eitaa logo
خطابه
208 دنبال‌کننده
3 عکس
4 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ولادت باسعادت علی اکبر ع مبارک حضرت علی اکبر (ع) فرزند ابی عبدالله الحسین (ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان، (1) سال 43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود پدر گرامی‌اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه‌اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است مادر لیلی میمونه دختر ابی سفیان و از طایفه بنی امیه می‌باشد (2) بدین لحاظ، حضرت علی اکبر (ع) به سه طایفه معروف و مهم عرب پیوند پیدا کرده است از جانب پدر به طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم و به بزرگانی چون پیامبراسلام (ص)، حضرت فاطمه زهرا (س)، علی (ع) و امام حسین (ع) و از جانب مادر به دو طایفه بنی امیه و ثقیف و افرادی چون عروه بن مسعود ثقفی، ابی سفیان، معاویه بن ابی سفیان و ام حبیبه همسر رسول خدا (ص) ارتباط فامیلی و خویشاوندی پیدا نمود. به همین جهت وی مورد احترام و اطمینان کامل طوایف مزبور و اهالی مدینه بود. ابوالفرج از مغیره روایت کرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته‌ترین فرد امت به امر خلافت کی است؟ گفتند: جز تو کسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی‌شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست. بلکه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین (ع) است که جدّش رسول خدا (ص) می‌باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثقیف تبلور یافته است. (3) درباره شخصیت علی اکبر (ع) گفته شد، که وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه‌ترین مردم به پیامبراکرم (ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی بن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع کمالات، محامد و محاسن بود. (4) بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت در عصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود. (5) این قول مبتنی بر این است که وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. بنابراین، وی در مکتب جدش امام علی بن ابی طالب (ع) و در دامن مهرانگیز پدرش امام حسین (ع) در مدینه و کوفه تربیت و رشد و کمال یافت. امام حسین (ع) در تربیت وی و آموزش قرآن و معارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یک انسان کامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را برانگیخت. با این که حضرت علی اکبر (ع) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره‌ای به انتسابش به بنی امیه و ثقیف نکرد، بلکه هاشمی بودن و انتساب به اهل بیت (ع) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود: أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن و بیت الله اَولی بِالنبی أضرِبکم بِالسّیف حتّی ینثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمی عَلَوی وَلا یزالُ الْیومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یحکمُ فینا ابنُ الدّعی وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است: السَّلامُ علیک یا اوّل قتیلٍ مِن نَسل خَیر سلیل. (7) علی اکبر (ع) در نبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر بن سعد را در دو مرحله به هلاکت رسانید و سرانجام مرّه بن منقذ عبدی بر فرق مبارکش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا کرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوک نیزه‌ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند. امام حسین (ع) در شهادتش متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی که سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود: عَلَی الدّنیا بعدک العفا. (8) در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله و عده‌ای هم می گویند بیست و پنج ساله بود. (9) اما از این که وی از امام زین العابدین (ع)، فرزند دیگر امام حسین (ع) بزرگ‌تر یا کوچک‌تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. ولی روایتی از امام زین العابدین (ع) نقل شد که دلالت دارد بر این که وی از جهت سن کوچکتر از علی اکبر (ع) بود. آن حضرت فرمود: کان لی آخ یقال له علی، اکبر منّی قتله الناس …(10) ا----------- 1- مستدرک سفینه البحار (علی نمازی)، ج 5، ص 388 2- أعلام النّساء المؤمنات (محمد حسون و امّ علی مشکور)، ص 126؛ مقاتل الطالبیین (ابوالفرج اصفهانی)، ص 52 3- مقاتل الطالبیین، ص 52؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 1، ص 373 و ص 464 4- منتهی الآمال، ج 1، ص 373 5- مقاتل الطالبیین، ص 53 6- منتهی الآمال، ج 1، ص 373؛ الارشاد (شیخ مفید)، ص 459 7- منتهی الآمال، ج 1، ص 375 8- همان 9- همان و الارشاد، ص 458 10- نسب قریش (مصعب بن عبدالله زبیری)، ص 85، الطبقات الکبری (محمد بن سعد زهری)، ج 5، ص 211
حضرت علی اکبر (ع) فرزند حسین بن علی بن ابیطالب(ع) و لیلی بنت ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی ، در اوایل خلافت عثمان بن عفان، یازدهم شعبان سال 33 هجری قمری در مدینه به دنیا آمد و در سن 28 سالگی در کربلا به شهادت رسید. از نظر وجاهت وزیبایی، ملاحت و دلربایی، شبیه‌ترین مردم به رسول خدا(ص) بود. همچنین دارای صورت و سیرتی جذاب و طبع بلند، منظره ملیح، دارای ادب و تربیت بی‌نظیر، و پیوسته با خضوع و خشوع و با صلابت و بزرگوار بود. علی اکبر همچنین دارای صدای خوشی بود به گونه‌ای که گاهی که اباعبداللّه الحسین(ع) برای صوت قرآن جدّ عزیزش دلتنگ می‌شد، به علی می‌فرمود: "علی جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره برم." او در ویژگی‌های معنوی و فضایل علمی و اخلاقی، رشد جسمی و اجتماعی و کمالات روحی و مناقب نفسانی و سجایای ملکوتی در میان تمام بنی هاشم و یاران پدر بزرگوارش امام حسین بن علی(ع) کم نظیر بود. این روحیه قوی و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمت به علی اکبر داده بود که افزون بردوستان، دشمنان اهل بیت نیز به برتری‌هایش اعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف می‌کردند. روزی معاویه از اطرافیانش پرسید: "چه کسی در این زمان برای خلافت مسلمانان بردیگران برتری دارد و برای حکمرانی بر مردم از دیگران سزاوارتر است؟" اطرافیان متملق به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفی کردند. ولی معاویه گفت: "نه چنین نیست، اولی الناس بهذا الامرعلی بن الحسین بن علی، جدّه رسول اللّه و فیه شجاعة بنی‌هاشم و سخاه بنی امیه و رهو ثقیف؛ شایسته‌ترین افراد برای امر حکومت، علی اکبر فرزند حسین است که جدّش رسول خدا است و شجاعت بنی‌هاشم، سخاوت بنی امیه و زیبایی قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است." شجاعت و دلاوری علی اکبر و رزم آوری و بصیرت دینی و سیاسی او، در سفر کربلا به ویژه در روز عاشورا تجلی کرد. از میان خاندان هاشمی، نخستین کسی که در کارزار کربلا به میدان شتافت، علی اکبر بود. همچنین زمانی که امام حسین بن علی(ع) از منزلگاه «قصر بنی مقاتل» گذشت، و خوابی به او دست داد و پس از بیداری «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و خداوند را حمد کرد، وقتی علی اکبرسبب این حمد و استرجاع را پرسید، حضرت فرمود: "در خواب دیدم سواری می‌گوید این کاروان به سوی مرگ می‌رود." علی اکبر پرسید: "مگر ما بر حق نیستیم؟" امام فرمود: "چرا." علی اکبر عرض کرد: "فاننا اذن لا نبالی ان نموت محقین؛ پس باکی از مرگ در راه حق نداریم!" در پایان خوب است راجع به اینکه آیا حضرت علی اکبر(ع) دارای خانواده و فرزندانی بوده است یا نه، مطلبی گفته شود که با توجه به زیارت نامه‌های حضرت به نظر می‌رسد که ایشان نیز دارای عهد و عیال بوده‌اند. زیارت نامه ایشان عبارت است از: "صلی الله علیک و علی عترتک و اهل بیتک و آبائک و ابنائک." همچنین سفارش امام صادق (ع) به ابو حمزه ثمالی که فرمود: "چون به قبر حضرت رسیدی، ضع خدک علی القبر! و قل: صلی الله علیک یا ابا الحسن! " که با توجه به این فراز، ایشان فرزندی به نام "حسن" داشته است. به علاوه طبق برخی روایات، نظیر روایت "احمد بن نصر بزنطی"، حضرت علی اکبر(ع)، ام ولد (کنیز) داشته است و از او صاحب فرزند بوده است. گرچه برخی از علمای انساب تصریح کرده‌اند که از آن بزرگوار اولادی نمانده و نسل امام حسین (ع) تنها از طریق امام چهارم حضرت سجاد(ع) ادامه پیدا کرده است. منابع: - قصه کربلا - مقاتل الطالبین - ارشاد شیخ مفید - مصائب امام حسین(ع) - ابصارالعین فی انصارالحسین
کوتاه سخن در باره حضرت خدیجه سلام الله علیها: حضرت خدیجه ، اُمّ المؤمنین است که در قرآن مجید به عنوان یکی از زنان پیامبر مورد توجه است و در سوره ضحی به اوصاف او اشاره شده است. او پیش از ازدواج با پیامبر، ثروتمندترین شخص جزیرة العرب بود و حدود هشتاد هزار شتر داشت و کاروان های تجارتی او، شب و روز در طائف ، یمن ، شام ، مصر و سایر بلاد در حرکت بودند. همچنین برده های بسیاری داشت که به تجارت اشتغال داشتند؛ اما پس از ازدواج با پیامبر، همه اموالش را، چه قبل از اسلام و چه بعداز آن، در اختیار پیامبرگذاشت ، تا آن حضرت هر گونه که خواست، آن اموال را در راه خدا و برای تشکیل تمدن اسلامی به مصرف رساند. به گونه ای که پیامبری که فقیر بود، بی نیاز شد و خداوند در مقام بیان نعمت های خود به پیامبر اکرم، از جمله می‌فرماید: وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى‏ یعنی خداوند تو را فقیر یافت و بی نیاز نمود. لذا رسول خدا  فرمود: مَا نَفَعَنِي مَالٌ قَطُّ مَا نَفَعَنِي مَالُ‏ خَدِيجَة؛ یعنی هیچ مالی مانند مال خدیجه مرا در یاری مستمندان و فقرا نافع نبود. فضایل حضرت خدیجه  از در سخن رسول خدا  تمام مورخین اتفاق نظر دارند که پس از حضرت علی  نخستین کسی که به خدا و پیامبر او ایمان آورد حضرت خدیجه  بوده است. رسول خدا  فرمود: فُضِّلَت خَديجة عَلى نِساءِ أُمَّتي كَما فُضِّلت مَريم عَلى نِساءِ العالَمين. همچنین فرمود: أَفْضَلُ نِساءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ خَديجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِد، وَ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّد، وَ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرانَ، وَ آسِيَةُ بِنْتُ مُزاحِم؛ برترين زنان بهشت چهار زن هستند: خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) و مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم. سید بن طاووس می‌نویسد: به اعتراف تمام فرق اسلامى يك ركن پيشرفت اسلام بر دوش خديجه بود و در اثر خدمت و فداكارى او پيغمبر توفيق حاصل كرد و به همين جهت به حق لقب «امّ المؤمنين» به خود گرفت. خديجه بهترين انيس پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم و قوى‏ترين مددكار روز سختى بود او در شدائد و دشواريهاى اسلام موجب تسلى خاطر پيغمبر گرديد و با زجر و تهديد و تبعيد شوهر ساخت و لذا رسول خدا بسيار او را دوست مى‏داشت. عايشه مى‏گويد: هر وقت پيغمبر به ياد خديجه مى‏افتاد ملول و محزون مى‏شد و براى او طلب مغفرت‏ مى‏كرد، يك روز من رشكم آمد، گفتم:« يا رسول اللَّه خداوند عوض آن پير زن، زن جوانى زيبا به تو داده است» پيغمبر از سخن من بر آشفت و به غضب آمد بطوری که دست رو دست مى‏زد و فرمود: «خداوند گواه است خديجه زنى بود كه چون همه از من رو بر می‌گردانيدند، او به من رو مى‏كرد و چون همه از من مى‏گريختند، خديجه به من محبت و مهربانى مى‏كرد چون همه دعوت مرا تكذيب مى‏كردند، خديجه به من ايمان ‏آورد و مرا تصديق كرد و در مشكلات زندگى مرا تسليت مى‏داد و با مال خود كمك مى‏نمود و غم از چهره من مى‏زدود». مقام خديجه چنان بالا گرفت كه خداوند به وسيله جبرئيل به خديجه سلام فرستاد. روضه حضرت خدیجه کبری لذا درگذشت خديجه براى پيامبر  مصيبتى بزرگ بود زيرا خديجه وزنه زندگى پيامبر خدا بود و به احترام او بسيارى به پيامبر احترام مى‏كردند، يا متعرض او نمى‏شدند ولى پس از او در مقام قتل او بر آمدند خديجه به دست پيامبر به خاك سپرده شد و رسول خدا خود در قبر خديجه رفت و در حق او دعا كرد و طلب مغفرت نمود و او را در «حجون» قبرستان مكه «جنة المعلى» دفن كرد.
