مباهله در قرآن
واژه مباهله از ریشۀ «بهل» به معنی رها ساختن و ترک گفتن به کار میرود و در اصطلاح به درخواست نزول لعن و عذاب بر مخالف پس از بینتیجه ماندن بحث و مناظره اطلاق میشود که دو طرف برای اثبات ادعای خود که غالبا موضوعی دینی و مذهبی میباشد از خداوند میخواهند تا لعن و نفرین و عذاب خود را بر طرف دروغگو نازل کند.
ا آیه شریفه ۶۱ آل عمران - که میفرماید: فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ؛ به آنان که پس از علم و یقینی که بر تو نازل گشت باز با تو جدال میکنند بگو: فرزندان و زنان و جانهای خویش را حاضر ساخته و به مباهله نشسته و آن گروه را که دروغ می گوید مورد لعنت خداوند قرار دهیم؛ - معروف به آیه شریفه مباهله است که در بردارنده یکی از مهمترین حوادث تاریخ اسلام و فضایل اهل بیت(ع) است.
واقعه تاریخی مباهله نشان دهنده جایگاه اهل بیت(ع) به ویژه حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نزد خداوند متعال است که به منزله جان پیامبر(ص) معرفی شده است.
این اصطلاح در قرآن به یکی از مشهور ترین رخدادهای تاریخ اسلام یعنی مناظرۀ مسیحیان نجران با پیامبر(صلی الله علیه واله) دربارۀ حضرت عیسی(ع) اشاره میکند.
در روز ۲۴ ذی الحجه، پیامبر(ص) امام علی (ع)، فاطمه (س) و حسنین(علیهما السلام) را برای مباهله با خود همراه آورد، که مسیحیان با دیدن این وضعیت دچار وحشت شده و با اذعان به این که اگر این جمع نفرین کنند همه آنان نابود خواهند شد، به دادن جزیه راضی شدند و پس از امضای صلح نامه به دیار خود بازگشتد. برخی منابع از مسلمان شدن عدهای از مسیحیان پس از این واقعه
مفسران و محدثان شیعه و سنی تصریح کردهاند که آیه مباهله (آیه 61 آلعمران) در حق اهلبیت پیامبر(ص) نازل شده است و پیامبر کسانی را که همراه خود به میعادگاه برد، فرزندانش (حسن و حسین) و دخترش (فاطمه) و علی علیهمالسلام بودند. بر این اساس منظور از أَبْنَاءَنَا در آیه مدنظر، حسن و حسین هستند، همانطور که منظور از نسائنا فاطمه، و منظور از أَنفُسَنَا علی(ع) است. (تفسیر نمونه، ج2، ص 44؛ المیزان، ج3 - 4 ، ص 223).
در همین راستا و با توجه به اینکه در آستانۀ روز مباهله هستیم، اعمال مربوط به این روز بر اساس کتاب مفاتیح الجنان منتشر شده است.
روز بیستوچهارم [ذیالحجه] روزی است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با نصارای نَجران مباهله کرد و پیش از مباهله عبا بر دوش مبارک گرفت و حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام را زیر عبا جا داد و گفت: پروردگارا هر پیامبری را اهلبیتی بوده که مخصوصترین خلق نسبت به او بودند، خدایا اینان اهلبیت من هستند، از ایشان شک و گناه را برطرف کن و پاک کن ایشان را پاک کردنی کامل، پس جبرائیل نازل شد و آیه تطهیر را در شأن ایشان فرود آورد.
آنگاه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آن چهار بزرگوار را برای مباهله به بیرون برد، چون نگاه نصاری بر ایشان افتاد و حقیقت آن حضرت و آثار نزول عذاب را مشاهده کردند، جرأت بر مباهله را از دست داده و استدعای مصالحه و قبول جزیه کردند.
در این روز حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام در حال رکوع انگشتر خود را به سائل داد و آیه «إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ..» در شأن آن حضرت نازل شد. در هر صورت این روز دارای شرافت بسیاری است و در آن چند عمل وارد است:
اوّل:
غسل.
دوّم:
روزه گرفتن.
سوّم:
خواندن دو رکعت نماز که در وقت و کیفیت و ثواب مانند «نماز روز عید غدیر» است و اینکه «آیتالکرسی» در نماز مباهله باید تا «هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ» خوانده شود.
