- بابا؟
+ بله؟
- شما بابایِ من نيستيد، بابایِ من یک رَدایِ سبز دارد، هميشه برایِ ما غذا میآورد، کوله روی پشتش دارد؛ بابای من كه نبود، بابا صدايش میزدم...
+ اسمش چه بود؟
- نمیدانم، پرسيدم، نگفت.
+ چه كارش داری؟
- میخواهم خبرِ خوش به او بدهم؛ خبر كشته شدنِ «علی»..
+ از اين خبر خوشحال میشود؟
- اری مطمئنم، او از خوشحالیِ من خوشحال میشد.
+ مرگِ علی را جلویِ او آرزو میکردی؟
- آری هميشه غذا كه میآورد؛ جلويش علی را نفرين میکردم، او هم دستهایش را بالا میبُرد و میگفت: «خدایا مرگِ علی را برسان..»💔
#وحشتدنیایبدونعلی..
#شهادت_امام_علی