۱- حضرت خدیجه (س) در قبیله قریش ، از نسل پاک ابراهیم خلیل (ع) و اسماعیل ذبیح (ع) و از پدرانی موحد و خداپرست در شهر مکه ولادت یافت او با سه واسطه به قصی بن کلاب جد گرامی پیامبر اسلام (ص) می رسید ( خدیجه بنت خویلد بن أسد بن عبدالعزیز بن قصی بن کلاب ) و از عمو زادگان پیامبر (ص) محسوب می شد ( سیرة النبویه ، ابن هشام ، ج۱ ، ص۲۰۱ ) ۲- پس از آنکه به رشد و شایستگی رسید از بانوان ثروتمند و مشهور قریش شد که تجار امین مکه با سرمایه او به تجارت می پرداختند و بدین جهت حضرت ابوطالب (ع) به پیامبر (ص) پیشنهاد داد تا برای شروع تجارت مستقل ، با سرمایه حضرت خدیجه (س) شروع به کار کنند ۳- هنگامیکه پیامبر (ص) با سرمایه تجاری خدیجه (س) و همراهی خدمتکار وی به سفر تجاری شام رفتند ، در بازگشت با گزارش تحسین برانگیز خدمتکار خدیجه (س) و بروز شایستگی های رسول خدا (ص) ، حضرت خدیجه (س) به پیامبر (ص) پیشنهاد ازدواج داد و در ۲۸ سالگی به ازدواج آن حضرت درآمد ( انساب الاشراف ، ج۱ ، ص۹۸ ) ۴- حضرت خدیجه (س) در خانه رسول خدا (ص) دو پسر بنام قاسم و عبدالله بدنیا آورد که هر دو در کودکی درگذشتند اما با ولادت حضرت فاطمه (س) ، خداوند متعال نسل پیامبر (ص) را از دامن پاک حضرت خدیجه (س) و حضرت فاطمه (س) قرار داد ( سیره ابن اسحاق ، ص۲۴۵ ) ( المعارف ، ابن قتیبه ، ص۱۴۱ ) ۵- با بعثت پیامبر اسلام (ص) ، اولین بانویی که اسلام اختیار نمود خدیجه کبری (س) بود و تا پایان عمر ، با انفاق مال و تلاش و مجاهدت وصف ناپذیر خویش ، حامی بزرگ رسول خدا (ص) در راه تحقق اهداف الهی بود ۶- روزهایی که رسول خدا (ص) در غار حراء با خدای خود خلوت نموده بود ، همسر فداکار او همراه با آذوقه لازم ، از خانه خویش در کنار مسجد الحرام تا فراز جبل النور و غار حراء ، رنج راه بر جان می خرید و بسوی دیدار حضرت می شتافت ، روزی جبرئیل (ع) در غار حراء بر پیامبر (ص) نازل شد و بشارت آمدن خدیجه (س) را داد و گفت : « خداوند به خدیجه (س) سلام می رساند و خانه ای در بهشت برای او مقرر فرموده است ( سیرة النبویه ، ابن هشام ، ج۱ ، ص۲۵۷ ) ( أخبار مکه ، أزرقی ، ج۲ ، ص۲۰۴ ) ۷- در روزهای سخت و طاقت فرسای محاصره اقتصادی مشرکین ، خدیجه (س) دوشادوش رسول خدا (ص) همه مشکلات را به جان خرید و با ثروت خود و شهرت و اعتبار خویش در بین قریش از پیامبر (ص) و مسلمانان حمایت نمود ۸- پس از سپری شدن دوران پرمشقت محاصره اقتصادی ، حضرت خدیجه (س) دهم ماه رمضان سال دهم بعثت ( سه سال قبل از هجرت ) در شهر مکه رحلت نمود و پیکر مطهرش در قبرستان حجون بخاک سپرده شد ۹- رسول خدا (ص) به مناسبت های مختلف ، یاد خدیجه (س) را گرامی می داشتند : پیامبر (ص) هنگام مراسم تدفین ، خود بداخل قبر رفتند و از همسر با وفای خود تجلیل نمودند ، تا وقتیکه خدیجه (س) زنده بود ، پیامبر (ص) هیچ همسر دیگری اختیار نکردند پس از هجرت ، در مدینه نیز با هدیه دادن به دوستان خدیجه (س) یاد او و زحمات و فداکاری های او را گرامی می داشتند ، هنگامیکه پیامبر (ص) در سال هشتم هجری در فتح مکه ، وارد مکه شدند بدلیل اینکه برخی از اهالی مکه خانه حضرت را بدون اجازه تصرف کرده بودند ، بر روی کوه حجون و در نزدیکی مزار مطهر حضرت خدیجه (س) خیمه ای برپا کردند و حضرت در آنجا اقامت نمودند ( أخبار مکه ، أزرقی ، ج۲ ، ص۱۵۶ ) ( طبقات الکبری ، ابن سعد ، ج۲ ، ص۱۳۶ )
در نقل‌ها آمده است: چون بیماری حضرت خدیجه علیهاالسلام شدت یافت، فرمود: یا رسول الله! چند وصیت دارم: أوَلًّا فَإنّي قاصِرَةٌ فِي حَقّكَ فَأعفِنِي يٰا رَسُولَ الله اول اینکه من در حق شما کوتاهی کردم، پس مرا عفو نما؛ ای رسول خدا. پیامبر اکرم صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله فرمود: هرگز از تو کوتاهی ندیدم و نهایت تلاش خود را به کار بردی، در خانه‌ام بسیار خسته شدی و اموالت را در راه خدا صرف کردی! سپس حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها عرضه داشت: أُوصِيكَ بِهٰذهِ وَ أَشارَتْ اِلٰى فَاطمةَ فإنَّها غَريبةٌ مِن بَعدي وصیت دوم من این است که مواظب این دختر باشید و به حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها اشاره کرد و فرمود: چون او بعد از من یتیم و غریب خواهد شد. فَلَا يُؤذِيها أحَدٌ مِن نِساءِ قُرَيش، وَ لَا يَلطِمَنَّ خَّدَها وَ لا يَصِحنَ فِي وَجهِها وَ لَا يَرَينَها مَكرُوهاً پس مبادا کسی از زنان قریش به او آزار برساند... مبادا کسی به صورتش سیلی بزند... مبادا کسی بر سر او فریاد بکشد... مبادا کسی با او برخورد غیر ملایم و زننده‌ای داشته باشد... شجرۀ طوبی،حائری،ج۲ ص۲۳۵ الوقائع والحوادث، ملبوبی، ج۱ ص۱۳۲
ورود حضرت مسلم بن عقیل(علیه‌السلام) به کوفه در ۵ شوال سال۶۰ هجرى قمرى پس از دعوت کوفیان از امام حسین(علیه السلام) و ارسال نامه هاى بى شمار براى وى و درخواست از آن حضرت جهت رفتن به کوفه و بر عهده گرفتن رهبرى قیام بر ضد یزید بن معاویه، آن حضرت، پسرعمویش مسلم بن عقیل(علیه السلام) را با نامه اى به سوى کوفیان اعزام کرد. مسلم بن عقیل(علیه السلام) در پانزدهم ماه مبارک رمضان سال ۶۰ قمرى از مکه معظمه خارج گردید و از آن جا به مدینه منوره رفت و پس از تجدید دیدار با خانواده خویش و زیارت قبر شریف پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و وداع با آن مضجع مطهر، به سوى کوفه حرکت کرد و در روز پنجم شوال همان سال وارد شهر عظیم کوفه گردید(۱) و در خانه مختار بن ابى عبیده ثقفى، که از شیعیان مبارز و از مخالفان سرسخت بنى امیه بود، سکونت گزید. شیعیان مخلص و انقلابیون کوفه، که از حضور مسلم بن عقیل(علیه السلام)، به عنوان نماینده و سفیر امام حسین(علیه السلام) در این شهر آگاه شدند، دسته دسته به سوى وى شتافته و به وى خیر مقدم گفتند. هنگامى که گروهى از آنان در حضور مسلم(علیه السلام) اجتماع مى کردند، وى نامه امام حسین(علیه السلام) را براى آنان مى خواند و مردم به خوبى گوش فرا داده و از شوق دیدار قریب الوقوع آن حضرت، گریه مى کردند. پس از آمادگى نسبى مردم، مسلم بن عقیل(علیه السلام) از آنان براى امام حسین(علیه السلام) بیعت گرفت و تعداد هیجده هزار تن از انقلابیون کوفه، در نخستین روزهاى ورود مسلم، با وى بیعت کردند. مسلم بن عقیل(علیه السلام)، نامه اى به محضر امام حسین(علیه السلام) نوشت و آن حضرت را از وضعیت کوفه و بیعت مردم با وى، با خبر گردانید و از امام حسین(علیه السلام) درخواست نمود، که به سوى کوفه حرکت کند، تا شخصاً رهبرى مردم را بر عهده گیرد. از آن سو، هواداران بنى امیه و طرفداران یزید بن معاویه، همانند عبدالله بن مسلم حضرمى، عمارﺓ بن عقبه و عمر بن سعد، که از صاحب نفوذان کوفه بودند، براى یزید بن معاویه، نامه هایى به شام ارسال کرده و او را از وضعیت کوفه و بیعت شیعیان با مسلم بن عقیل(علیه السلام) آگاه نمودند و از وى درخواست کردند که به جاى نعمان بن بشیر، عامل وى در کوفه، که با قیام مسلم بن عقیل(علیه السلام) برخورد جدى نمى کند، شخص دیگرى بفرستد که داراى عزمى قوى و اراده اى راسخ باشد و در برخورد با مخالفان حکومت، شدت و خشونت به خرج دهد. یزید بن معاویه، پس از مطالعه نامه هواداران خود در کوفه و مشورت با سرجون مسیحى، تصمیم گرفت عبیدالله بن زیاد، عامل خویش در بصره را با حفظ سمت، به حکومت کوفه نیز منصوب کند، تا با قساوت و شدتى که در وى وجود دارد، قیام مسلم بن عقیل(علیه السلام) و شیعیان و محبان اهل البیت(علیه السلام) را در کوفه سرکوب کند.(۲) ۱- وقایع الأیام (شیخ عباس قمى)، ص ۶۹ ۲- الارشاد (شیخ مفید)، ص ۳۸۱
بسم الله الرحمن الرحیم انّا للّه و انّا الیه راجعون مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا. شهادت انسان‌های مومن، خدوم، مخلص، ولائی و دلسوز برای امّت مسلمان رئیس جمهور محبوب و عزیز آقای حاج سید ابراهیم رئیسی و هیأت همراه ایشان را به محضر مبارک حضرت ولیّ‌عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء، مقام معظّم رهبری حضرت آیت اللـه خامنه‌ای مدّظلّه‌العالی و بیت مکرّم ایشان و جمیع مومنان و دوستداران تسلیت عرض نموده، بقاء عمر رهبر فرزانه انقلاب را از درگاه حضرت احدیّت مسئلت داریم. و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
بمناسبت ایام شهادت حضرت رقيه سلام الله علیها در روز پنجم ماه صفر سال 61 ه‍ حضرت رقيه مظلومانه به شهادت رسيد. نام شريفش "رقيه"، "فاطمه" و "زينب" است. پدرشان مولانا الشهيد اباعبدالله الحسين علیه السلام و مادرشان امّ اسحاق است. ولادت آن حضرت در مدينه بود و در سن سه سالگى يا بيشتر در محرم 61 هجرى با پدر بزرگوارش به كربلا آمد. در روز عاشورا بارها مورد تفقد و دلجويى اباعبدالله علیه السلام قرار گرفت تا آنجا كه به خواهرش ‍ حضرت زينب سلام الله علیها در مورد او سفارش فرمود. بعد از شهادت امام حسين و اهل بيت و اصحاب، همراه با اسرا به كوفه و شام برده شد و در مسير چهل منزل راه شام رنج هاى فراوانى ديد.   *پای نیزه غریبی* در كتاب بحرالغریب، ‌جلد دوم، ‌قریب به این مضامین آمده است: حارث كه یكی از لشگریان یزید بود گفت : یزید دستور داد سه روز اهل بیت علیهم السلام را در دم دروازه شام نگاه بدارند تا چراغانی شهر شام كامل شود. حارث می‌گوید: شب اول من به شكل خواب بودم،‌ دیدم دختری كوچك بلند شد و نگاهی كرد، دید لشگر از خستگی راه خوابیده‌اند وكسی بیدار نیست، *اما فورا از ترسش بازنشست* و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین علیه السلام كه بر درختی نزدیك خرابه دم دروازه شام آویزان بود. بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود: ای دختر من! ‌مصیبت تو و زجر و تازیانه و روی خار مغیلان دویدن تو تمام شد،‌ و اسیریت به پایان رسید. ای نور دیده!‌ چند شب دیگر به نزد ما خواهی آمد. بر آنچه بر شما وارد شده صبر كن كه جزا و مزد او شفاعت را دربردارد سپس‌ به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت،‌ تا چند مرتبه. آخرالامر زیر درخت ایستاد و به سر بابایش نگاه كرد و كلماتی فرمود و اشك ریخت. سپس دیدم *سر مقدس امام حسین علیه السلام پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت* و رقیه سلام الله علیها گفت: « *السلام علیك یا ابتاه! وامصیبتاه بعد فراقك، واغربتاه بعد شهادتك* » بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود: « ای دختر من! ‌مصیبت تو و زجر و تازیانه و روی خار مغیلان دویدن تو تمام شد،‌ و اسیریت به پایان رسید. ای نور دیده!‌ چند شب دیگر به نزد ما خواهی آمد. بر آنچه بر شما وارد شده صبر كن كه جزا و مزد او شفاعت را دربردارد ». حارث می‌گوید : من خانه‌ام نزدیك خرابه شام بود، از اینكه حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهی آمد منتظر بودم كی از دنیا می‌رود، تا یك شبی شنیدم صدای ناله و فریاد از میان خرابه بلند است،‌ پرسیدم چه خبر است ؟ گفتند: رقیه سلام الله علیها از دنیا رفته است.   در شام بعد از ديدن سر نورانى پدر با پيشانى شكسته در خرابه، آنقدر ناله زد و گريست تا به ملكوت اعلا پيوست، و بدن شريف آن حضرت را شبانه دفن كردند. از كهن ترين منابعى كه نام آن حضرت بالفظ رقيه ياد شده قصيده سيف بن عميره نخعى كوفى از اصحاب امام جعفر صادق و امام موسى كاظم علیهماالسلام است: و عبدكم سيف فتى ابن عميره عبد لعبد عبيد حيدر قنبر و سكينه عنها السكينه فارقت لما ابتديت بفرقه و تغير و رقيه رق الحسود لضعفها و غدا ليعذرها الذى لم يعذر و لام كلثوم يجد جديدها لثم عقيب دموعها لم يكرر لم اءنسها و سكينه و رقيه يبكينه بتحسر و تزفر منتخب التواریخ، ص ۳۸۸ اسنادو مدارك درباره وجود شريف آن حضرت، و بودن قبر آن حضرت در مكان فعلى حرم مطهر، همراه با معجزات و كراماتى از آن مخدره مظلومه بسيار است كه در پاورقى به قسمتى از آنها اشاره مى شود. نفس المهموم، ص ۴۱۴ معالی السبطین، ج ۲، ص ۱۷۰ احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۶۳۳ الوقایع و الحوادث، ج ۵، ص ۷۰، ۷۴، ۷۵، ۸۱
ادامه نزدیک غروب آفتاب که می شد، مردم دمشق، دست کودکان خویش را می گرفتند و به تماشای بچه های امام حسین علیه السلام می آمدند و پس از آن راهی خانه می گشتند.  روزی رقیه علیهاالسلام با دیدگان حسرت بار به آن جمع نگاه کرد. ناله ای دردناک از دل برآورد و روی به عمه اش زینب سلام الله علیها نمود و گفت: *ای عمه! اینها به کجا می روند؟* حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: *ای نور چشمم! اینها رهسپار خانه و کاشانه خود هستند* . رقیه علیهاالسلام گفت: *عمه جان! مگر ما خانه نداریم؟!* زینب سلام الله علیها فرمود: *نه! ما در اینجا غریبیم و خانه نداریم. خانه ما در مدینه است* . با شنیدن این سخن صدای ناله و گریه رقیه علیهاالسلام بلند شد و فریاد زد: « *واغربتاه، واذلتاه، و اکربتاه» آه از غریبی، وای از محنت و زاری ما* . (1) پای نیزه غریبی در كتاب بحرالغریب، ‌جلد دوم، ‌قریب به این مضامین آمده است: حارث كه یكی از لشگریان یزید بود گفت : یزید دستور داد سه روز اهل بیت علیهم السلام را در دم دروازه شام نگاه بدارند تا چراغانی شهر شام كامل شود. حارث می‌گوید: شب اول من به شكل خواب بودم،‌ دیدم دختری كوچك بلند شد و نگاهی كرد، دید لشگر از خستگی راه خوابیده‌اند وكسی بیدار نیست، *اما فورا از ترسش بازنشست* و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین علیه السلام كه بر درختی نزدیك خرابه دم دروازه شام آویزان بود. بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود: ای دختر من! ‌مصیبت تو و زجر و تازیانه و روی خار مغیلان دویدن تو تمام شد،‌ و اسیریت به پایان رسید. ای نور دیده!‌ چند شب دیگر به نزد ما خواهی آمد. بر آنچه بر شما وارد شده صبر كن كه جزا و مزد او شفاعت را دربردارد سپس‌ به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت،‌ تا چند مرتبه. آخرالامر زیر درخت ایستاد و به سر بابایش نگاه كرد و كلماتی فرمود و اشك ریخت. سپس دیدم *سر مقدس امام حسین علیه السلام پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت* و رقیه سلام الله علیها گفت: « *السلام علیك یا ابتاه! وامصیبتاه بعد فراقك، واغربتاه بعد شهادتك* » بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود: « ای دختر من! ‌مصیبت تو و زجر و تازیانه و روی خار مغیلان دویدن تو تمام شد،‌ و اسیریت به پایان رسید. ای نور دیده!‌ چند شب دیگر به نزد ما خواهی آمد. بر آنچه بر شما وارد شده صبر كن كه جزا و مزد او شفاعت را دربردارد ». حارث می‌گوید : من خانه‌ام نزدیك خرابه شام بود، از اینكه حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهی آمد منتظر بودم كی از دنیا می‌رود، تا یك شبی شنیدم صدای ناله و فریاد از میان خرابه بلند است،‌ پرسیدم چه خبر است ؟ گفتند: رقیه سلام الله علیها از دنیا رفته است. (2)   *پی نوشت:* 1) داستان غم انگیز حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 40. 2) حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 26. بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان منابع: دویست داستان‌ از فضایل‌، مصایب‌ و کرامات‌ حضرت زینب‌ علیهاالسلام، عباس عزیزی. ستاره درخشان شام حضرت رقیه علیهاالسلام، دختر امام حسین علیه السلام، حجة الاسلام شیخ على ربانى خلخالى.