چهارم:
پنچ . صدقه دادن
خواندن دعای مباهله
روش خواندن نماز مباهله دورکعت است نیمه ساعت قبل از ظهر در رکعت اول بعد حمد ده مرتبه سور توحید ده مرتبه ایت الکرسی ده مرتبه سوره قدر التماس دعا
منبع مفاتیح نوین صحفه ۸۹۷
🏴 السلام_علیک_یا_اباعبدالله
قال الإمام الرّضا علیهالسّلام: کانَ اَبی اِذا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لا یُری ضاحِکاً وَ کانَتِ الْکِاَّبَةُ تَغْلِبُ عَلَیْهِ حَتّی یَمْضِیَ مِنْهُ عَشْرَةُ اَیّامٍ، فَاِذا کانَ الْیَوْمُ العْاشِرُ کانَ ذلِکَ الْیَوْمُ یَوْمَ مُصیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکائِهِ و یَقُولُ هُوَ الیَومُ الَّذی قُتِلَ فیهِ الحُسَینُ صلی اللهُ علیه؛
هر گاه ماه_محرم فرا می رسید، پدرم (امام کاظم علیهالسّلام) خندان دیده نمیشد و غم بر او غلبه مییافت تا آن که 10 روز از محرم میگذشت، پس هنگامی که روز دهم میرسید، آن روز، روز مصیبت، غم و گریه پدرم بود و میفرمود: این همان روزی است که حسین که درود خداوند بر او باد در آن روز کشته شد. امالی صدوق، ص ۱۱۱
اَيّهَا النّاسُ! إِنّ اللّهَ جَلّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلاّ لِيَعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ».
امام حسين (ع) فرمود:
«اى مردم! خداوند بندگان را آفريد تا او را بشناسند، آنگاه كه او را شناختند، پرستش كنند و آنگاه كه او را پرستيدند، از پرستش غير او بى نياز شوند».
بحار الانوار، ج ۵ ص ۳۱۲ ح۱
روز_اول_محرم
ریان بن شبیب روایت شده که گوید
در روز اول #محرم به محضر امام رضا (علیه السلام) رفتم، و آن حضرت به من فرمود:
«ای پسر شبیب روزه هستی؟» عرض کردم: «نه…» سپس آن حضرت درباره ی محرم و روز عاشورا و مصیبت جانگداز امام حسین (ع) سخنانی فرمود که از آن جمله بود: ای پسر شبیب براستی که ماه محرم ماهی است که مردم زمان جاهلیت در گذشته به خاطر حرمت آن ماه، ستم و جنگ را در آن حرام می دانستند ولی این امت نه حرمت ماه را نگه داشتند و نه حرمت پیامبر را، که فرزندان او را کشته و زنانش را اسیر کرده و اموالش را به غارت بردند. خدایشان هیچ گاه نیامرزد.
«يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ ...»
ای فرزند شبیب اگر خواستی بر چیزی گریه کنی، بر حسین بن علی بن ابیطالب گریه کن که براستی او را همانند گوسفند کشتند، و به همراهش هیجده مرد از خاندانش را نیز کشتند که در زمین همانندی نداشتند، و در شهادت آنها آسمانهای هفتگانه و زمینها گریستند، و چهار هزار فرشته برای یاری او بر زمین فرودآمدند ولی او را کشته دیدند، و از این رو در کنار قبر آن حضرت تا روز قیام حضرت قائم همچنان ژولیده مو و گردآلود می مانند و از یاران آن حضرت خواهند بود و شعارشان نیز «یا لثارات الحسین» می باشد.
عیون أخبار الرضا علیه السلام ؛ ج1 ؛ ص299
وقایع روز اول محرم سال ۶۱ ق
امام حسين علیهالسلام پس از دريافت نامههاي فراوان از اهالي كوفه، مبني بر بيعت با امام، نماینده خود، مسلم بن عقيل(ع) را به کوفه فرستاد. مسلم(ع) پس از اطمينان از صداقت كوفيان، نامهاي براي امام حسين(ع) نوشت و آن حضرت را به كوفه دعوت كرد.
امام حسين(ع) در روز هشتم ذي الحجه سال 60 قمري به همراه خانواده، و ياران خود عازم كوفه شد. اما در بين راه در توقفگاه زرود، خبر شكست قيام شيعيان كوفه و شهادت مظلومانه مسلم بن عقيل(ع) بدست مزدوران عبيدالله بن زياد را دريافت كرد.
