شرح حدیثی از امام رضا (علیهالسلام)
امام علیبنموسیالرّضا (علیه الصّلاة و السّلام) به یکی از یاران خود فرمود: «رحم اللَّه عبدا احیا امرنا»؛ رحمت خدا بر آن کسی که امر ما را، مطلب ما را زنده کند. این راوی میگوید: «فقلت له کیف یحیی امرکم»؛ چه جوری میشود که امر شما، مطلب شما، موضوع مورد اهتمام شما زنده شود؟ «قال یتعلّم علومنا و یعلّمها النّاس»؛ علوم ما را فرا بگیرند، معارف اهلبیت را فرا بگیرند، آن را به مردم، به دلهای مشتاق، به ذهنهای جستجوگر منتقل کنند. «فانّ النّاس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا».
برای گسترش معارف اهلبیت هیچ لازم نیست شما به این در و آن در بزنید؛ هیچ نیازی ندارد به بداخلاقی کردن و متعرض این و آن شدن؛ همین اندازه کافی است که معارف اهلبیت را درست فرا بگیریم، آن را به دیگران منتقل کنیم. این معارف توحیدی، این معارف انسانشناسی، این معارف فراگیر نسبت به مسائل زندگی بشر، خود جذاب است، دلها را جذب میکند، آنها را دنبال راه ائمه به راه میاندازد.
ماجرای نقش دو شیر در حال بلعیدن یک مرد در بالای ایوان نقارهخانه در صحن انقلاب (صحن عتیق) حرم رضوی
در این صحنه مردی با ریش و سیبیلی بلند، سری تراشیده و لباس سفید بر زمین افتاده و دو شیر بر او مسلط شدهاند. یک شیر سر او را در دهان دارد و شیر دیگر کمر و پهلوی مرد را میدرد. چشمان و دهان مرد از وحشت باز مانده است.
اما ماجرای این شیرها: بعد از جریان اقامه نماز باران در مرو توسط حضرت رضا علیه السلام و بارانی که بلافاصله باریده شد آن هم در فصل تابستان محبوبیت امام چندین در بین مردم چندین برابر شد و مامون تلاش کرد در مجلسی این ابهت امام را بشکن
نقل شده است که فردی به نام حمید بن مهران در مجلسی که مأمون عمدا ترتیب داده بود، امام را به بی ادبی به سحر و عوام فریبی متهم کرد و طلب معجزه زنده کردن شیرهای روی پرده و خوردنش را کرد.
امام بلافاصله به نقش شیرهای روی پردهای اشاره کردند که پشت سر مأمون قرار داشت و فرمودند: این ملعون را ببلعید. بیدرنگ، تصاویر به صورت دو شیر زنده ظاهر شدند (خلق شدند) و او را بلعیدند، به طوری کوچکترین اثری از او هم باقی نماند و دوباره با اشاره امام، به جای خود برگشتند.
مأمون که از این صحنه به شدت ترسیده بود، گفت: الحمد لله که خداوند ما را از شر حمید بن مهران نجات داد! سپس گفت: یابن رسول الله؛ خلافت متعلق به جد شما رسول الله است و بعد از او شما سزاوار آن هستید. اگر میخواهید، من اکنون خلافت را به شما واگذار کنم. امام فرمود: من اگر خلافت را می خواستم، به تو مهلت نمیدادم. ولی خداوند به من امر فرموده که تو را به حال خود رها کنم.
عیون الاخبار الرضا(ع) شیخ صدوق ج 2، ص 167
به کانال ما بپیوندید👇👇
@mooezee
کراماتامامرضاعلیهالسلام
هنگامیکه امام رضا علیه السلام به سمت مرو میآمدند بعد از نیشابور کاروانسرایے رسیدند و کاروان متوقف شد.