ادامه ماجرای نبش قبر حضرت رقيّه(سلام‌الله‌علیها) در سال 1242 ملا محمدهاشم خراسانی (ره) حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آب‌گرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) در سال ۱۲۸۰ هجری،را نقل میکند : جناب آقا سيّد ابراهيم دمشقي كه نَسَبش به سيّد مرتضي علم‌الهدي منتهي مي‌شد بعد از نبش قبر حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها)، مدام از شدت گریه و غصه غش می‌کرد. چون به هوش می‌آمد، قضیه کبودی را برای مردم تعریف می‌کرد می گفت بدن مطهّر ایشان در پارچه سیاهی (چادر یا لباس سیاه) پیچیده و کفن شده بود. بخشی از صورت منّور ایشان را دیدم که هنوز از آثار سیلی، کبود و مجروح بود. سپس به همراه شیون ایشان، صدای ضجه و زاری از مردم بر می‌خواست. اما حکایت : قبر دچار آب گرفتگی شده بود و علما شیعه درخواست تعمیر قبر مطهر را داشتند. والي به علماء و صلحاء شام از شيعه و سنّي امر كرد كه غسل كنند و لباس‌هاي پاكيزه بپوشند، به دست هر كس قفل ورودي حرم مطهّر باز شد، همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند، پيکر را بيرون آورد تا قبر را تعمير كنند. صلحاء و بزرگان از شيعه و سنّي در كمال آداب غسل كردند و لباس پاكيزه پوشيدند، قفل به دست هيچ كس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سيّد، و چون ميان حرم آمدند كلنگ هيچ كدام بر زمين اثر نكرد، مگر به دست سيّد ابراهيم. حرم را قُرق كردند و لحد را شكافتند. ديدند بدن نازنين حضرت رقيه سلام‌الله عليها، ميان لحد و كفن صحيح و سالم است اما آب زيادي ميان لحد جمع شده است. سيّدابراهیم در قبر رفت، همين كه خشت بالاي سر را برداشت ديدند سيّد افتاد. زير بغلش را گرفتند، هي مي‌گفت: «اي واي بر من.. واي بر من.. به ما گفته بودند يزيد لعنةالله عليه، زن غسّاله و كفن فرستاده ولي اکنون فهميدم دروغ بوده، چون دختر با پيراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمي‌كنم، مي‌ترسم بدن را منتقل كنم و ديگر به عنوان "رقيّه بنت الحسين" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم. سيّد بدن شريف را از ميان لحد بيرون آورد و بر روي زانوي خود نهاد و سه روز بدين گونه بالاي زانو خود نگه داشت و گريه مي‌كرد تا اينكه قبر را تعمير كردند. وقت نماز كه مي شد سيّد بدن حضرت را بالاي جايي پاكيزه مي‌گذاشت. پس از فراغ از نماز برمي‌داشت و بر زانو مي‌نهاد، تا اينكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند، سيد بدن را دفن كرد. و از معجزه آن حضرت اين كه سيّد در اين سه روز احتياج به غذا و آب و تجديد وضو پيدا نكرد و چون خواست بدن را دفن كند دعا كرد كه خداوند پسري به او عطا فرمايد. دعاي سيّد به اجابت رسيد و در سن پيري خداوند پسري به او لطف فرمود که نام او را "سيّد مصطفي" گذاشت. آنگاه والي واقعه را به سلطان عبدالحميد عثماني نوشت؛ او هم توليت زينبيّه و مرقد شريف حضرت رقيّه و امّ كلثوم و سكينه را به سيد ابراهيم واگذار کرد. اين قضيه در سال 1242 هجري شمسي رخ داده و در کتاب «معالي» هم اين قضيّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: «فَنزلَ في قبرها و وَضع عليها ثوباً لفَّها فيه و أخْرجها، فإذا هي بنتٌ صغيرةٌ دُونَ البُلوغِ و كانَ متْنُها مجروحةً مِنْ كثرةِ الضَّرب» « آن سيّد جليل وارد قبر شد و پارچه اي بر او پيچيد و او را خارج نمود، دختر كوچكي بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده، و پشت شريفش از زيادي ضربات مجروح بود.» پس از درگذشت سيّد ابراهيم، توليت آن مشاهد مشرفه به پسرش سيّد مصطفي و بعد از او به فرزندش سيّد عبّاس رسيد.فرزندان سيّد ابراهيم دمشقي معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه هستند. منابع روایت؛ منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸. اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦. مقتل جامع مقدم، جلد ۲، صفحه ۲۰۸. تراجم اعلام النساء، جلد ۲، صفحه ۱۰۳
نکته به مناسبت هفتم صفر ۱-آيا تعيين «هفتم صفر» به جای «بیست و هشتم» صفر به عنوان سالروز وفات امام حسن عليه اسلام ترجيحی علمی و تاريخي دارد؟ قرن هاست شیعیان - حداقل در ایران - در تقویم خود سالروز وفات امام دوم را همزمان با سالروز وفات پیامبر اسلام ثبت کرده آن را گرامی داشته اند... ولی در چند سال اخیر موجی به راه افتاده که اصرار دارد این بزرگداشت باید در هفتم صفر و در مثل چنین روزی برگزار شود. این در حالی است که تا قرن هشتم یعنی هفتصد سال بعد از تاریخ وفات آن امام هیچ منبع تاریخی و مستند قابل اعتنایی بر این مطلب که وفات ایشان در هفتم صفر بوده یافت نشده است. و در مقابل منابع متعدد و قابل توجهی از قدیمی ترین منابع شیعی از قرن چهارم تا قرن هشتم و بعد از آن تاکنون، روز وفات را بیست و هشت صفر ذکر کرده اند. سوالی که باید برای آن پاسخی پیدا کرد این است که: ۲-دلیل اصرار برای ایجاد این تغییر در تقویم مذهبی چیست؟ و چرا به جای پاسخ روشن و شفاف به این سوال عده ای نا آشنا به تاریخ و پژوهش های تاریخی که احیانا نام پژوهشگر را هم یدک می کشند می کوشند با روشهای نادرست و با خطاهای فاحش این تغییر را توجیه کنند؟ ۳-اغلب قریب به اتفاق منابع در دسترس شیعی -از آغاز تا قرن هشتم- وفات امام دوم شیعیان را در ماه صفر دانسته و در تعیین روز آن منحصرا به دو زمان اشاره کرده اند: آخر صفر و بیست و هشت صفر. برای تعیین آخر صفر به عنوان نمونه می توان به این منابع که همگی در قرن سوم و چهارم تالیف شده و از قدیمی ترین منابع شیعی به حساب می آید. اشاره کرد: ۱فرق الشیعة منسوب به حسن بن موسی نوبختی متوفای 310 قمری ۲المقالات و الفرق منسوب به سعد بن عبدالله اشعری قمی متوفای 301 قمری ۳اصول الکافی تالیف شیخ کلینی متوفای 329 قمری ۴کفایة الاثر از خزار قمی و برای تعیین بیست و هشت صفر این منابع کهن در دسترس است: ۵مسار الشیعة از شیخ مفید متوفای 413 قمری ۶مصباح المتهجد از شیخ طوسی متوفای 460 قمری ۷اعلام الوری و تاج الموالید هر دو از شیخ امین الاسلام طبرسی متوفای 548 قمری ۸مناقب ابن شهرآشوب مازندرانی متوفای 588 قمری ۹المستجاد علامه حلّی متوفای 726 قمری و کتب دیگر همه این کتاب ها و نویسندگانشان مربوط به قرن چهارم تا هشتم هستند در توجیه اختلاف این دو دسته از منابع به صورت احتمال می توان گفت که آنها که وفات را آخر صفر دانسته اند به صورت تسامحی و تقریبی همان بیست و هشت صفر را گزارش کرده اند و منظورشان از آخر صفر همان یک روز یا دو روز مانده به آخر ماه یعنی بیست و هشت صفر بوده است. ۴-همانگونه که اشاره شد طبق یافته های پژوهشگران هیچ منبعی از منابع شیعه تا قرن هشتم هجری روز هفتم صفر را وفات امام دوم ندانسته است. اولین شخصیت و منبعی که روز هفتم صفر را روز وفات آن حضرت دانسته محمد بن مکی مشهور به شهید اول از علمای جبل عامل لبنان در کتاب فقهی الدروس الشرعیة است. ولی آیا بعد از گذشت بیش از هفتصد سال از تاریخ وفات آن امام و انبوه گزارش هایی که وفات را در آخر صفر یا بیست و هشت صفر ثبت کرده اند و ما به برخی از آنها اشاره کردیم، شهید اول متوفای 786 قمری به چه استنادی چنین نقلی را آورده؟ برای ما مشخص نیست. البته بعد از ایشان تعدادی دیگر از علمای جبل عامل امثال شیخ بهائی و پدرش و دیگر علمای شیعه در نجف همچون کاشف الغطا و صاحب جواهر این قول را بازنشر کرده اند... ولی همچنان منابع و عالمان بسیاری همان نقل مشهور گذشته یعنی بیست و هشت صفر را ذکر کرده و می کنند. آیا قاسم رسی در قرن سوم تاریخ وفات امام حسن(ع) را تعیین کرده است؟! در این خصوص نکته ای که از منظر روش مطالعه و پژوهش بسیار تاسف بار است آنکه اخیرا برخی برای مستند کردن قول به هفتم صفر از کتاب تثبیت الامامة تالیف یکی از امامان زیدیه به نام قاسم بن ابراهیم رسّی نقل می کنند. و به خیال خود منبعی پیدا کرده اند از قرن سوم که تاریخ وفات را هفتم صفر ذکر کرده است. این مطلب چنان بی پایه است که صرف وقت برای آن هدر دادن عمر است نخستین کتابی که این روز را به عنوان روز شهادت حضرت(ع) ذکر کرده کتاب «الدروس الشرعیه» نوشته «شهید اول»(قرن 8) است که گویا در نسخه خطی آن در هنگام استنساخ (رونویسی از روی نسخه خطی) اشتباه شده و عبارت «آخر صفر» به صورت «سابع صفر» ثبت شده است. پس از آن ، کفعمی نیز – قاعدتا در اثر اعتماد به نسخه کتاب «الدروس» - همین اشتباه را نقل کرده است. شهید اول (متوفای 786هـ) ، الدروس الشرعية ، ج2 ، ص7 كفعمي (متوفای 905هـ) ، جنة الأمان الواقية(مصباح الکفعمی) ، ص: 510
هفتم صفر؛ ولادت امام کاظم علیه السلام . روایتی از ابوبصیر و منهال قصاب در خصوص تولد آن گرامی در منطقۀ ابواء نقل شده مبنی بر اینکه این دو نفر در سال تولد آن حضرت در سفر خج حضور داشتند و در طول سفر وقتی به ابواء رسیدند خبر تولد امام کاظم (ع) را شنیدند. ابوبصیر می‌گوید: «به محضر امام صادق (ع) تشرف یافتم و بر سفرۀ نهار امام نشسته بودم که بشارت تولد امام کاظم (ع) به پدرش داده شد». منهال نیز می‌گوید: «در حالی از ابواء عبور کردم که موسی پسر امام صادق (ع) تولد یافت و من پیش از امام صادق (ع) به مدینه رفتم و آن حضرت پس از یک روز وارد مدینه شد و سه روز به مردم اطعام کرد». اما در روایت این دو راوی هیچ گونه تصریح و اشاره‌ای نیست که این تشرف و حضور و بشارت و اطعام در چه ماهی بوده است. هرچند در شرایط کنونی رایج این است که غالب حاجیان پس از اعمال حج از مکه خارج می‌شوند لیکن آیا در آن زمان هم چنین بوده و آیا ابوبصیر و منهال هم چنین کردند یا مدتی در مکه ماندند و در بازگشت - با فاصلۀ طولانی که میان مکه و مدینه بود - در چه تاریخی به ابواء رسیده‌اند، هیچ یک از اینها روشن نیست [...] وانگهی گزارش ابوصیر با دو سند در کافی نقل شده و مجلسی هر دو سند را ضعیف دانسته است. و در روایت منهال هم شخصی به نام علی بن حدید حضور دارد که شیخ طوسی روایت او را در صورتی که در نقلش منفرد باشد غیر قابل اعتماد می‌داند و او در این گزارش از منهال منفرد است. به هر روی با استناد به این دو نقل نمی‌توان گفت امام کاظم (ع) در ماه ذی‌الحجه تولد یافت؛ چنان که کلینی هم که روایت ابوبصیر را در باب موالید ائمه ثبت کرده، در باب تاریخ امام کاظم (ع) درباره ماه و روز تولد آن گرامی اظهار نظر نکرده است» (برگرفته از کتاب «بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان (ع)، ص401-406).
