کردید، من از اینجا حرکت نمی کنم تا به شما خدمتی بنمایم. من یک راننده جوانمردم. -- راننده جوانمرد چگونه است؟ 🔶 -- اگر کسی به راننده جوانمرد کمک کند، او آن کمک را حتماً جبران بکند. من باید لطف شما را جبران کنم، وگرنه از اینجا نمی روم. -- خوب. حالا اگر می‌خواهی خدمتی به من کنی، به آن پیمانی که با خدا بستی عمل کن! -- کدام پیمان؟ -- این که از گناه دوری کنی و نمازهایت را اوّل وقت بخوانی! وقتی او این سخن را می‌شنود، تعجّب می‌کند، چگونه است که تو از پیمانی که او با خدا بسته بود، باخبر بودی! او لحظه ای به فکر فرو می‌رود، در این 🔶هوای سرد، در وسط این کوهستان، تو کیستی و از کجا آمدی، از کجا به راز دل او آگاهی داری؟ در ماشین را باز می‌کند و پیاده می‌شود، امّا دیگر تو را نمی بیند. اینجاست که اشک او جاری می‌شود و افسوس می‌خورد که چرا تو را نشناخته است، او به تو توسّل پیدا کرده بود، از همه جا دل بریده بود و تو را صدا زده بود و تو هم به یاری او آمده بودی. 🔶او به سوی مقصد حرکت می‌کند و سپس به مشهد بازمی گردد، زندگی خود را تغییر می‌دهد، از گناه فاصله می‌گیرد و همواره نمازهایش را اوّل وقت می‌خواند. او بر پیمان خود وفادار می‌ماند. ‌📚 ✍مهدی خدامیان ارانی
🥀یاد غریب🥀 ‌آقای من! 🔶تو از بین خوبان جهان، خوب ترین هستی. 🔶تو اصل و اساس همه کمالات و زیبایی‌هایی... 🔶 انتظار تو، آرمان و جهت زندگی من است.اگر این طور نباشم، جهت زندگی خود را گم می‌کنم و از کمال خود دور می‌شوم. 🔶کمال من در این است که هر چه بیشتر به یاد تو باشم و این گونه رحمت خدا را به سوی خود جذب کنم. 🔶شاید من پیرو خوبی برای تو نباشم،. اُفتان و خیزان از تو پیروی کنم، امّا مهم این است که تو را می‌خواهم و در انتظار تو هستم، من راه را گم نکرده‌ام و امام خود را شناخته ام.من با کسی که اصلاً راه سعادت را نمی شناسد، خیلی تفاوت دارم. 🔶خدا به تو مقام عصمت داده است و تو از هر خطایی به دور هستی. محبّت به تو، سرمایه ای ارزشمند است، هر چقدر دل من از این محبّت تو بهره بیشتری داشته باشد، ارزش من بیشتر و بیشتر می‌شود. * * * 🔷بار خدایا! روزگاری است که از امامِ خود دور افتاده ام، از تو می‌خواهم کمکم کنی تا من دست از دین و آیین خود برندارم. 🔷من به تو پناه می‌برم از این که طولانی شدن روزگار غیبت، باعث شکّ و تردید من بشود. 🔷از تو می‌خواهم که توفیق دهی تا همیشه به یاد امامِ خود باشم و او را فراموش نکنم. 🔷توفیقم بده برای ظهور او دعا کنم! مرا در زمره یاران او قرار بده... ‌📚 ✍مهدی خدامیان ارانی
🥀غربت امام عصر عجل الله فرجه🥀 🌿‌پدر دلسوز 🔶شكر عملي پدر دلسوز، چه زماني ادا مي‌شود؟! همان رفتاري كه با پدر دلسوز و مادر نيكوكار خويش داريم – بلكه بالاتر از آن – بايد با امام زمان عليه السلام داشته باشیم. 🔶در غير اين صورت،حق ايشان را ادا نكرده ايم و در انجام شكر عملي كوتاهي نكرده ايم و اين پدر دلسوز و مادر نيكوكار را فرو نهاده ايم. 🔶ولی رفتار ما شيعيان نسبت به امام عصر عليه السلام با رفتار ما نسبت به پدر و مادر مهربان، تفاوت مي‌كند. همين مقدار براي اثبات مهجور و غريب بودن آن حضرت كافي است. 🔶اينها مثالهايي بود براي روشن شدن اين كه حق شكر امام عليه السلام در اين اوصاف ادا نمي شود. 🔶وقتي حق امام عليه السلام ادا می شود كه حق تك تك اوصاف ايشان ادا شود.زيرا اعتقاد به هر يك از صفات امام عليه السلام وظيفه خاصي بر عهده انسان مي‌گذارد. تنها در صورتي حق آن نعمت ادا مي‌شود كه انسان آن وظيفه را انجام دهد. در غير اين صورت، امام عصر عليه السلام از آن حيث، مكفور مي‌مانند و از همين جهت، غريب مي‌افتند. 🔶با نگاهي به جامعه خود، مي‌توانيم ببينيم كه چند در صد از دوستان امام زمان عليه السلام نسبت به اوصاف ايشان، در عمل، وظيفه خود را انجام مي‌دهند. 🔶 با بررسي در اين امر، به اين نتيجه مي‌رسيم كه امام عليه السلام در ميان دوستان خويش هم غريب هستند. 🔶از كساني كه اصلاً امام زمان عليه السلام را نمي شناسند، هيچ انتظاري نيست، چرا كه آنها معرفت ندارند و لذا با قلب و زبان و عمل، شاكر اين نعمت نيستند. 🔶اما به هر حال امام زمان عليه السلام براي آنها هم غريب و مهجور هستند، چون آنان نمي دانند كه بايد به حضرت مراجعه كنند و امام عليه السلام را معطل و متروك مي‌گذارند. 🔶نتيجه اين كه با كمال تأسف امام زمان عليه السلام در ميان كساني كه ايشان را نمي شناسند و حتي عده بسيار قليلي كه ايشان را مي‌شناسند، مهجور و غريب هستند. ‌📚 ✍محمد بنی هاشمی