بر اساس دستور مأمون، ماموران اجازه ارتباط گیرے مردم با امام را نمیدادند تا اینکه پیرمردے عاشق امام رضا ـ علیهالسلام ـ شغل و هنر خود را بهانه کرد تا امام زمان خویش را ببیند. او به بهانه اصلاح و آرایش سر و صورت
امام رضا ـ علیهالسلام ـ خود را به حضرت رساند و توفیق دیدار امام زمانش را به دست آورد و امام رخصت دادند و مشغول کار شد. پیرمرد هنگام آرایش موهاے امام، از اشتیاق دیدن آن حضرت صحبت میکرد که یڪ لحظه فکر کرد:< اے کاش از امام تقاضاے اجرت کند>تا این فکر به ذهنش رسید، در همان لحظه امام رضا ـ علیهالسلام ـ با اشاره به سنگے که بهوسیله آن قیچے خود را تیز میکرد آن را تبدیل به طلا کردند.
این پیرمرد بامعرفت به امام عرض کرد: اے امام رئوف، من اجرت دنیوے نمیخواهم من صباحے بیش زنده نیستم؛ چرا که عمر خود را گذراندهام ؛ من پیراهنے از شما میخواهم که با آن نماز خواندهاید و عبادت خدا را کردهاید تا کفنم باشد و خداوند بهواسطه آن عذاب و فشار قبر را از من بردارد.
امام رضا ـ علیه السلام ـ دستور دادند که یکے از لباسهایشان را به پیرمرد بدهند، در این لحظه پیرمرد به ذهنش رسید تا درخواست دیگرے داشته باشد پس گفت: اے مولی! من از سکرات موت میترسم و بزرگوارے کنید و لحظه مرگ در کنار من باشید که امام پذیرفتند.
پیرمرد با خوشحالے لباس و وسایل سلمانے خود را بدون نگاه به سنگ طلا برداشت و خداحافظے کرد.
آن حضرت فرمودند: سنگ طلایت را بردار ما آنچه را که دادیم
پس نمیگیریم.
(این خاندان، خاندان کرم هستند تا کسے را راضے نکنند دست از بخشش و کرم
برنمیدارند مخصوصاً که لقب رضا ـ علیهالسلام ـ را خداوند متعال به ایشان عنایت
فرموده است.)
روزے اطرافیان امام دیدند حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ فرمودند: »لبیڪ لبیڪ لبیک« و بعد از آن هرچه به دنبال آن حضرت گشتند ایشان را نیافتند تا اینکه آن حضرت آمد و ماجراے این پیرمرد سلمانے را تعریف کردند و فرمودند اکنون لحظه جان دادن او بود. من هم بر بالینش حاضر شدم تا به آسانے جان داد.
السالم علیک یا انیس النفوس
یکی از علمای بزرگ تاریخ تشیع، جناب ابن شهر آشوب است که در بیان عظمت
ایشان همین بس که برخی از علمای بزرگ در وصفشان از تعبیر )دریای متالطمی
1 که ساحل ندارد( استفاده کرده اند.
این تعبیر کنایه از علم فراوان ایشان است.
مهمترین تالیف این عالم وارسته، کتاب گرانسنگ مناقب آل ابی طالب علیهم السالم
است که به جرأت می توان گفت در بین بیش از نود کتاب معتبر حدیثی که در مناقب
اهل بیت نوشته شده، این کتاب جزء بهترین هاست. روایت زیبایی در این کتاب از
ماجرای به حمام رفتن امام رضا علیه السالم نقل شده است که بسیار درس آموز است:
روزی امام رضا علیه السالم به حمام عمومی رفتند. حمام شلوغ بود. خیلی ها امام را
نشناختند و بعضی از آشنایان هم، سرگرم کارخودشان بودند وکسی متوجه امام رضا
علیه السالم نشد و گویی حضور امام اصال حس نشد. امام گوشه ای ازحمام نشست.