ادامه تولد امام هفتم علیه السلام در ۷ صفر منابع تاریخی تولد امام هفتم در 7 صفر 1. اعلام الوری مرحوم طبرسی ص294 2. مناقب ابن شهر آشوب ج4 ص323 3. تاج المواعید مرحوم طبرسی ص95 4. دروس شهید اول ص154 5. ریاض الابرار ج2 ص269 6. الذریعه ج2 ص112 7. مصباح کفعمی ص510 8. علامه مجلسی در کتابهای مرات العقول و ملاذ الاخیار و بحار الانوار 9. سفینه البحار 10. در عوالم از کتب فوق نقل شده است 11. علامه مجلسی از ارشاد و روضه الواعظین نقل کرده اند 12. در پاورقی کتاب دلائل الامه طبری ۱۱ منبع دیگر که تولد امام هفتم علیه السلام را ۷ صفر ذکر کرده اند آورده است در مجموع ۲۲ نقل برای ۷ صفر است اینکه گفته می شود ناصر الدین شاه بخاطر تولد خودش قضیه را تغییر داد اگر کار او مطابق واقع شد ما بخاطر سوء استفاده شخصی باید دست از واقعیت برداریم نمی دانم به چه مدرکی تقویمها تغییر داده شد. تنها چیزی که سبب شده ولادت را در ذیحجه قرار دهند نقلی است که در محاسن برقی (ج ۲ ص ۳۱۴) آمده که آن حضرت در بازگشت پدر و مادرشان از سفر حج به دنیا آمدند و طبری در دلائل الامه ص۳۰۳ یک روایت مرسله نقل کرده که در ذیحجه متولد شده اند در مورد نقل محاسن می گوییم نقل او منافاتی با ۷ صفر ندارد چون ممکن است بخاطر مراعات حاملگی همسر امام صادق علیه السلام پس از حج مدتی در مکه مانده باشند اما نقل طبری چگونه یک نقل در مقابل نقلهای متعدد کثیره مقدم است آیا قاعده ترجیح همین است؟ لذا در ولادت امام هفتم علیه السلام در 7 صفر تردیدی نیست و 20 ذیحجه مدرک ندارد. توضیح بیشتر در کتاب دلائل الامه طبری ص ۳۰۳ روایتی مرسله (بدون سند) از امام عسکری علیه السلام نقل شده که ولادت حضرت در ماه ذیحجه بوده ولی چون سند ندارد یک نقل است در مقابل نقل‌های زیاد برای هفتم صفر لذا نمی توان روی آن متمرکز شد به همین جهت در پاورقی همین کتاب آمده به اتفاق مورخین ولادت حضرت هفتم صفر بوده است المتفق عليه في أغلب المصادر أنه ولد (عليه السلام) في السابع من صفر سنة ١٢٨ ه‍ وقيل: سنة ١٢٩. انظر: ۱- تاريخ الأئمة: ١١، ۲- الارشاد: ٢٨٨، ۳- تاريخ بغداد ١٣: ٢٧، ۴- تاج المواليد: ١٢٢، ۵- إعلام الورى: ٢٩٤، ۶- تاريخ مواليد الأئمة ووفياتهم: ١٨٨، ۷- مناقب ابن شهرآشوب ٤: ٣٢٣، ۸- صفة الصفوة ٢: ١٨٧، ۹- وفيات الأعيان ٥: ٣١٠، ۱۰- كشف الغمة ٢: ٢٥٠، ۱۱- المستجاد من كتاب الارشاد: ٤٧٢،  ۱۲- سير أعلام النبلاء ٦: ٢٧٠، ۱۳- الفصول المهمة: ٢٣٢، ۱۴- نور الأبصار: ٣٠١.
سِرّ عظیم پیاده‌روی به طرف قبر مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام چند روایت،گوشه‌ای از اسرار و برکات پیاده‌روی به طرف قبر مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام را برای ما بیان می‌کند امام صادق علیه السلام فرمودند: مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُرِیدُ زِیَارَةَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام إِنْ کَانَ مَاشِیاً کُتِبَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةٌ وَ مُحِیَ عَنْهُ سَیِّئَةٌ هر که به قصد زیارت حسین بن علی علیه‌السلام از خانه خارج شود، اگر پیاده باشد به هر گامی که برمی‌دارد، برایش یک کار نیکو نوشته می‌شود و یک کار بد از او محو می‌شود، حَتَّی إِذَا صَارَ فِی الْحَیْرِ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُفْلِحِینَ الْمُنْجِحِینَ حَتَّی إِذَا قَضَی مَنَاسِکَهُ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِینَ و چون در حرم مطهر قدم بر می‌دارد ، خداوند او را از رستگاران و نجات یافتگان نویسد، و چون آیین زیارت را به جای آورد خداوند او را از رستگاران نویسد، حَتَّی إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَکٌ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَا مَضَی و چون قصد بازگشت کند فرشته ای نزد او آید و گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید که کار را از سر بگیر که همه گذشته ات آمرزیده شد. کامل الزیارات: ص۱۳۲ ابی صامت گوید: از امام صادق علیه‌السلام شنیدم که می‌فرمود: مَنْ أَتَی الْحُسَیْنَ علیه السلام مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ أَلْفَ سَیِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ أَلْفَ دَرَجَةٍ هر که پیاده به زیارت امام حسین علیه السلام بیاید، خداوند به هر گامش برای او هزار حسنه نویسد و هزار سیئه از وی پاک نماید و مرتبه اش را هزار درجه بالا ببرد. کامل الزیارات،ص ۲۲۱ ابی سعید قاضی گوید: شنیدم که امام صادق علیه السلام فرمود: مَنْ أَتَی قَبْرَ الْحُسَیْنِ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ یَرْفَعُهَا وَ یَضَعُهَا عِتْقَ رَقَبَةٍ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ وَ مَنْ أَتَاهُ فِی سَفِینَةٍ فَکُفِئَتْ بِهِمْ سَفِینَتُهُمْ نَادَی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ طِبْتُمْ وَ طَابَتْ لَکُمُ الْجَنَّةُ هر که پیاده به زیارت قبر مطهر امام حسین علیه السلام بیاید، خداوند برای هر گامی که بر می‌دارد و بر زمین می‌گذارد، آزاد کردن یک اسیر از فرزندان اسماعیل علیه السلام را می‌نویسد. و هر که سوار بر لنج به زیارت وی آید و از روی لنج به دریا بیفتند، منادی از آسمان فریاد بر می‌آورد که نیک روزگار باشید و بهشت شما را گوارا باد. کامل الزیارات، ص۱۳۴ راوی گوید از امام صادق عليه السلام پرسیدم؟ فما لمَن زارَه ماشیاً؟ چه ثوابی دارد کسی که پیاده به زیارت امام حسین علیه السلام می‌رود؟ حضرت فرمودند: لَهُ بِکلّ خُطوةٍ حَجّةٌ و عُمرَة برای هر قدمش یک حج و یک عمره. می‌نویسند. فضل زیارة الحسین علیه السلام، ص۶۲ علاوه بر روایات فوق، در سیره اهلبیت علیهم السلام وارد شده است با اینکه اسب‌ها و شتران همراه آن حضرات بودند ولی ایشان با پای پیاده به حج مشرف می‌شدند؛ این در حالی است که روایات فراوانی در افضلیت زیارت سیدالشهدا علیه‌السلام بر حج و همچنین افضلیت زمین کربلا بر کعبه، وارد شده است. به عنوان نمونه به چند روایت در سنت پیاده‌روی در سیره اهلبیت علیهم‌السلام اشاره می‌کنیم: از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمودند: کَانَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه‌السلام یَحُجُّ مَاشِیاً وَ تُسَاقُ مَعَهُ الْمَحَامِلُ وَ الرِّحَالُ امام حسن مجتبی علیه السلام پای پیاده به حج می‌رفت، در حالی که محمل‌ها و مال‌های سواری در کاروان با آن حضرت در حرکت بودند. بحارالانوار ج۴٣ص٣۵١ در روایتی دیگر از سیره امام حسین علیه السلام آمده است: لَقَدْ حَجَّ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهماالسلام خَمْساً وَ عِشْرِینَ حَجَّةً مَاشِیاً وَ إِنَّ النَّجَائِبَ لَتُقَادُ مَعَهُ عُیُونُ الْمَحَاسِنِ امام حسین علیه السّلام با پای پیاده بیست و پنج حج به جا آورد، در صورتی که اسب‌های خوبی در کاروان آن حضرت بود. التهذیب ج٣ص١١۶ در روایت دیگر آمده است: حَجَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام مَاشِیاً فَسَارَ عِشْرِینَ یَوْماً مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَی مَکَّة علی بن الحسین امام سجاد علیه‌السلام پیاده به حج رفت و از مدینه تا مکه بیست روز در راه بود. الارشاد، ص۲۷۳
اعمال روز اربعین این روز تکمیل انقلاب بزرگ عاشوراست و برای این روز اعمال بسیاری از سوی معصومین(علیه السلام) مطرح شده است، چنانکه امام رضا (علیه السلام) در این مورد می‌فرمایند:" به راستی محرم ماهی است که مردمان عهد جاهلیت جنگ و خونریزی را در آن حرام می‌شمردند لیکن خون‌های ما را در این ماه حلال شمردند، و حرمت ما را شکستند و فرزندان و زنان را به اسارت کشیدند و آتش در خیمه‌های ما افروختند و آنچه در آنها زاد و توشه داشتیم به یغما بردند و حرمت رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) را در امر ما نگاه نداشتند..." ❶ «زیارت امام حسین علیه السلام و زیارت اربعین» در این روز زیارت امام حسین (علیه السلام) مستحب است و این زیارت‌، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری (علیه السلام) روایت ‌شده که فرمود: " علامت مؤمن پنج چیز است، ۱- پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شب و روز خواندن ۲- و زیارت اربعین کردن ۳- و انگشتر بر دست راست کردن ۴- و جَبین (پیشانی)را در سجده بر خاک گذاشتن ۵- و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را بلند گفتن است." «غسل اربعین و توبه» بعد از نماز صبح ۱۰۰ مرتبه (لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم) ۷۰مرتبه تسبیحات اربعه بعد از نماز ظهر سوره والعصر و سپس ۷۰مرتبه استغفار غروب اربعین ۴۰ مرتبه لا اله الا الله بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام وسائل الشیعه‌ ج۱۰ ص۳۷۳
شهادت رسول معظم اسلام حصرت محمد ص تسلیت یکی از مظلومیتهای حضرت رسول این است که معمولا به کیفیت شهادت ایشان توجه نمیشود. و معمولا میگویند رحلت حضرت رسول!!! حال بنده قصدردارم در خصوص کیفیت مرگ پیامبرگرامی اسلام با شما صحبت کنم،دیگر قضاوت باخودتان... کتابهای سیره و حدیث مرگ رسول خدا بوسیله سم را تایید کرده اند و آن را با احادیث متواتر ذکر کرده اند از جمله: ابن سعد میگوید در روایتی آمده است: پیامبر(صلی الله علیه وآله)مسموم درگذشت و شصت و سه ساله بود. این قول ابن عبده است. (۱) شیخ مفید میگوید: او در مدینه روز دوشنبه دوشب باقیمانده از ماه صفر در سال دهم هجری درگذشت درحالیکه شصت و سه سال داشت. (۲) علامه حلی شهادت رسول خدا را به وسیله سم ذکر میکند. (۳) در کتاب جامع الرواه آمده است: پیامبر در مدینه مسموم درگذشت.(۴) شیخ طوسی میگوید: رسول خدا دو شب باقیمانده از ماه صفر در سال دهم هجری مسموم درگذشت. (۵) بیهقی از عبدالله بن مسعود روایت کرده است که وی گفت: اگر ۹ بار قسم بخورم که رسول خدا کشته شده است برایم محبوبتر است از اینکه یکبار قسم بخورم که او کشته نشده است به جهت اینکه خداوند او را پیامبر شهید قرار داده است. (۶) حاکم نیشابور کشته شدن رسول خدا را تایید کرده است. آنجا که میگوید: شعبی گفته است: بخدا قسم رسول خدا و ابوبکر با سم کشته شدند و عمر و عثمان و علی بن ابیطالب با شمشیر کشته شدند و حسن بن علی با سم و حسین بن علی با شمشیر کشته شد. (۷) ابن مسعود کشته شدن پیامبر در سنه ۱۱ هجری تایید و تاکید کرده است. (۸) رسول خدا ص فرمود: هیچ پیامبری یا وصی او نیست مگر آنکه شهید میشود. (۹) و همچنین فرمودند: هیچ کس از ما (اهل بیت) نیست مگر آنکه مسموم یا مقتول خواهد بود. (۱۰) پس شهادت حضرت رسول توسط سم قطعی است. ولی چه کسی و در چه زمانی ایشان را به شهادت رسانده اند؟؟؟ زمان شهادت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) ظاهرا بیشترین فاصله ای را که بین فرمان حمله به شام به رهبری اسامه و شهادت حضرت رسول بیان شده است دو هفته است. (المغازی واقدی ج۱ص۱۲۶) به دلیل زیاد بودن روایات در این زمینه بنده به بیان مصادر کفایت میکنم: الطبقات الکبری ابن سعد جلد دوم و سیره ابن هشام و انساب الاشراف جلد اول و عیون الاثر جلد دوم. در تمامی این مصادر فاصله ۱۲ الی ۱۴ روز فاصله بین دستور حمله به شام و شهادت بیان شده است. شهادت ایشان در سال ۱۱ هجری و در سن شصت و سه سالگی بوده است. اولا:از آنجایی که حضرت رسول ص همانطور که گفتم از شهادت قریب الوقوع خودشان در غدیر خبر داده بودند. ثانیا:فاصله زمانی زیادی بین غدیر و دستور حمله به شام به رهبری اسامه نبوده است. ثالثا: سرزمین شام در فاصله دوری از مدینه قرار داشت. رابعا: در غدیر علی علیه السلام به عنوان جانشین معرفی شده بود. ابوبکر و عمر و دیگران اطرافیان از پیوستن به سپاه اسامه سر باز زدند تا بتوانند به طور سری به گونه ای که رسوا نشوند از دست پیامبر ص خلاص شوند و نقشه های شوم خود را در بعد از شهادت حضرت اجرا کنند. عایشه و اطرافیان او قاتل حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) روایت شده است: پس بیهوش شد و چون به هوش آمد زنها به او دارو خوراندند در حالی که او روزه دار بود. (الطبقات الکبری ج۲ص۲۳۵) در دو روایت بخاری و مسلم از عایشه آمده است: ما به رسول خدا در هنگام بیماری اش دارو دادیم پس شروع کرد به اشاره کردن به ما که به من دارو ندهید. گفتیم: (مسئله ای نیست) هر بیماری از دارو متنفر است. در بعضی روایات اینچنین آمده: (اهمیتی ندهید) کراهیت مریض از دواست! اندکی بعد پیامبر فرمود: هرکس در خانه است در برابر چشم من باید دارو بخورد بجز عمویم عباس که در کنار شما حضور نداشت. (۱۱) اولا: مگر اطاعت حضرت رسول در هر حالی طبق نص قرآن واجب نشده است؟ مگر قرآن نفرموده: که پیامبر ص از روی هوی و هوس سخن نمیگوید؟ پس چرا وقتی حضرت خواستند که به او دارو (سم) را ندهند عایشه اطاعت نکرد و بلکه خلاف دستور حضرت عمل کرد؟ انگار عایشه نیز مانند عمر خیال کرده بود که پیامبر ص نعوذبالله هذیان میگوید!!! آیا رسول خدا ص فایده دارو را نمی دانست و آنها میدانستند؟ و آیا پیامبر مصلحت خود را تشخیص نمیداد و آنها ت ادامه