حر بن يزيد از سوي حصين بن نمير مأموريت داشت كه مانع ورود امام به كوفه گردد. در توقفگاه عذيب نامهاي از عمر بن سعد فرمانده نظامي سپاه عبيدالله بن زياد بدست حر بن يزيد رسيد و او را مأمور كرد كه بر امام حسين(ع) سخت گيرد و او را از بياباني خشك و فاقد آب و آباداني گذر دهد.
حر بن يزيد بر امام حسين(ع) سخت گرفت و او را به سرزميني غيرآباد وارد و مجبور به توقف نمود. امام حسين(ع) ناچار به توقف در این سرزمین شد و فرمودند: نام اين مكان چيست؟ گفتند: كربلا. امام حسين(ع) همين كه نام كربلا را شنيد، گفت:
اَللّهُمَّ اِنّي اَعوذُ بكَ مِنَ الكَربِ و البَلاءِ. سپس فرمود: اين جا، مكان كرب و بلا و محل محنت است، پس فرود آييد كه منزل و خيمهگاه ما اين جا است. اين زمين، محل ريختن خون ما است و در اين مكان، قبرهاي ما واقع ميگردد. اينها را جدم محمد مصطفي صلی الله علیه و آله به من خبر داده است.
پی نوشت:
الارشاد، ص 416؛
منتهی الآمال، ج 1، ص 320؛
الفتوح (ابن اعثم كوفي)، ص 871
مرحوم سید علی اکبر کوثری روضه خوان امام خمینی (ره )میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از دربمسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟
گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟
چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟
میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند.
سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم
السلام علیک یاابا عبدالله...
دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان...
دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم...
شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم.
وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم
به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود؛
نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی....
آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم!
گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟
خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی؟
میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود.
بنازم به بزم محبت که در آن
گدایی و شاهی برابر نشیند...
منبع؛ برگرفته از خاطرات مرحوم کوثری
وقایع روز دوم محرم سال ۶۱ ق
پس از اینکه قافله حسيني در سرزمین کربلا فرود آمد و خيمههاي مظلوميت و شرافت خود را برافراشت، در طرف ديگر، حر بن يزيد با ياران و سپاهيان خويش نازل شد و خيمههاي دشمني و قتال با آل پيامبر صلی الله علیه و آله را برپا نمود.
روزی که کاروان امام حسین علیهالسلام به کربلا رسید روز دوم محرم سال 61 هجری قمری بود. پس از این روز، کار بر آنان سخت شد و هر روز محاصره سپاه کوفه تنگ و بر تعداد سپاهیان دشمن افزوده میشد به نحوی که امام علیهالسلام جنگ را قطعی میدانست.
در این روز امام علیه السلام به اهل کوفه نامه ای نوشت و آنان را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم کوفه شود. اما ستمگران پلید این سفیر امام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:
اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَییءٍ قَدیرٌ؛
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی.
پی نوشت:
الارشاد، ص 416؛
منتهی الآمال، ج 1، ص 320؛
الفتوح (ابن اعثم كوفي)، ص 871
برخی از ويژگىهاى اصحاب سيدالشهدا علیه السلام
1- عشق وافر به امام حسين(ع)
يكى از مهم ترين ويژگى ياران اباعبدالله(ع)، عشق فزاينده ايشان به آن بزرگوار است. بسيارى از مسلمانان عصر امام حسين(ع) به آن بزرگوار ارادت مى ورزيدند، ولى ارادت اصحاب اباعبدالله(ع) به آن حضرت، از مرز محبت هاى معمولى به مراتب فراتر رفته بود، به گونه اى كه براى يارى ايشان از جان و مال و آبروى خويش مى گذشتند. براى خشنودى ايشان بزرگ ترين ايثارها را به آسانى انجام مى دادند. در جملات آنان در شب عاشورا، آن گاه كه امام(ع) از آنان خواست، تاريكى شب را مركب قرار داده، او را با سپاه كوفه تنها بگذارند، دقت كنيد:
سعيد بن عبدالله حنفى: «والله اگر بدانم كشته مى شوم سپس زنده گرديده و [زنده] زنده سوزانده مى شوم و سپس تكه تكه مى گردم و اين عمل هفتاد بار با من انجام مى شود، از شما جدا نمى شوم تا در كنار شما با مرگم خدا را ملاقات كنم.»(1)
زهير: «والله دوست داشتم كشته مى شدم، سپس دوباره زنده شده، بعد كشته مى شدم تا جايى كه هزار بار اين چنين كشته مى شدم، تا خداوند بدين وسيله، كشته شدن را از شما و جوانان اهل بيت شما دور مى گردانيد!»(2)
آن گاه جمعى از ياران حضرت گفتند: «به خدا قسم از شما جدا نمى شويم، جان هايمان به فدايت با گلوها و پيشانى ها و دست هايمان شما را حفظ مى كنيم، اگر كشته شويم [به عهدمان] وفا كرده ايم.»(3)
بى ترديد اين سخنان، سخن عقل حسابگر و عاقبت انديش و معامله گر نيست، كلماتى است از زبان دل هايى آكنده از عشق به سيدالشهد(ع). تا كسى شيداى امام خود نباشد، هرگز نمى تواند چنين عاشقانه نسبت به او اظهار وفادارى كند.