بخار زیادی مثل مِه در فضای حمام رها بود و چشم چشم را درست نمی دید. چیزی
نگذشت که مرد کنار دستی امام رو به حضرت گفت: ای مرد! این کیسه را بگیر! امام
رضا علیه السالم کیسه را از دست اوگرفت. مرد گفت: حاال لطف کن و کمرم را کیسه
بکش سعی کن خوب و محکم کیسه بکشی. امام با خوش رویی و تبسم همیشگی
شان پذیرفتند و مشغول کیسه کشیدن شدند. دقایقی بعد سه مرد که کمی آن طرف
تر نشسته بودند، متوجه حضور امام شدند. آن مرد از کیسه کشیدن امام خوشحال
بود که آن سه مرد از جا برخاستند. یکی از آنها رو به بقیه گفت: انگار نمی داند که
فرزند رسول خداست! آنها جلو آمدند و به امام سالم کردند. بعدهر سه جلوی مرد
رفتند و آهسته به او گفتند: می دانی چه کسی بر پشت تو کیسه می کشد؟! مرد که
بی خیال بود، به خنده ای کوتاه بسنده کرد وگفت: نه! یکی ازمردها دهانش را جلوی
گوش او برد و گفت: او علی بن موسی الرضا علیه السالم است. توخجالت نمی کشی؟!
رنگ از صورت مرد پرید و ترس بر چهره اش نمایان شد. فوری سربلند کرد و به
حضرت نگاه کرد و دستش رابه طرف او گرفت. کافی است آقا جان! مرا عفو کن. من
اصال شما را نشناختم و اال قصد بی ادبی نداشتم. کیسه را بدید به من! امام رضا علیه
السالم نپذیرفت و دست ازکار نکشید و همچنان برکمر او کیسه کشید تا کامال تمیز
2 شد.
اما کدوم امام رضا؟! همون امام رضایی که هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و
والیت هستند. همون امام رضایی که حجت خدا و خلیفه اهلل و محور عالم وجود و
قطب عالم امکان و عصاره ی خلقت هستند چنین متواضعانه عمل می کند. نکته ی
مهمی که از این جریان از امام می آموزیم، این است که در هر پست و مقام و جایگاهی
که باشیم، باید در برابر مردم نهایت تواضع را داشته باشیم.
منظورم تواضع به چه معنایی است؟ همان معنای زیبا که مرحوم نراقی رحمه اهلل علیه
۳ از تواضع دارند: حالتی نفسانی که شخص خودش را باالتر از دیگران نبیند.
به این
معنا که به دیگران ارج نهاده و شخصیت افراد را حفظ کند، اما از طرفی هم خودش
را خوار نکند و زیر بار ذلت نرود.
۴ اما همین تواضعی که در روایات به عنوان شیرینی عبادت معرفی شده
، و به عنوان
۵ نردبان شرافت معرفی شده، باعث جلب محبت دیگران می شود، باالترین بندگیست
و تواضعی که رمز کلیم اهلل شدن حضرت موسی علیه السالم است و صدها فایده دیگر؛
جالب است در موارد متعددی وجود دارد که تواضع در آن موارد به شدت مذموم است
و مورد نهی اهل بیت علیهم السالم واقع شده؛ که به سه مورد از آن ها اشاره خواهیم
کرد:
اولین مورد تواضع در برابر کافران و منافقان است که مذموم است و طبق آیه شریفه:
"و هلل العزه و لرسوله و للمؤمنین" عزت ویژه خدا و رسول او و مؤمنان است؛
پس
مومن نباید عملی انجام بدهد که باعث عزت ظاهری کفار و منافقین شود؛ و از جمله
اموری که ممکن است به کافران و دشمنان خدا عزت ظاهری و احساس بزرگی و
کرامت دهد، تواضع و فروتنی مؤمنان در برابر آنان است؛ به همین خاطر اگر دقت
کنید متوجه می شوید که چرا امام رضا علیه السالم در مقابل حاکم زمان خود محکم
مناقب ابن شهر آشوب، ج 2 ،ص۴12 2
۳
نراقی، مال احمد، معراج السعاده، ص۳۰۰.
۴
قال رسول اهلل صلی اهلل علیه و آله: مالی ال أرى علَیکُم حَالوَةَ العِبادَةِ ؟! قالوا: وما حَالوَةُ العِبادَةِ ؟ قالَ: التَّواضُعُ )تنبیه
الخواطر: 1 / 2۰1 منتخب میزان الحکمة: ۵9۶)
۵
امیرالمومنین علیه السالم: التَّواضُعُ سُلَّمُ الشَّرَفِ؛ غرر الحکم، ح ۵18۰.
امیرالمومنین علیه السالم: ثَمَرَةُ التّواضُعِ الْمَحَبَّةُ؛ ح ۵1۷9.