شخیص میدادند؟ ثانیا: جمله آخر حضرت (همه اهل خانه در برابر چشم من از این دارو بخورند) اشاره به این دارد حضرت میدانستند که آن دارو نبوده است بلکه سم بوده است که میخواستند توسط آن حضرت را بکشند. لهذا منظور حضرت اینچنین بوده است: اگر دارو بوده است از آن بخورید!!! ولی خودشان میدانستند که دارو نبود و از آن نخوردند. در الطب النبوی ابن جوزی ج۱ص۶۶ میگوید: به او دوا خوراندند در حالیکه بیهوش بود و چون به هوش آمد فرمود: چه کسی با من چنین کرد. این کار زنهائی است که از آنجا آمده اند و با دست به سوی حبشه اشاره کرد. و در روایات صحیح آمده که عایشه و حفصه حبشی بودند. این یک افشاگری از سوی رسول خداست که او را به روشی که زنان حبشیه به شوهرانشان سم میخوراندند مسموم کرده اند. سم حبشه نیز معروف و مشهور بوده است و بعضی از حبشیها متخصص در سحر و شعبده و انواع سم بوده اند. عبدالصمد بن بشیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که آنحضرت فرمود: میدانید پیامبر ص درگذشت یا کشته شد همانطور که خدا میفرماید: (اگر او درگذرد یا کشته شود به جاهلیت باز میگردید.) او قبل از مرگ مسموم شد. آن دو زن (عایشه و حفصه) به او سم نوشاندند. (۱۲) و در روایت دیگر آمده است: عایشه و حفصه به او سم نوشاندند. (۱۳) و علامه مجلسی میگوید: احتمال داردکه هر دو سم در شهادت پیامبر مؤثر بوده اند.(۱۴) منظور علامه از دو سم یکی سم خیبر است و دیگری سمی که در روزهای آخر حیاتش به او نوشاندند. سران رژیم غاصب (ابوبکر و عمر و دخترانشان و...) برای اینکه اسم آنها به عنوان قاتلین حضرت رسول در جامعه پخش نشود به دست و پا افتادند و صحنه را غبار آلود کردند و گفتند: درست است که رسول خدا مسموم شده اما این اثر سم خیبر در سال هفتم هجری بوده است که اینک او را از پای درآورده است!!! البته هیچ عاقلی چنین بهانه واهی را نمی پذیرد زیرا رسول خدا در سال ۱۱هجری کشته شده و حادثه خیبر در سال هفتم اتفاق افتاده است!!! از آن گذشته رسول خدا ص از مسمومیت طعام خیبر توسط جبرئیل آگاه شد و از آن نخورد. عایشه نیز از آن واقعه عبرت گرفت وخوردن سم را به اختیار خود پیامبر نگذاشت بلکه به زور آن را به حضرت خوراند. پس قطعا شهادت حضرت به خاطر آخرین سم که توسط عایشه به او خورانده شد و حضرت به خاطر ضعف نتوانستند مقاومت کنند و به شهادت رسیدند. پی نوشت: ۱-المجدد فی الانساب. محمد بن محمد علوی ص۶ ۲-المقنعه شیخ مفید ص۴۵۶ و منتهی المطلب حلی ج۲ص۸۸۷ ۳-منتهی المطلب حلی ج۲ ص۸۸۷ ۴-جامع الرواه محمد علی اردبیلی ج۲ص۴۶۳ ۵-تهذیب الاحکام ج۶ص۱ و بحار الانوار ج۲۲ص۵۱۴ ۶-السیره النبویه ابن کثیر دمشقی ج۴ص۴۴۹ ۷-المستدرک. ج۳ص۶۰ ۸-السیره نبویه ابن کثیر ج۴ص۴۴۹ و البدایه و النهایه ج۶ص۳۱۷و۳۲۲ ۹-بصائر الدرجات ص۱۴۸و بحارالانوار ج۱۷ص۴۰۵و ج۴۰ص۱۳۹ ۱۰-کفایه الاثر-خراز قمی ص ۱۶۲ و وسائل الشیعه ج۱۴ص۲ و بحارالانوار ج۴۵ص۱ و من لایحضره الفقیه ج۴ص۱۷ ۱۱-سنن البخاری ج۷ص۱۷ و ج۸ص۴۰ و سنن مسلم ج۷ ص ۲۴و۱۹۴- تاریخ طبری ج۲ص۴۳۸ ۱۲-تفسیرالعیاشی ج۱ص۲۰۰ و بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶وج۲۸ص۲۱ ۱۳-بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶ ۱۴-بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶ ادامه
روضه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نبی در بستر و زهرا كنارش عزیز قلب او شد بی قرارش بگوید دخترم كمتر نوا كن برای رفتن بابا دعا كن شب رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و شب یتیمی جهان اسلام است. امشب همه ی جهان اسلام عزادار و در واقع مصیبت دیده اند . از همه بیشتر ، بر تنها یادگارش زهرای مرضیه سلام الله علیها سخت بود. بر امیرالمؤمنین علیه السلام و بر نوادگان پیغمبر علیهم السلام ، حسن و حسین علیهما السلام و زینب كبری سلام الله علیها و ام كلثوم سلام الله علیها سخت بود. چون یك اُنس عجیبی بین پیغمبر صلی الله علیه و آله و فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بود. فاطمه ی زهرا پنج سال داشت كه مادرش را از دست داد. فاطمه برای پیغمبر هم دختری كرد و هم مادری. پیامبر اكرم خطاب به فاطمه می فرمود:اُم ابیها؛ تو مادر من هستی. یك روز شخصی در كنار مسجدالحرام شكمبه ای روی پیغمبر انداخت، بدن و لباس آن حضرت قدری كثیف شد،پیامبر منزل آمدند{ پیغمبر خیلی رئوف بود،خیلی صبور بود،خیلی مهربان بود،همه ی آنها را با این جرم هایشان بخشید} فاطمه ی زهرا همین كه این وضع را مشاهده كرد بلافاصله پدر را تطهیر كرد،لباسی برای او آورد. پیغمبر لباسش را عوض كرد و فرمود:انت اُمّ ابیها؛ تو مادر پدرت هستی. پیامبر این تعبیر را چند جا به كار برده است. روزی كه پیغمبر مدینه بود و فاطمه را نمی دید به او خیلی سخت می گذشت، حتماً باید زهرا را می دید. پدر و دختر خیلی ارتباط شان با هم صمیمی بود؛خانه شان نزدیك هم بود حتی بعد از ازدواج،رفت و آمد می كردند. اما این دو سه روزی كه پیغمبر حالش خوب نبود دیگر فاطمه خانه ی خودش نرفت،خانه ی پیامبر ماند. نوشته اند همین كه پیامبر حالش بد می شد و رنگش تغییر می كرد؛ زهرا گریه می كرد و می فرمود: وَاكَرْباهُ لِكَرْبِكَ یا اَبَتاهْ؛( آه وفغان ازرنج ومصیبت تو ای پدرجان) 1 همین كه پیغمبر متأثر می شد، اشك فاطمه جاری می گشت. خیلی این پدر و دختر صمیمی بودند. با این ارتباط وسیعی كه با هم داشتند. فاطمه امشب و فردا از بالای سر بابا تكان نخورد، نشسته بود و صورت بابا را نگاه می كرد{ یا بقیة الله، ان شاءالله یك شب ِ بیست و هشتم، مدینه ی منوّره عرض ارادت كنیم} فاطمه ی زهرا،امیر المؤمنین،امام حسن و حسین علیهم السلام همگی دور پیغمبر بودند. در نهج البلاغه آمده است:امیرالمؤمنین فرمود: لَقَد قُبِضَ رسولُ اللهِ و اَنَّ رأسَهُ علی صَدری؛2 پیامبر در حالی جان دادن كه سرش روی سینه ی من بود. در حالی جان داد كه سرش را به سینه چسبانده بودم، در این حالت از دنیا رفت.پیغمبر در خانه غسل داده شد،كفن شد،ولی تشییع نشد،در همان خانه ی خودش به خاك سپرده شد.اَنس بن مالك می گوید: وقتی پیغمبر را به خاك سپردیم،سنگ لحد را چیدیم و قبر را پوشاندیم، من از حجره بیرون آمدم،دیدم یك خانم كنار دیوار ایستاده و گریه می كند. از صدای گریه اش فهمیدم فاطمه است. شب بود،تاریك بود،جلو آمد،عرض كرد:اَنَس پیغمبر را به خاك سپردید؟ عرض كردم بله خانم. فرمود:چه طور طاقت آوردید جسم پیغمبر را زیر خاك كنید؟! چه طور گُل مرا زیر گِل قرار دادید؟ چطور خاك بر بدنش فشاندید؟3 اتاق را خلوت كردیم، فاطمه وارد اتاق شد، فرمود: بابا بلند شو، دخترت تنها مانده است. صُبَّتْ عَلَیَّ مصائِبُ لَو اَنَّها صُبَّتْ عَلَی الاَیّام صِرْنَ لَیالِیا4 بابا، روز ِ فاطمه شب شد. بابا،خوشی فاطمه تمام شد.بابا،احترام فاطمه پایان پذیرفت.بابا بلند شو ببین آماده شده اند به خانه ی دخترت حمله كنند.بابا بلند شو ببین دخترت تنها مانده.یا فاطمة الزهراء طاقت نیاوردی بر بدن بابا خاك بریزند.شما را احترام كردند. وارد اتاق شدی كنار قبر پیامبر اشك ریختی.اما نبودی ببینی چگونه جلوی چشم قاسم بن الحسن،جنازه ی بابا را تیر باران كردند! به خدا امام حسن غریب است.امام غریب زیست و غریب مُرد.امروز هم قبرش زائر ندارد.یا فاطمةالزهرا،جلوی چشم صغیرهایش بدن را تیر باران كردند. فاطمه جان،طاقت نیاوردی خاك بر بدن بابا بریزند. شما هم یك دختری و دختر اباعبدالله هم یك دختر است. وارد قتلگاه شد،دید بابا سر در بدن ندارد،بدن قطعه قطعه،خودش را روی بدن بابا انداخت. خانم شما را كنار قبر بابا آزاد گذاشتند كه اشك بریزید،گریه كنید،اما دختر اباعبدالله را با تازیانه از بدن بابا جدا كردند! پی نوشت ها: 1-مستدرك ج2،ص451،بحارالانوارج22،ص458،منتهی الآمال،ص148 2-نهج البلاغه،خطبه197،غررالحكم،ص120،ح2103 3-سوگنامه آل محمد،ص23 4-بحارالانوار،ج79،ص106؛مناقب ج1،ص242؛مسكن الفؤاد،ص112 منبع كتاب مقتل" روضه های استاد رفیعی " ص15-13
همچین راحتش می‌کنه بعضی وقت‌ها کسی بد بهت میگه تو میگی عصبانی شدی‌آ درونت آتش گرفت اما هیچی نمیگی اینو بهش میگن صبر اما گاهی وقت‌ها ناراحتم نمیشی میگن حلم پس حلم یه پله از صبر چیه بالاتره یعنی اگر کسی هم می‌آمد تو کوچه بد و بی‌را می‌گفت امام مجتبی از صبر یه پله بالاتر بود حتی از اون شخص هم ناراحتم بله انسانی که حلیم است خیلی مهمه اگه یکی تو کوچه خیابون بد بهت گفت جوابش ندادی هنر کردی اما خیلی هم هنر نیست جوابش ندادی وظیفته جواب ندی قرآن می‌فرماید: «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»؛ (فرقان: 63) اگه فحش بهت دادند تو فحش نده بعد هم بگو جواب فحش فحشه کی گفته؟ جواب فحش که فحش نیست کجا نوشته قرآن میگه: جواب فحش سلامِ «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»؛ هیچی بهش نگو بگو خدا خیرت بده خیلی ممنون این فحشی که دادی اگه در من هست خدا منو ببخشه اگه در من نیست خدا تورو ببخشه برو به سلامت اینو بهش میگن حلم امام مجتبی حلیم بود کسی اهل نجات است که اهل حلم باشد نه اینکه اینجا جواب ندی آخه بعضی‌ها اینجا تو کوچه جواب نمیدن اما میرن صد جای دیگه پشت این بابا صفحه میذارن صد جور دیگه جبران می‌کنند فایده نداره هم صبر کنی هم تو دلت آرام باشی بد میگه بگه بد میگه بگه ولش کن می‌آمد تو کوچه بد و بیراه می‌گفت به امام مجتبی می‌گفت مشکل داری هآ مشکل داری چته کمبود داری آقا تا حالا شما دیدید یه نفر به یکی دیگه فحش بده اون آقایی که فحش خورده بهش بگه بیا مسئله‌ای نیست طوری نیست بیا بریم اگه قرضم داری قرضاتم بدم اگه مشکل داری مشکل تو حل کنم اینو میگن حلیم سیداً حلیماً ذا سکینة و وقار وحشمه؛ دارای یک نفس سنگینی و حشمت و وقار راه رفتنش با طمأنینه بعضی از آدم‌ها پیرن اما بچه‌ان پیر بچه است راه رفتنش بچه است حرف زدنش بچه است نشست و برخاستش بچه است آخه 30 سالشه اما بچه است بچه است گفتگوش با مردم بچه‌گانه است انسان با وقار بچه‌گانه راه نمیره بچه‌گانه صحبت نمی‌کنه، گفت: شیءان عجیبان هما ابردمن یخ شیخ یتصبی صبی یتشیخ دو تا چیز از یخ هم یخ‌تر سردتر یکی آدم بچه‌ای که خودش پیر جلوه بده یه بچة 5 ـ 6 ساله یا ده ساله همچین عصا بگیره دست تو کوچه و خیابون میخواد قیافة پیرمردآرو بگیره خب یخه هآ همچین بیاد بره بچة 7 ـ 8 ـ 10 ساله بالا مجلس هم بشینه خب یخه تا بزرگترها دور هم نشستن این 7 ـ 8 ـ 10 ساله هی حرف بزنه قیافه بزرگترها بگیره خب یخه یکی هم پیرمردی که بچه‌گانه سخن بگوید بچه‌گانه عمل کنه اینم یخه شیءان عجیبان! هما ابردمن یخ شیخ یتصبی صبی یتشیخ خیلی عجیب این دو تا چیز، این شاعری که این شعر گفته فارسی عربی قاطی کرده یخ فارسیه عربیش میشه ثلج یخ فارسیه، پیرمردی که بچه بشه، بچه‌ای که پیرمرد بشه، آقا 90 سالشه 100 سالشه حالا بیاد تمام این سر و ریش همه‌رو مشکی کنه، دیگه یخه، اسکندر مقدونی وارد یه شهری شد دید این قبرستان‌ها رو قبرها مثلاً نوشته حاج حسین فلان 6 ساله حاج محمد فلان 5 ساله میرزا احمد فلان 6 سال و نیمه هر چی قبرهارو نگاه کرد دید همش 5 سال 4 سال 3 سال 7 سال 10 سال گفت برید یه نفر بیارید پیدا کنید ببینم رفتن یه نفر برداشتن آوردن گفتن ببخشید شما دو تا قبرستون دارید گفت نه این قبرستونه قبرستون بچه‌هاست گفت نه قبرستون غیرانتفاعی گفت نه پس چرا هر چی نگاه می‌کنیم دو سال سه سال پنج سال حاجی اما همش نوشته ده ساله 8 ساله حاج میرزا فلان ملک یا خان فلان فلان 7 ساله گفت هآ اینو میگید گفت بله گفت ما یه بزرگتر عاقل داریم مردم وقتی از دنیا میرن دور و بریاشون بقیة مردم برای اینکه سن او را تشخیص بدهند اون موقع که شناسنامه نبود که برای اینکه سن اینو بگن می‌روند پیش اون عاقل و بزرگتر میگن تو بگو فلانی چند سالش بود اینکه 8 سالشه می‌بینی این 90 سال عمر کرده بزرگتر ما گفته این 8 سال بیشتر نمی‌فهمه اونیکه الان نوشته بود 6 ساله دیدیش این هشتاد سال عمرش بود به اندازة یه بچة 6 ساله بیشتر نمی‌فهمید اینکه نوشته دوازده ساله 120سالش بوده گفت به اندازة یه بچة 12 ساله می‌فهمه بنویسید گفت میشه منو ببرید پیشش؟ گفت: بله اسکندر مقدونی برداشتن آوردن پیش این بابا گفت شما از رو چه حسابی سن و سال مردم‌رو میگی گفت من به عقلشون نگاه می‌کنم سنگینیش وقارش حشتمش راه رفتنش نشستنش من اینجوری نمره میدم عمر به قد بلند کردن و به کنتور انداختن شبانه‌روز نیست به اینکه چقد فهمیده و از دنیا رفته اینا اینایی که دیدی همشون به همین اندازه بیشتر نفهمیدن اسکندر مقدونی گفت خب حالا سن من چند سالمه پیرمرد یه نگاش کرد خندید گفت هآ چند سالمه؟ گفت تو هنوز به دنیا نیومدی حالا هیچی نمی‌فهمی وقار حشمت یک کسی تو روستا همه میگن سبکه نه باهاش بشینید نه باهاش جلسه برید نه ازش نظر بخواید نه کنار بشینید یک کسی هم تو روستا همه میگن آقاست آقا فلانی هم میاد که ما هم بیایم یعنی هر مجلسی می