(1) الارشاد، ج 2، ص 92 و 93
(2) همان، ج 2، ص 92 و 93
(3) همان، ج 2، ص 92 و 93
فلسفه و اهداف قيام عاشورا از ديدگاه امام حسين علیه السلام (۲)
امام حسين(ع) ضمن وصيّتنامهاي كه هنگام خروج از مدينه و در زمان وداع با برادرش محمّد بنحنفيّه براي وي نوشت، هدف از حركت خويش را چنين بازگو كرد:
من نه از روي سرمستي و گستاخي و نه براي فساد و ستمگري حرکت کردم. بلكه تنها براي طلب اصلاح در امّت جدم حرکت کردم. ميخواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و به سيره جدم و پدرم علي بنابيطالب عمل كنم.
«....إِنّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلا بَطَرًا وَلا مُفْسِدًا وَلا ظالِمًا وَإِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى، أُريدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ وَأَسيرَ بِسيرَةِجَدّى وَأَبى عَلِىِّ بْنِ أَبيطالِب....»(۱)
و در جاى ديگر مى فرمايند:
اَلّلهُمِّ اِنِّى اُحِبُّ الْمَعْرُوفَ و اَكْرَهُ الْمُنْكَرَ(۲)
خدايا من به معروف اشتياق و از منكر تنفر دارم.
(۱)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۸۹
(۲) مقتل الحسين خوارزمی، ج۱، ص ۲۷۳
سلام و لعن در زیارت عاشورا
در زيارت عاشورا سلام هايي به وجود مقدس سيدالشهداء و اصحاب و اهل بيت ايشان (علیهم السلام) داده مي شود كه يک نوع دعاست. عظمت آنها و عبادت هاي آنها، حرکت انسان زا آنها، قیام آنها علیه ظلم و جور و شهادت مظلومانه آنها موجب صلوات و دعاست.
دعاي ديگر، لعن بر دشمنان ايشان است. لعن يعني دعا براي دوري رحمت خداي متعال از دشمنان. يعني انسان تقاضا مي کند: خدايا تو که ارحم الراحميني و رحمتت واسعه است، اينها را از آن رحمت خاصه و رحيميه خود دور کن. در واقع، جمال عبادت سيدالشهدا (ع) ما را به سلام دعوت مي کند و زشتی و پلیدی کار دشمن هم ما را به لعن مي کشاند.
انسان بايد دشمنان خدا را لعن کند و خود قرآن کريم هم مکرراً آنها را لعن مي کند. اگر مداومت بر اين لعن ها نباشد امواج فتن دوران، ما را هم با خودش غرق مي کند.
حقيقت لعن با ورود به فضاي عاشورا دريافت مي شود. اگر وارد عاشورا شديد مي بينيد این دشمن پلید اگر پايش بيفتد به کودک لب تشنه شش ماهه روي دست پدرش هم رحم نمی کند. وقتي انسان ببيند که آنها چه مي کنند و باطن جهالت و شرارت و شيطنت و خوی درندگی آنها چيست، آن وقت است که اين حجاب، کنار مي رود و مي فهمد که اينها چه موجوداتي پلیدی هستند و بايد مورد لعن و نفرین قرار