امام صادق علیه السالم فرمودند: »التَّواضُعُ اَصْلُ کُلِّ خَیْر نَفیس وَ مَرْتَبَة رَفیعَة ... وَ لَیْسَ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ عِبادَةٌ یَقْبَلُها وَ یَرْضاها اِالّ
وَ بابُهَا التَّواضُعُ؛ بحاراالنوار، ج ۷2 ،ص 121 ،ح 12.
با وقار بودند ولی در مقابل مردم اینقدر متواضع... . همین امام رضایی که در برابر
مردم آن قدر متواضع است که کیسه به بدن مردم می کشد، در برابر مامون عباسی
و درباریان او یک ذره تواضع به خرج نمی دهد.
دومین مورد فروتنی در برابر فاسقان و ظالمان و برخورد متواضعانه با آنهاست، چون
سبب جرئت و جسارت بیشتر آنان به گناه و فسادشان میگردد. آنان برخوردهای
متواضعانه را مهر تایید بر افعال ناپسند و ناروای خویش میگیرند. به همین خاطر
اسالم تواضع در برابر فاسقان و ظالمان را ممنوع کرده است.
امام علی )علیهالسّالم( میفرمایند: »امرنا رسول اهلل، ان نلقی اهل المعاصی بوجوه
مُکفَهِرَه؛ پیامبر، به ما دستور داد با گناهکاران با چهره گرفته و درهم کشیده برخورد
۷ نماییم.«
و سومین مورد هم تواضع در برابر متکبران است.
انسان های متکبر، انسان های پر ادعایی هستند که خود را بی نیاز از دیگران احساس
می کنند و باعث از بین رفتن حق و حقوق دیگران می شوند و اگر ما در مقابل آنها
تواضع کنیم خود باعث تایید نا عدالتی ها و تضییع حقوق است.
بدین جهت هم دستور داده اند که با متکبران، با تکبر برخورد کنید تا از اوج تکبر به
زیر آیند و در میان مردم کوچک و حقیر شوند. هنگامی که متکبران ببینند مردم از
اطراف آنها پراکنده شده اند و دیگر کسی برایشان نمانده است، حتی همسر و فرزندان
شان هم از آنها دوری می جویند، شاید آن گاه رفتار ناپسندشان را اصالح کنند.
از رسول گرامی اسالم صلی اهلل علیه و آله نقل است:
هرگاه متواضعان امت مرا ببینید، در مقابل شان تواضع کنید و زمانی که با متکبران
برخورد کردید، بر آنان تکبر ورزید که این رفتار موجب ذلت و خواری متکبران می
8 شود.
امام علی علیه السّالم فرمودند:
التَّکَبُرُ علی المتکبِّرِ هُوَ التّواضُعِ بِعَیْنِهِ.
9 تکبر در برابر شخص متکبر عین تواضع است.
۷
حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج11 ،ص۴1۳.
. جامع السعادات، ج 1 ،ص ۳۶۳ 8
شرح نهج البالغه ابن ابی الحدید ج2۰ ص298 کلمه
این سه مصداق برخی از مصادیق تواضع مذموم بود. اما در چه مواردی تواضع کنیم
که این تواضع ما نردبان شرافت باشد و ما را به شیرینی و حالوت عبادت برساند و ما
را به مقام موسی کلیم اهلل نزدیک کند؟!
ای برادر چو خاک خواهی شد خاک شو پیش از آنکه خاک
شوی
سه مورد از موارد تواضع ممدوح تقدیم عزیزان می کنم:
اولین و پایین ترین درجه تواضع ممدوح، تواضع در برابر مردم است: امام علی
علیهالسّالم به محمد بن ابی بکر زمانی که به او حکومت مصر را داد، اولین توصیه ای
که می کنند، توصیه به تواضع در مقابل مردم است؛ می فرماید: با آنان فروتن، نرمخو
1۰ و همواره گشادهرو باش.