شهادت امام حسن مجتبی ع تسلیت مناقب کثیره علمای اهل‌سنت یکی‌‌‌اشون سیوطی است از علمای بزرگ اهل‌سنت است یه تاریخ نوشته به نام تاریخ خلفا، وقتی که در رابطة با امام مجتبی(ع) سخن میگه سیوطی میگه کان الحسن رضی الله عنه: له مناقب کثیره؛ امام مجتبی(ع) براش خیلی مناقب این عبارت‌ را برای خلفای خودشون هم ننوشتن که له مناقب کثیره؛ خیلی منقبت داره خیلی کمالات داره، میگه سیداً آقا بود آقا بود پیغمبر اکرم(ص) رو منبر نشسته بود امام مجتبی وقتی وارد شد آقا خب خردسال بود دیگه حضرت اشاره کرد حسنش‌رو بُرد رو منبر روی زانو نشوند دقت کنید اینرو از علمای اهل‌سنت نقل می‌کنند بخاری از ابی‌بکر نقل می‌کنه اینایی که من میگم هیچ‌کدام امروز از شیعه نیست همش از سنی‌هاست بخاری از ابی‌بکر نقل می‌کنه میگه: رأیت النبی؛ پیغمبر دیدم علی المنبر؛ پیغمبر رو منبر بود و الحسن بن علیٍ معه؛ حسن آمد رفت بالا فهو ینظر الناس مرة؛ پیغمبر گاهی نگاه به مردم می‌کرد و ینظر الیه مرة؛ گاهی هم نگاه به امام مجتبی(ع) می‌کرد یعنی اصلاً از نگاه کردن به امام مجتبی(ع) غافل نمی‌شد ماها وقتی بچه‌امون کنارمون میاد تو مجلس تازه دورش می‌کنیم اما آنقدر این آقاست که پیغمبر رو منبر میارتش آقازاده‌رو آقا و آقازاده رو منبر میاره رو زانوش میشونه وقتی سخن میگه گاهی نگاه به مردم میکنه گاهی نگاه به مجتبی می‌کنه و یقول ابنی هذا سید؛ آقا می‌فرماید: مردم این پسرم این ابنی هذا این پسرم سید است آقاست اونجا چی گفت سیوطی؟ گفت کان الحسن له مناقب کثیره سیداً؛ اون عالم سنی میگه سَید است به چه اعتبار؟ به اعتباری که پیغمبر فرمود: این سید است آقاست خب فرمودند که: من أحب الحسن رو منبر به مردم فرمود: هر کی این حسن را دوست داشته باشه فقط أحبنی؛ منو دوست داره هر کسی دشمن باهاش باشه با من دشمنه وأبغضه بله من أحب الحسن هر کسی با این حسن رفیق باشه حسنم را دوست داشته باشه منو دوست داره هر کس از حسن این امام حسن ازش ناراحت باشه من ازش ناراحتم خب این یکی پس سیداً امام مجتبی سید است آقاست اینرو عالم سنیِ میگه دیگه چی؟ حلم امام حسن مجتبی علیه السلام حلیماً آقا دارای حلم بود خیلی عجیب بردبار ببینید یک نوع صبر خاصِ نگاه به من بکنید آقا گاهی وقت‌ها یه نفر مصیبت بهش میرسه هیچی نمیگه اینو بهش میگن صبر اما گاهی وقت‌ها اون مصیبت‌رو
همچین راحتش می‌کنه بعضی وقت‌ها کسی بد بهت میگه تو میگی عصبانی شدی‌آ درونت آتش گرفت اما هیچی نمیگی اینو بهش میگن صبر اما گاهی وقت‌ها ناراحتم نمیشی میگن حلم پس حلم یه پله از صبر چیه بالاتره یعنی اگر کسی هم می‌آمد تو کوچه بد و بی‌را می‌گفت امام مجتبی از صبر یه پله بالاتر بود حتی از اون شخص هم ناراحتم بله انسانی که حلیم است خیلی مهمه اگه یکی تو کوچه خیابون بد بهت گفت جوابش ندادی هنر کردی اما خیلی هم هنر نیست جوابش ندادی وظیفته جواب ندی قرآن می‌فرماید: «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»؛ (فرقان: 63) اگه فحش بهت دادند تو فحش نده بعد هم بگو جواب فحش فحشه کی گفته؟ جواب فحش که فحش نیست کجا نوشته قرآن میگه: جواب فحش سلامِ «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»؛ هیچی بهش نگو بگو خدا خیرت بده خیلی ممنون این فحشی که دادی اگه در من هست خدا منو ببخشه اگه در من نیست خدا تورو ببخشه برو به سلامت اینو بهش میگن حلم امام مجتبی حلیم بود کسی اهل نجات است که اهل حلم باشد نه اینکه اینجا جواب ندی آخه بعضی‌ها اینجا تو کوچه جواب نمیدن اما میرن صد جای دیگه پشت این بابا صفحه میذارن صد جور دیگه جبران می‌کنند فایده نداره هم صبر کنی هم تو دلت آرام باشی بد میگه بگه بد میگه بگه ولش کن می‌آمد تو کوچه بد و بیراه می‌گفت به امام مجتبی می‌گفت مشکل داری هآ مشکل داری چته کمبود داری آقا تا حالا شما دیدید یه نفر به یکی دیگه فحش بده اون آقایی که فحش خورده بهش بگه بیا مسئله‌ای نیست طوری نیست بیا بریم اگه قرضم داری قرضاتم بدم اگه مشکل داری مشکل تو حل کنم اینو میگن حلیم سیداً حلیماً ذا سکینة و وقار وحشمه؛ دارای یک نفس سنگینی و حشمت و وقار راه رفتنش با طمأنینه بعضی از آدم‌ها پیرن اما بچه‌ان پیر بچه است راه رفتنش بچه است حرف زدنش بچه است نشست و برخاستش بچه است آخه 30 سالشه اما بچه است بچه است گفتگوش با مردم بچه‌گانه است انسان با وقار بچه‌گانه راه نمیره بچه‌گانه صحبت نمی‌کنه، گفت: شیءان عجیبان هما ابردمن یخ شیخ یتصبی صبی یتشیخ دو تا چیز از یخ هم یخ‌تر سردتر یکی آدم بچه‌ای که خودش پیر جلوه بده یه بچة 5 ـ 6 ساله یا ده ساله همچین عصا بگیره دست تو کوچه و خیابون میخواد قیافة پیرمردآرو بگیره خب یخه هآ همچین بیاد بره بچة 7 ـ 8 ـ 10 ساله بالا مجلس هم بشینه خب یخه تا بزرگترها دور هم نشستن این 7 ـ 8 ـ 10 ساله هی حرف بزنه قیافه بزرگترها بگیره خب یخه یکی هم پیرمردی که بچه‌گانه سخن بگوید بچه‌گانه عمل کنه اینم یخه شیءان عجیبان! هما ابردمن یخ شیخ یتصبی صبی یتشیخ خیلی عجیب این دو تا چیز، این شاعری که این شعر گفته فارسی عربی قاطی کرده یخ فارسیه عربیش میشه ثلج یخ فارسیه، پیرمردی که بچه بشه، بچه‌ای که پیرمرد بشه، آقا 90 سالشه 100 سالشه حالا بیاد تمام این سر و ریش همه‌رو مشکی کنه، دیگه یخه، اسکندر مقدونی وارد یه شهری شد دید این قبرستان‌ها رو قبرها مثلاً نوشته حاج حسین فلان 6 ساله حاج محمد فلان 5 ساله میرزا احمد فلان 6 سال و نیمه هر چی قبرهارو نگاه کرد دید همش 5 سال 4 سال 3 سال 7 سال 10 سال گفت برید یه نفر بیارید پیدا کنید ببینم رفتن یه نفر برداشتن آوردن گفتن ببخشید شما دو تا قبرستون دارید گفت نه این قبرستونه قبرستون بچه‌هاست گفت نه قبرستون غیرانتفاعی گفت نه پس چرا هر چی نگاه می‌کنیم دو سال سه سال پنج سال حاجی اما همش نوشته ده ساله 8 ساله حاج میرزا فلان ملک یا خان فلان فلان 7 ساله گفت هآ اینو میگید گفت بله گفت ما یه بزرگتر عاقل داریم مردم وقتی از دنیا میرن دور و بریاشون بقیة مردم برای اینکه سن او را تشخیص بدهند اون موقع که شناسنامه نبود که برای اینکه سن اینو بگن می‌روند پیش اون عاقل و بزرگتر میگن تو بگو فلانی چند سالش بود اینکه 8 سالشه می‌بینی این 90 سال عمر کرده بزرگتر ما گفته این 8 سال بیشتر نمی‌فهمه اونیکه الان نوشته بود 6 ساله دیدیش این هشتاد سال عمرش بود به اندازة یه بچة 6 ساله بیشتر نمی‌فهمید اینکه نوشته دوازده ساله 120سالش بوده گفت به اندازة یه بچة 12 ساله می‌فهمه بنویسید گفت میشه منو ببرید پیشش؟ گفت: بله اسکندر مقدونی برداشتن آوردن پیش این بابا گفت شما از رو چه حسابی سن و سال مردم‌رو میگی گفت من به عقلشون نگاه می‌کنم سنگینیش وقارش حشتمش راه رفتنش نشستنش من اینجوری نمره میدم عمر به قد بلند کردن و به کنتور انداختن شبانه‌روز نیست به اینکه چقد فهمیده و از دنیا رفته اینا اینایی که دیدی همشون به همین اندازه بیشتر نفهمیدن اسکندر مقدونی گفت خب حالا سن من چند سالمه پیرمرد یه نگاش کرد خندید گفت هآ چند سالمه؟ گفت تو هنوز به دنیا نیومدی حالا هیچی نمی‌فهمی وقار حشمت یک کسی تو روستا همه میگن سبکه نه باهاش بشینید نه باهاش جلسه برید نه ازش نظر بخواید نه کنار بشینید یک کسی هم تو روستا همه میگن آقاست آقا فلانی هم میاد که ما هم بیایم یعنی هر مجلسی می
شهادت امام حسن علیه السلام امروز می خواهم دل هایتان را روانه کنم قبرستان بقیع برای غریبی امام حسن مجتبی اشک بریزید. آن آقایی که مظلوم بود؛ مظلوم زیست؛ و مظلوم تششیع شد. امروز هم قبرش مظلوم است. در زندگی امام حسن، مظلومیت موج می زند. کسی که زنش به او خیانت کند، مظلومیت از این بالاتر؟ کسی که یاران خودش به او خیانت کنند. در مدائن درون خیمه ی ایشان ریختند، پای امام را مجروح کردند خون جاری شد. اباعبدالله و اباالفضل و کسانی که آنجا حضور داشتند، بلا فاصله پای امام را بستند و او را از خیمه بیرون آوردند. مظلومیت از این بالاتر؟! یاران خودش به او پشت کردند. وقتی عبیدالله بن عباس به امام پشت کرد و به معاویه پیوست، امام چه قدر متأثر شد. یک،یک فرماندهان و یاران پشت امام را خالی کردند. این از یارانش، و آن هم از همسرش. بعد از آن که حضرت از کوفه به مدینه آمد، بعضی ها که رد می شدند به آقا سلام نمی کردند، بعضی ها جواب سلامش را نمی دادند، و بعضی ها به می گفتند: یا مذلّ المؤمنین. از شام می آمدند رو در روی امام ایستادند به او فحش می دادند و ناسزا می گفتند. در مجلسی که نشسته بود خطیب، منبر می رفت به پدرش امیرالمؤمنین جسارت می کرد. گاهی امام اشک می ریخت و از مجلس بلند می شد و گاهی مقابله می کرد. قدرت در دست معاویه افتاده بود. قبل از این، بیست سال فرماندار بود و اکنون خلیفه ی مطلق شده و قدرت را قبضه کرده است. مدینه دست او است، سایر بلاد دست او است. و امام در این شرایط سخت، مظلوم بود. امروز هم قبرش بقیع بدون هیچ شمع و چراغی است. لذا پیغمبر فرمود: هر چشمی برای حسنم بگرید قیامت گریان نخواهد بود.(1) از زهرای مرضیه هم نقل شده که به بعضی از ذاکران اهل بیت فرموده است: چرا از حسنم یاد نمی کنید؟ چرا برای حسنم شعر نمی خوانید؟ برای حسن، حسین گریه کرده است، حسین برایش شعر گفته. همه ی روضه خوان ها برای امام حسین روضه خواندند، اما امام حسین برای امام حسن روضه خواند و اشک ریخت. وقتی کنار بدنش نشست و لخته های خون برادر را در طشت دید، شروع کرد به اشک ریختن و گریه نمودن. امام حسن علیه السلام چشمانش را باز کرد، گفت: برادرم، تو گریه نکن؛ لا یو کیومک یا ابا عبدالله؛ حسین جان تو برای من اشک نریز، گریه کنان عالم باید برای تو اشک بریزند و گریه کنند. (2) وقتی بدن مقدسش را کنار قبر پیامبر آوردند، جلوی چشم ابا الفضل العباس و امام حسین بدن را تیر باران کردند.(3) عکس العمل هم نمی شود نشان داد، خودش سفارش کرده بود.(4) امام حسین علیه السلام فرمود: کسی شمشیر نکشد، بدن برادرم را به قبرستان بقیع ببرید. بدن را به قبرستان آوردند؛ شروع کرد روضه خواندن: فلیس حریبا من آصیب بماله؛ داداشم غارت زده آن نیست که مالش را می برند، غارت زده منم که با دست خود، برادرم را داخل قبر گذاشتم. آه، یک یک چوبه های تیر را از بدن امام حسن علیه السلام بیرون کشید. داداشم، دیگر چگونه در بین مردم ظاهر شوم. دیگر چگونه خود را بیارایم، فلیس حریبا من آصیب بماله و لکنّ من واری أخاه حریب.(5) امام حسین علیه السلام وارد قبر شد و بدن برادر را داخل قبر گذاشت. صورت امام حسن را روی خاک قبر گذاشت. آقا جان، برادر شما با همه ی اذیت هایی که شد، کفن شد و به خاک سپرده شد. اما دل ها بسوزد برای خود شما که صورت روی خاک کربلا گذاشتی؛ وضع خدّه علی الأرض و التّراب. پی نوشت: 1- در عزای مظلومان، انتشارات شفق، ص55و56. 2- بحارالانوار، ج45، ص218؛ المناقب، ج4، ص86؛ منتهی الآمال، ص324؛ اللهوف، ص25. 3- سوگنامه، ص63. 4- منتهی الآمال، ص323؛ سوگنامه آل محمد. 5- المناقب، ج4، ص45؛ سوگنامه آل محمد، ص64.