چو شیطان سر کشید از سجده کردن ••• فتاد از لعنتش طوقی به گردن
11 مبادا از تکبرکردن خویش ••• نِهی آن طوق را بر گردن خویش
اگر شما می بینید سلمان فارسی به جایی می رسد که از پیامبر اسالم لقب منا اهل
البیت دریافت می کند، یکی از صفات سلمان که باعث شد به این مقام برسد، تواضع
فوق العاده ایشان در مقابل مردم بود. داستان زیبایی از تواضع ایشان تقدیمتان می
کنم:
ایشان مدتی در یکی از شهرهای شام فرماندار بود. رفتار ایشان قبل و بعد از مسئولیت
هیچ تغییری نکرده بود. یک روز در میان بازار می رفت، مردی را دید که مقداری
علوفه خریده بود و منتظر کسی بود که آن را به خانه اش ببرد. سلمان رسید و بی
مزد قبول کرد بارش را به خانه اش برساند. مرد علوفه را بر پشت سلمان گذاشت، و
سلمان آن را می برد. در راه شخصی به آن ها برخورد کرد و گفت: ای امیر این را به
کجا می بری؟ آن مرد فهمید که او سلمان است! به روی پای او افتاد و دست او را
بوسید و می گفت: مرا ببخش که شما را نشناختم. سلمان فرمود: این بار را به خانه
12 ات باید برسانم.
شهدای ما هم این روحیه سلمان را داشتند، نه تنها در برابر مردم بلکه سردار در برابر
سرباز خود نهایت تواضع را داشت؛ یکی از همرزمان شهید مجید بقایی نقل می کند:
امام علی )علیهالسّالم(، نهج البالغه، ص2۶1 1۰
هاللی، بدرالدین، صفات العاشقین، ص۳۰۰ 11
1۷8 12 جوامع الحکایا
یک روز آقا مجید به اصطالح بچه بسیجیها شهردار بود. مسئول بود که هم غذا توزیع
کند و هم سفره را جمع کند و ظرفها را بشوید و...
در دفتر فرماندهی حضور داشتم که دو نفر نظامی آمدند و گفتند: »با برادر مجید کار
داریم.«
گفتم: »صبر کن تا صدایش بزنم.«
رفتم و به آقا مجید که ظرفها را میشست گفتم: »بیا که دو تن از برادران ارتشی با
شما کار دارند.«
گفت: »آنها را راهنمایی کن تا بیایند داخل، من هم میآیم.«
با صراحت به آن دو برادر گفتم که: »او ظرفها را میشوید.«
آنان با شگفتی نگاهی به همدیگر انداختند و با چشمان خویش گفتگو کردند. دوباره
روی برگرداندند و یکی از آنها گفت: »ما با برادر بقائی فرماندهی محترم سپاه کار
داریم.«
در پاسخ وی که گمان میکرد من اشتباه شنیده باشم، گفتم: »بله میدانم، امّا او
ظرفهای غذای بچهها را میشوید. امروز نوبت اوست.«
گفت: »کدام بچهها؟«
گفتم: »همین بچههای سپاهی و بسیجی.«
به آنان تعارف کردم تا بنشینند و دوباره به سراغ آقا مجید رفتم و گفتم: »بابا بیا که
اینها با شما کار دارند و مرا هم سؤال پیچ کردهاند که...«
گفت: »باشد. برو که اآلن میآیم.«
بعد از چند دقیقه با آستینهای باال کشیده وارد شد و ضمن سالم و احوالپرسی، در
حالی که دستهای خود را با حوله خشک میکرد، به یکی از آنان گفت: »جناب
سرهنگ! چه عجب یادی از ما کردی؟«
او هم ضمن ابراز ارادت گفت:»شما داشتید ظرفها را میشستید؟«
آقا مجید در پاسخ گفت: »بله.«
دوباره پرسید: »یعنی ظروف غذای نیروهایتان را میشویید؟«
پاسخ داد: »بله؛ خب باالخره هر بیست و پنج روز، یک روز هم نوبت ماست.
باز پرسید:»برادر بقایی! در این صورت نیروها فرمانت را میبرند؟«
مجید پاسخ داد: »بله، خیلی خوب هم فرمان میبرند..
1۳
دومین مورد و باالترین مورد تواضع که همه عالم باید در مقابل آن تواضع کنند، تواضع
در مقابل خداست.