با سلام *برای تهیه و گردآوری متن زیر زحمت زیادی کشیده شده، لطفا جهت مطالعه آن ۲ دقیقه وقت بزارید.* ترفند* میخواهید ذغال درست کنید بنزین و الکل ندارید؟ کاری نداره، یک مشت شکر روی چوب بریزید. ترفند* برای از بین بردن زنگ زدگی بر روی وسایل، آنها را چند دقیقه در نوشابه قرار دهید. ترفند* داخل غذاتون، زیاد روغن ریختید؟ کافیه در هنگام پخت، چند قطعه یخ داخل غذا بندازید تا روغن اضافه غذا گرفته بشه. ترفند* برای از بین بردن بوی بد ماهی، میتوانید اون رو توی شیر بذارید ، شیر بوی بد ماهی رو میگیره و خوش طعمش میکنه ! دانستنیها* وقتی در رختخواب خو ابتان نمیبرد به مدت یک دقیقه پشت سر هم پلک بزنید، اینکار باعث خستگی چشم میشود و در نتیجه راحت به خواب می روید. دانستنیها* اگرمی خواهید برنج سفید و زیباتر برای مهمانتان درست کنید ، هنگام جوشیدن ، چند قاشق غذاخوری ماست به آن اضافه کنید. دانستنیها* وحشتناک ترین بیماری قرن یعنی آلزایمر که با حواس پرتی های کوچک شروع میشود بر اثر مصرف شکر به وجود می آید. دانستنیها* افرادی که سریع راه میروند از کسانی که معمولی راه میروند بیشتر عمر میکنند ! دانستنیها* چطوری میتونیم چای اصل رو از تقلبی تشخیص بدیم ؟ برای تشخیص چای اصل از تقلبی مقداری چای خشک را در آب سرد بریزید اگر چای رنگ داد، تقلبی است. *دانستنیها* 10 عدد بادام به اندازه 5 پرس چلوکباب ارزش غذایی دارد. دانستنیها* وقتی سردرد دارید فقط کافیه لیمو ترش رو نصف کنین و به پیشونیتون بمالین دیگه خبری از سر درد نیست. دانستنیها* دوش آب سرد، متابولیسم بدن را افزایش می‌دهد سیستم ایمنی بدن را هم فعال می‌کند. سرما می‌تواند به کاهش استرس و تسکین علائم افسردگی کمک کند. دانستنیها* بطریهای پلاستیکی آب را هرگز در فریزر قرار ندهید. این کار باعث آزاد سازی سم دیوکسین از پلاستیک شده که سمی قوی برای بدن است. *دانستنیها* برای بریدگی های خفیف از زرد چوبه استفاده کنید. زردچوبه دارای نوعی خاصیت تنگ کنندگی است که باعث بهبود سریعتر زخم می‌شود. *دانستنیها* روش تشخیص اصل یا تقلبی بودن عسل، عسل را داخل لیوان محتوی آب سرد بریزید اگر بصورت عمودی و بدون حل شدن ته لیوان جمع شد عسل مرغوبی است. *دانستنیها* بیشتر محتوای روغنهای مایع از پارافین خوراکی که محصول پالایشگاهای نفت است درست شده است که کلسترول خون را افزایش می‌دهد. دانستنیها* ترس باعث از کار افتادن «کلیه ها» میشود، از ترساندن همدیگر حتی بعنوان شوخی بپرهیزید ! دانستنیها* بیشترین مقدار انسولین در پاشنه پاست، کسانی که دچار دیابت یا قند خون بالا هستند اگر روزانه به مدت 10دقیقه سنگ پا بزنند باعث تنظیم انسولین خواهد شد ! دانستنیها* ماساژ شصت به مدت یک دقیقه آن هم بطور آرام ضربان قلب را منظم، تنفس را آرام و احساس خفگی را از بین می‌برد. سلامتی* بلعیدن یک یا دو حبه سیر قطعه قطعه شده به همراه آب ، می تواند از ناراحتی های قلبی جلوگیری کند ، کلسترول خون را کاهش دهد و سیستم ایمنی بدن را به طور شگفت انگیزی تقویت کند. سلامتی* زنجبیل قوی تر از شیمی درمانی است، زنجبیل در کنار زرد چوبه و فلفل خاصیت ضد سرطانی دارد. یکی از دلایل شهرت زنجبیل به عنوان یک ماده غذایی مفید، کوچک کردن تومورها است. سلامتی* مصرف چند بادام در روز سبب تندرستی بیشتر بدن می‌شود خوردن بادام از گرسنگی شدید جلوگیری می‌کند تاثیر مثبتی بر قلب می‌گذارد و از بروز بیماری دیابت نوع دوم و آلزایمر جلوگیری می‌کند. سلامتی* خواص معجزه آسای کُنْدُر : دشمن فراموشی و نابود کننده آلزایمر است گرمازدگی را از قلب می‌زداید. دیده را جلا می‌دهد. ثواب انتقال این آموزش ها را به خاطر شادی روح اموات تان که دستشان از آسمان وزمین کوتاه است و با حتی کوچکترین* *خیرات خرسند می شوند، برای* *خویشان و دوستانی که برایتان ارزشمند هستند و* *دوستشان دارید* *بفرستید.* انتشار حداکثری با شما
   ☀️ بصیرت ☀️ هیچ وقت فکر نکنیم خوارج ؛؛ گناه کار ؛؛ خلاف کار ؛؛ شراب خوار ؛؛ حرام خوار بودند ؛؛ نَه خوارج فقط بصیرت (تحلیل سیاسی) نداشتند. داستان کشته_شدن (عبدالله بن خباب بن ارت) به دست خوارج رو شنیدیم، و یک نکته مهم خوارج عبدالله و همسر باردارش را در مسیر بصره به کوفه دستگیر کردند ؛؛ وی از شیفتگان حضرت علی (ع) بود. یکی از نزدیکان عبدالله که پنهان شده بود به بالای درخت نخلی رفته بود ؛؛ و ماجرا را تماشا می کرد تعریف میکند که دیدم خوارج_سرعبدالله را جدا می کنند ؛؛ سپس شکم_زن_باردار او را نیز با شمشیرپاره_می کنند ؛؛ جِنین_ازشکم_مادربیرون می کشند ؛؛ و سرجِنین را هم با شمشیرجدامی کنند به_چه_جُرمی آری ؛؛به_جُرم ؛؛ عشق_به_علی (ع) بعد کنار آب رفته و وضو می گیرند ؛؛ راوی می گوید : آنقدر نماز طولانی بود که بالای درخت نزدیک بود خوابم ببرد بعد از نماز نزدیک درخت خرما می آیند خرمایی از درخت به زمین می افتد یکی از خوارج خرما رو برداشته و می خورد ؛؛ که یکی دیگر از خوارج سرش فریاد می کشد و می گوید که چه می کنی مَردک ؛؛ از کجا میدانی که صاحب درخت راضی است ؛؛ مرد خرما رو از دهان بیرون انداخت به_مال_حرام_حساس بودند ؛؛ نمازطولانی می خواندند ؛؛ ولی_بصیرت_نداشتند ؛؛ تحلیل سیاسی نداشتند؛ جنگ صفین شمشیر به روی امام جامعه کشیدند ؛؛ و علی (علیه السلام) رو مجبور به حکمیت کردند بعد از حکمیت هم که دیدند فریب خوردند باز ؛؛ رو در روی  ولایت ایستادن قاتل_علی (ع) کافرنبود ؛؛ ابن ملجم زمانی در کنار علی (ع) شمشیر می زد ؛؛ ابن ملجم پس از به خلافت رسیدن علی (ع) با او بیعت کرد ؛؛ در جنگ جمل در کنار او جنگید ؛؛ اما پس از جنگ صفّین و پایان حکمیت به خوارج پیوست 0 او در جنگ نهروان با علی (ع) نبرد کرد ؛؛ و از معدود افراد بازمانده از این جنگ بود باید بدانیم فاصله حق و باطل ؛؛ این گونه بهم نزدیک است   سابقه دار بودن و کنار امام علی (ع) بودن ؛؛ دلیل بر سعادت نیست ؛؛ با علی (ع) ماندن هنر است تاریخ و سر گذشت صحابه در اسلام را که بخوانیم ؛؛ [[امروز]] را بهتر می توانیم درک کنیم با علی (ع) در بدر بودن شرط نیست ای برادر ، نهروان در پیش رو ست وقتی گرگ حمله می‌کند ؛؛ با صدای بلند حمله می‌کند ؛؛ و فرصتی برای واکنش دارید اما وقتی موریانه هجوم می‌آورد ؛؛ از همان ابتدا مخفیانه و بی سر و صدا از ریشه به جان دارایی‌تان می‌افتد ایستادن در برابر گرگ ؛؛ (شجاعت) می‌خواهد و دفع خطر موریانه (بصیرت) بصیرت ،، سواد نیست ؛؛ بصیرت بینش است. بصیرت ،، یعنی اینکه نگاهت به شخصیت ها نباشد ؛؛ بلکه همواره به شاخص ها باشد بصیرت ،، یعنی اینکه بدانی حتی مسجد می‌تواند ؛؛ مسجد ضِرار باشد ؛؛ و پیامبر (ص) آن را خراب کند بصیرت ،، یعنی اینکه بدانی جانباز صفّین ؛؛ می‌تواند قاتل امام حسین (ع) در کربلا باشد ملاک حال فعلی افراد است بصیرت ،، یعنی بدانی در جنگ با فتنه نمی‌توانی آغازگر باشی ؛؛ اما وقتی شروع کردید ؛؛ باید آن را از ریشه بدر آورید بصیرت ، یعنی مالک اشترها را به تندروی ؛؛ و ابوموسی اشعری ها را به اعتدال نشناسی بصیرت ،، یعنی اینکه بدانی معاویه ها ؛؛ به سُست عنصرهای سپاهِ علی (ع) دل بسته‌اند بصیرت یعنی بدانی ؛؛ تاریخ تکرار می شود ؛؛ نه با جزئیاتش ؛؛ بلکه با خطوط کلی اش چرا علی (ع) دنبال عمار می گشت ؟؟ چون عمار کسی بود که با بصیرت ؛؛ دشمن شناس ؛؛ امام شناس بود ؛؛ جبهه حق را از دشمن تشخیص می داد ان شاء الله خداوند به ما بصیرت و عمل به آن را عنایت فرماید ؛؛ آمین یا رب العالمین ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.