چقدر زیبا فرمودند امام صادق علیهالسّالم که: »أصلُ التَواضعِ مِن جَ اللِ اهللِ وَ هَ یبَ تِه
وَ عَظَمَتِهِ؛ اصل و اساس تواضع، عزت و بزرگی خدا را به یادآوردن و خود را ناچیز
1۴ شمردن است.«
رفقا می دانید کدام صفت حضرت موسی علیه السالم بود که ایشان را به مقام کلیم
الهی رساند؟ جواب این سوال را خود خداوند بیان کرده است:
خداوند به موسی بن عمران وحی فرستاد: ای موسی! هیچ میدانی چرا تو را برگزیدم
و اختیار کردم به سخن گفتن با خودم؟ عرض کرد: به چه سبب بود؟ فرمود: من ظاهر
و باطن همه بندگان خود را دیدم، هیچیک را ندیدم که ذلت ایشان در برابر من چون
تو باشد. ای موسی! به درستی که تو هر وقت نماز میکردی، رخسار خود را بر خاک
میگذاردی.
1۵
تواضع در برابر خدا که همان مقام عبودیت است، به اندازه ای باالست که مقدم بر
رسالت است. یعنی شما در تشهد در روز چندین مرتبه شهادت میدهید که یا رسول
اهلل! مقام عبودیت شما باالتر از رسالت شماست. »أشهد أنّ محمداً عبده و رسوله«؛ و
تواضع در مقابل خدا، اهمیت به همة واجبات مخصوصاً نماز است؛ که نماز خودش
یک کرنش و تواضع در مقابل خداست. اینکه میبینید اینقدر به نماز اهمیت داده
شده، برای این است که بهترین تواضع در مقابل خدا، نماز است. البته نه نماز
اَالکُلنگی!!! نمازی مصداق تواضع در برابر خداست که با خشوع و خاکساری در برابر
خدا باشد. خوشا به حال کسانی که وقتی به نماز می ایستند، بسیار متواضعانه و با
خضوع و خشوع به نماز می ایستند. خوشا به حال شهدا که در مقابل خدا و در نماز
بسیار متواضع بودند.
خوشا به حال شهید رضوان خواه. هم رزم ایشان می گوید: نماز را که شروع کرد،
رفتیم پشت سرش. به قنوت که رسید، طولش داد. شانه هایش هم تکان می
رسم خوبان 2۰ – فروتنی و پرهیز از خودبینی، ص 1۴۷ تا 1۴9٫ /1۳
منسوب به امام جعفر صادق )ع(، مصباح الشریعه، ترجمه حسن مصطفوی، ص2۴۴ 1۴
نراقی، احمد بن محمدمهدی، معراج السعاده، ص
خورد.]یعنی نهایت خضوع و خشوع[ کم کم اشک بقیه هم درآمد.از یاد نرفتنی شد؛
1۶ آخرین نمازی که به او اقتدا کردیم.
خدا رحمت کنه شهید واالمقام شهید دکتر چمران؛ هم رزم ایشان می گوید: برای
نماز که می ایستاد، شانه هایش را باز می کرد و سینه ش را می داد جلو. یک بار بهش
گفتم "چرا سر نماز این طورمی کنی؟" گفت "وقتی نماز می خوانی مقابل ارشد ترین
ذات ایستاده ای. پس باید خبردار بایستی و سینه ت صاف باشد. "با خودم می خندیدم
1۷ که دکتر فکر می کند خدا هم تیمسار است.
در راه او شکسته دلی میخرند و بس...
سومین مورد که نهایت تواضع در پیشگاه خداست، تواضع در برابر فرستادگان خداست؛
که همان تواضع در برابر پیامبر اسالم و اهل بیت علیهم السالم است. همین صلواتی
که میفرستیم تواضع در مقابل پیغمبر اکرم صلوات اهلل علیه و آله است. میخواهیم
بفهمانیم که نه تنها به خودش و احکامش بلکه به اسمش درود میفرستیم و تواضع
در مقابل اسمش داریم؛ و وقتی اسمش را میشنویم، میگوییم »اللّهم صلّ علی محمد
و آل محمد«.