زندگینامه حضرت زینب سلام الله علیه در مورد ولادت حضرت زینب سلام الله علیها مورخان اقوال گوناگونی را ذکر کرده اند. دو قول مشهور در مورد ولادت ایشان است :۱. پنجم جمادی الاولی سال پنجم هجری.[۱] ۲. و برخی نیز سال ۶ را سال ولادت ایشان می دانند.[۲] البته اقوال دیگری نیز ذکر شده است.مادر بزرگوارش حضرت حضرت زهرا سلام الله علیها و پدرش امیرالمؤمنین علی علیه السلام می باشد. این بانوی بزرگوار در شهر « مدینه » تولد یافت. ← مدت زندگی با مادرش مدت زندگی ایشان با مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها حدود پنج یا شش سال بوده است. «زندگی حضرت زینب با مادر در سوم جمادی الثانی سال ۱۱ هجرى به پایان رسید». [۳] شوهر حضرت زینب شوهرِ «زینب» « عبدالله بن جعفر » پسر عموی بزرگوارش می باشد. «او یکی از شخصیتهای مشهور اسلام و از سخاوتمندان به نام و معروف می باشد».[۴] حضرت زینب سلام الله علیها دارای القاب و کنیه های زیادی است. «یکی از القاب آن حضرت که در روایات آمده، « عقیله » یا « عقیله بنی هاشم » است که به معنای زن ارجمند و گرامی در فامیل خود، می باشد.»[۵] از دیگر القاب آن حضرت می توان « صدیقه صغری » « عارفه » « عالمه » « فاضله » «کامله» و « عابده آل علی »[۶] را نام برد. محل زندگی حضرت حضرت زینب سلام الله علیها تا زمانی که امیر المؤمنین در مدینه بود با شوهرش عبدالله بن جعفر در مدینه زندگی کردند و زمانی که امیر المؤمنین پایتخت حکومت اسلامی را به کوفه منتقل کردند به کوفه نقل مکان کردند. «حضرت زینب در کوفه به ارشاد و تعلیم زنان کوفه اشتغال داشت».[۷] سن حضرت در زمان شهادت پدر و برادرش حضرت علی علیه السلام در سال ۴۰ هجری در کوفه به شهادت رسید. بنابراین سن حضرت زینب سلام الله علیها در این زمان تقریبا ۳۵ سال بود. حدود ۱۰ سال هم بعد از شهادت پدر بزرگوارش با برادرش امام حسن علیه السلام زیست نمود. « امام حسن علیه السلام » در سال ۵۰ هجری به شهادت رسید.[۸] بعد از شهادت امام حسن علیه السلام ۱۰ سال نیز با برادر دیگرش یعنی امام حسین علیه السلام زندگی کرد. حضور ده ساله زینب سلام الله علیها در صحنه زندگی برادرش حسین علیه السلام پر حادثه ترین و رنج آورترین دوران زندگی ایشان است. بزرگترین مصائب حضرت زینب حضرت زینب در طول زندگی با مصائب زیادی روبرو شد. اما حضور ایشان در کربلا و دیدن آن صحنه های دلخراش و از دست دادن برادران و فرزندان و فرزندان برادر از همة مصیبات دردآورتر و ناگوارتر بود. چرا که در یک روز همة عزیزانش خصوصاً برادرش امام حسین علیه السلام را از دست داد. هنگام مصیبت جانگداز کربلا سن حضرت زینب سلام الله علیها ۵۵ ساله بود. تاریخ وفات حضرت این بانوی بزرگوار «در شب یک شنبه چهاردهم ماه رجب سال ۶۲ هجری درگذشت.»[۹] هر چند اقوال دیگری نیز در مورد ماه وفات ایشان وجود دارد. اما قول مشهور همان ۱۴ ماه رجب سال ۶۲ هجری است.
در ناسخ التواریخ آمده است:«محققاً از آغاز خلقت تاکنون از هیچ زنی از زنهای انبیاء و اولیاء با این حلم و بردباری پدید نیامده است».[۱۲] ← عبادت آن حضرت «زینب کبری در تمام مدت اسارت تهجد و نماز شبش تعطیل نشد»[۱۳] در کتاب ریاحین الشریعه آمده است:«شب زنده داری زینب در تمام عمرش ترک نشد حتی شب یازدهم محرم».[۱۴] ← سخن وری آن حضرت خطبه های آتشین و زیبای زینب در کوفه و شام که یزید و یزیدیان را رسوا ساخت در حد اعلای فصاحت و بلاغت بود. شهید مطهری در این رابطه می نویسد: «خطابه ای که حضرت زینب در مجلس یزید خوانده است از خطابه های بی نظیر دنیاست».[۱۵] ← علم آن حضرت زمانی که حضرت زینب سلام الله علیها خطبه پرمحتوا و آتشین خود را در بازار کوفه ایراد نمود، امام سجاد علیه السلام در تأیید مقام علمی زینب سلام الله علیها فرمود:الحمدلله تو دانشمند و عالمه ای بدون معلم و بانوی خردمندی بدون استاد می باشی».[۱۶] این سخن امام سجاد علیه السلام نشان دهنده علم لدنی آن حضرت می باشد. ← بزرگواری آن حضرت در بزرگواری آن حضرت سلام الله علیها همین نکته بس که «زمانی که در عصر روز عاشورا دو پسرش را شهید کردند از خیمه پای بیرون نگذاشت»[۱۷] در حالی که هنگام شهادت سایر شهدا از خیمه بیرون می آمد و امام حسین علیه السلام را دلداری می داد ولی اینجا برای این که برادرش حسین علیه السلام خجالت نکشد از خیمه بیرون نیامد. ← عصمت ایشان در کتاب «زینب بنت الامام امیر المؤمنین» مقام عصمت را برای این بزرگوار ذکر می کند و می نویسد:هر چند مقام عصمت برای ایشان « ضروری دین » نیست ولی به این مرحله رسیده اند...»[۱۸] و خلاصه باید گفت:«شئونات باطنیه و مقامات معنویه حضرت زینب سلام الله علیها نایبه زهرا، امینه خدا... را هیچ کس نتواند به تحریر و تقریر در آورد».[۱۹] «ابن اثیر» می نویسد:«زینب در فصاحت و بلاغت و زهد و عبادت و فضیلت و شجاعت و سخاوت شبیه ترین مردم به پدر خود علی علیه السلام و مادر خود فاطمه سلام الله علیها منابع ۱. ↑ . علی محمد علی دخیل، زینب بنت الامام امیرالمؤمنین، بیروت، موسسه اهل البیت علیهم السّلام، ۱۳۹۹ ه، ص ۱۰. ۲. ↑ . بنت الشافی، زینب بانوی قهرمان کربلا، مترجم حبیب چایچیان، تهران، نشر امیرکبیر، چاپ ۱۶، ۱۳۷۳، ص ۱۶. ۳. ↑ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ دوم، ۱۴۰۳ه‌ ق، ۱۹۸۳ م، ج۴۳، ص۲۱۵ ۴. ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، زندگانی حضرت زهرا و دختران آن حضرت، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپ اول، ص ۲۷۳ ۵. ↑ . همان، ص ۲۷۰. ۶. ↑ . علی محمد علی دخیل، پیشین، ص ۱۱. ۷. ↑ . رسولی محلاتی، سید هاشم، پیشین، ص ۲۸۵، بعد از شهادت امام علی علیه السلام حضرت زینب - سلام الله علیها - مجددا به مدینه بازگشتند. ۸. ↑ . مفید، ارشاد، ترجمه محمد باقر ساعدی، تهران، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۷۶ ش، ص ۱۹۲. ۹. ↑ . بنت الشاطی، پیشین، ص۱۷۲. ۱۰. ↑ . رسولی محلاتی، سید هاشم، پیشین، ص ۲۸۵. ۱۱. ↑ . مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ بیست و یکم، سال ۱۳۷۵، ج ۲، ص ۲۲۵..»[۲۰]۱۲. ↑ . خان سپهر، عباسقلی، ناسخ التواریخ، جزء اول، کتابفروشی اسلامیه، ص ۷۳. ۱۳. ↑ . مطهری، مرتضی، تفسیر سوره مزمل، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۶۴، ص ۶۸. ۱۴. ↑ . محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ج ۳، ص ۶۱. ۱۵. ↑ . مطهری، مرتضی، فلسفه اخلاق، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۷۵، ص ۵۹. ۱۶. ↑ . محلاتی، ذبیح الله، پیشین، ج۳، ص ۷۵. ۱۷. ↑ . همان، ص۷۴. ۱۸. ↑ . علی محمد علی دخیل، پیشین، ص ۲۱ به بعد. این نویسند ه با دلائلی چند مقام عصمت را برای حضرت زینب ثابت می کند. ۱۹. ↑ . خان سپهر، عباسقلی، پیشین، ص ۷۳. ۲۰. ↑ . صادقی اردستانی، احمد، زینب قهرمان، تهران، نشر مطهر، چاپ اول، ۱۳۷۲، ص ۳۹۲، به نقل از وسیلة الدارین فی انصار الحسین، ص۴۳۲.
غربت حصرت خدیجه سلام الله علیها در زمان وضع حمل شیخ صدوق در کتاب امالی با چند واسطه از مفضل بن عمر نقل می‌کند که گفت: به حضرت امام صادق علیه السلام گفتم: ولادت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها چگونه بود؟ فرمود: بلی موقعی که پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم با خدیجه‌ی کبری ازدواج نمود زنان مکّه از آن بانو کناره گیری نمودند، نزد او نمی‌رفتند و بر او سلام نمی‌کردند، هیچ زنی را اجازه نمی‌دادند که نزد آن بانو مشرّف شود. این موضوع باعث وحشت و ناراحتی خدیجه کبری شد، غم و اندوه وی برای پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم بود که مبادا آن حضرت را آسیبی برسد. هنگامی که خدیجه به حضرت زهرا سلام الله علیها حامله شد، فاطمه‌ی اطهر در رحم مادر با مادر گفتگو می‌کرد و او را امر به صبر می‌نمود. ولی خدیجه‌ی کبری این موضوع را از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم پنهان می‌داشت تا اینکه یک روز پیامبر خدا، نزد خدیجه‌ی کبری آمد و شنید که آن بانو با فاطمه‌ی زهرا سخن می‌گوید، فرمود: ای خدیجه با که سخن می‌گویی؟! خدیجه گفت: این بچّه‌ای که در رحم من است با من سخن می‌گوید و مونس من است. پیامبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود: آری این جبرئیل است که به من بشارت می‌دهد و می‌گوید این فرزند دختر من است، این فرزند نسلیست طیّب و طاهر و مبارک. خدای توانا نسل مرا از این دختر برقرار و پایدار خواهد نمود. به زودی امامان را از این دختر به وجود می‌آورد و آنان را پس از اینکه وحی پروردگار قطع شود در زمین خلیفه‌ی خویشتن قرار خواهد داد. حضرت خدیجه‌ی کبری دائماً در همین حال بود تا اینکه موقع وضع حمل وی فرا رسید، در این موقع خدیجه نزد زنان قریش و بنی هاشم فرستاد که بیایید و مرا درباره‌ی وضع حمل یاری نمائید. امّا آنها به او پاسخ رد دادند و در جواب گفتند: چون تو سخن ما را نپذیرفتی و با محمّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم که شخص فقیر و یتیم ابوطالب بود ازدواج نمودی لذا ما نزد تو نخواهیم آمد و متصدّی هیچ گونه امر تو نخواهیم شد! ! خدیجه‌ی کبری از شنیدن این جواب غمگین گردید، در همان حالی که وی اندوهناک بود ناگاه چهار زن گندمگون و بلند بالا که مثل زنان بنی هاشم بودند نزد او حاضر شدند هنگامی که خدیجه‌ی کبری آنان را دید جزع و فزع کرد، یکی از آنان گفت: ای خدیجه! محزون مباش! زیرا ما فرستادگان خداییم، ما خواهران تو هستیم، من ساره‌ام، این بانو آسیه بنت مزاحم است که در بهشت رفیق تو می‌باشد. این بانو: مریم دختر عمران و آن بانوی دیگر: کلثم خواهر موسی بن عمران است خداوند ما را فرستاده تا متصدی امر وضع حمل تو باشیم، یکی از آن زنان طرف راست و دیگری سمت چپ، سوّمی آنها مقابل حضرت خدیجه سلام الله علیها و چهارمی آنها پشت سر او نشستند و حضرت خدیجه سلام الله علیها، حضرت فاطمه سلام الله علیها را در حالی که پاک و پاکیزه بود زائید. موقعی که حضرت زهراء سلام الله علیها متولّد شدند نور آن بانو درخشید تا اینکه تمام خانه‌های مکّه نورانی شد، هیچ خانه‌ای در شرق و غرب زمین باقی نماند مگر اینکه آن نور در آن تابید، آنگاه تعداد ده نفر از حورالعین نزد حضرت خدیجه‌ی کبری آمدند که با هر کدام یک تشت و ابریق۲ بهشتی بود، ابریق‌ها پر از آب کوثر بودند، آن زنی که در مقابل حضرت خدیجه‌ی کبری بود ابریق‌ها را گرفت و حضرت فاطمه‌ی زهراء سلام الله علیها را با آب کوثر شستشو داد، بعداً دو حوله که از شیر سفیدتر و از مشک و عنبر خوشبوتر بودند بیرون آورد و یکی از آنها را به بدن مبارک حضرت زهراء سلام الله علیها پیچید و دیگری را برای آن حضرت مقنعه قرار داد، سپس آن زن از حضرت زهراء سلام الله علیها خواست که سخن بگوید، زهرای اطهر سلام الله علیها زبان به شهادتین گشود و فرمود: «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاّ الله وَ اَنَّ اَبی رَسُولُ الله سَیِّدُ الاَنبِیاءِ وَ اَنَّ بَعلی سَیِّدُ الاَوصیاءِ وَ وُلدی سادَةُ الاَسباطِ.» آنگاه بر آن زنان سلام کرده و هر یک را با اسامی خود نام برد، آنان برای آن نوزاد مقدّس خندان شده و به یکدیگر بشارت دادند، اهل آسمان هم راجع به ولادت حضرت زهراء سلام الله علیها به یکدیگر بشارت می‌دادند. در آسمان نور درخشنده‌ای پیدا شد که ملائکه قبل از آن نظیر آن را ندیده بودند آن زنان به خدیجه‌ی کبری گفتند: این مولود پاک و پاکیزه را که مبارک است بگیر! خود این نوزاد و نسل وی با برکت خواهند بود، خدیجه‌ی کبری سلام الله علیها با خوشحالی و مسرّت تمام حضرت زهراء سلام الله علیها را گرفته و پستان در دهان او نهاد و شیری در دهان وی جاری شد. پس حضرت فاطمه‌ی اطهر سلام الله علیها در هر روزی به قدر یک ماه و هر ماه به قدر یک سال رشد می‌کرد الموسوعه الکبری عن فاطمه الزهرا سلام الله علیها ج۲ ص ۱۶۹ بنقل از امالی صدوق