همچنین در مقابل ائمة طاهرین سالماهللعلیهم باید فوق العاده متواضع باشیم. خدا
رحمت کند مرحوم آیت اهلل آقا شیخ ابو الهدی پسر مرحوم آقای کلباسی، از اساتید
بزرگ آیه اهلل العظمی بروجردی بوده است. و انصافاً خیلی اهل دل بوده است. آیه اهلل
العظمی مظاهری از استادشان آیه اهلل العظمی بروجردی نقل می کنند که این مرد
بزرگ در درس میفرمودند اگر با قلمی روایت نوشته شده و این قلم در اتاقی باشد،
من برای احترام به آن قلم، در آن اتاق نمیخوابم! به این میگویند تواضع در مقابل
18 ائمة طاهرین سالماهللعلیهم. حتی در مقابل اسماء آنها باید متواضع باشیم.
مرحوم شیخ صدوق، آن عالم وارسته و عظیم الشأن و عالی مرتبه که به دعای امام
زمان علیه السالم متولد شد و امام زمان علیه السالم در مورد ایشان فرمود مولودی با
برکت خواهد بود؛ و در نقل روایات از اهل بیت عصمت و طهارت آنقدر ظرافت و
حساسیت به خرج می داد که از شاگردان خود لقب صدوق را دریافت کرد )یعنی
بسیار راستگو(، در کتاب شریف عیون اخبار الرضا علیه السالم واقعه ی تکان دهنده
ای به نقل امام جواد علیه السالم در مورد عاقبت شخصی که به جای تواضع در پیشگاه
یادگاران، جلد 21 کتاب شهید حسن رضوان خواه، ص ۷9 1۶
یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص
امام امام رضا علیه السالم با تکبر برخورد کرد نقل می کند، که بسیار عبرت آموز
است:
وقتى امام رضا علیه السالم ولیعهد مأمون شد، مدتى باران نیامد. گروهى از اطرافیان
مأمون و طرفداران او می گفتند: ببین! از وقتى که علی بن موسى الرضا ولیعهد شد،
باران قطع گردید.
این حرف به گوش مأمون رسید. به امام رضا علیه السالم عرض کرد: مدتى است باران
نمى بارد، اگر صالح بدانید دعا بفرمایید، شاید خداوند باران عنایت کند. فرمود: بسیار
خوب. مأمون پرسید: چه وقت براى طلب باران می روید؟ )آن روز جمعه بود(. حضرت
فرمود: روز دوشنبه. پیغمبر اکرم با امیرالمؤمنین ـ علیهما السّالم ـ دیشب به خوابم
آمدند و فرمودند: پسرم! انتظار روز دوشنبه را داشته باش، پس به صحرا برو و طلب
باران کن! خداوند باران می بارد و به آنها نشان بده مقامى را که خداوند به تو اختصاص
داده تا بیشتر از فضل و مقامت در نزد خدای عزوجل مطلع شوند.
روز دوشنبه به صحرا رفت و مردم تمام به تماشا آمده بودند. حضرت روى منبر رفت،
حمد و سپاس خدا را بجای آورد و گفت: بار خدایا! تو مقام ما خاندان نبوت را باال
بردهاى. مردم به ما توسل می جویند، همان طورى که دستور دادهاى و امیدوارند که
مشمول فضل و عنایت و لطف و نعمت تو شوند. خدایا! بارانى نافع و فراگیر و بدون
تأخیر و بىضرر بر آنان بفرست. این باران وقتى می بارد که آنها از اینجا رفتهاند و به
منزلهاى خود رسیده باشند.
امام جواد ـ علیه السالم ـ فرمود: به خدایى که محمّد ـ صلى اللَّه علیه و آله و سلم ـ
را به نبوت ارسال داشت، بادها ابرها را به یکدیگر پیوستند و رعد و برق شروع شد.
مردم به واسطه باران به خود جنبیدند و تصمیم به رفتن داشتند. حضرت رضا فرمود:
صبر کنید مردم! این ابر مال شما نیست، مربوط به فالن شهرستان است. آن ابر رد
شد و باز ابر دیگرى آمد که داراى رعد و برق بود. مردم دوباره حرکت کردند. فرمود:
صبر کنید! این ابر براى شما نیست، مربوط به فالن ناحیه است. همین طور تا ده ابر
مىآمد و رد می شد و حضرت رضا علیه السّالم می فرمود: صبر کنید! این ابر مربوط
به شما نیست، براى فالن ناحیه است. تا ابر یازدهم آمد و فرمود: این یکى را خدا براى
شما فرستاده، بر لطف و نعمت خدا سپاسگزارى کنید و به منزلهاى خود بروید، ولى
او نمىبارد تا وقتى شما وارد منزلهاى خود شوید. بعد آن طور که شایسته کرم و
لطف خداست خواهد بارید. در این موقع حضرت از منبر پایین آمد و مردم بازگشتند.
ابر پیوسته در هوا بود، ولى نمى بارید تا مردم نزدیک منزلهاى خود رسیدند. آنگاه
بارانى شدید بارید که تمام نهرها و حوضها و گودى ها و بیابانها پر از آب شد. مردم
می گفتند: واقعا چه مقامى دارد پسر پیامبر! گوارا باد او را این مقام و لطف خدا!
حضرت جواد علیه السّالم فرمود: خداوند به دعاى حضرت رضا علیه السّالم، در آن
سرزمین برکت و نعمت را فراوان کرد. کسانى اطراف مأمون بودند که قبل از ولیعهد
شدن حضرت رضا خود را نامزد ولیعهدى می دانستند و حسودانى وجود داشتند که
پیوسته بدگویى می کردند. یکى از آنها )حمید بن مهران، حاجب و پرده دار مامون(
به مأمون گفت: یا امیرالمؤمنین! مبادا این شرافت و عظمت را از خاندان بنى عباس
خارج کنى که کارى بى سابقه در میان خلفا خواهد شد و خالفت منتقل به اوالد علی
شود که خود و خانواده ات را نابود کردهاى. این جادوگر جادوگرزاده را که در گوشه
اى افتاده بود و کسى او را نمیشناخت، آوردى و به این مقام رساندى و مشهورش
کردى! از یاد رفته بود، او را به مردم معرفى کردى. راجع به بارانى که در موقع دعاى
او آمد، دنیا را از دروغ و به خود بالیدنش پر کرده! من می ترسم خالفت را از خاندان
عباسى خارج کند و به اوالد علی منتقل شود. من می ترسم که تو را کنار بزند و تکیه
بر مقامت کند؛ آن گاه کسى مثل تو بر خود و مملکت خویش خیانت نکرده
است!]چقدر این توهین ها زشت و سخیف است؛ این همه رافت و کرامت امام را دیدند
و به جای تواضع در برابر امام، شروع به لجن پراکنی کردند. مثل دست اندرکاران فیلم
موهن عنکبوت مقدس که کرم و رافت امام را ندیدند و توهین به امام کردند[
مأمون گفت: باید کم کم از قدر و مقامش بکاهیم تا مردم چنین بفهمند که او لیاقت
این مقام را ندارد. سپس چارهاى بیندیشیم که به طور کلى خطر او را رفع کند.
حمید ابن مهران گفت: مجادله و جواب او را به من واگذار. من او و یارانش را مغلوب
میکنم و قدر و قیمتش را پایین مىآورم.]مثل همین افراد متوهمی که فکر می کنند
با ساخت فیلم و توهین به امام می توانند قدر و منزلت امام را پایین بیاورند[
مأمون گفت: چیزى در نظرم محبوبتر از این کار نیست! گفت: پس در این صورت
بزرگان کشور، از فرماندهان و قاضیان و دانشمندان را جمع کن تا من در مقابل آنها
نقص او را ثابت کنم و از مرتبهاى که به او دادهاى، پایین بیاورم.
مأمون دستور داد برجستگان کشور را در مجلس بزرگى دعوت کنند. حضرت رضا
علیه السّالم را نیز پهلوى خود در همان مقامى که به او داده بود، نشاند. همانمرد که
تصمیم داشت از مقام آن جناب بکاهد، ابتدا گفت مردم از شما داستانها نقل می