eitaa logo
‌"زیر نور ماه"
91 دنبال‌کننده
131 عکس
7 ویدیو
0 فایل
احتمالا محلی برای حرف های دختری رنگین کمانی که گاهی از روزمرگی های رنگی رنگیش تعریف میکنه گاهی ام روزاش بی رنگ و سیاه و سفید میشن بلخره زندگی همینه...
مشاهده در ایتا
دانلود
بیاید اول برگردیم به دیروزش که از ۸ صبح تا ۱۰ شب سرکار بودم و جدی درحال جون دادن بودم بعدش هم نگهمون داشتن تا ۱۱ و نیم برای بچه های اردیبهشتی و فروردینی تولد گرفتن وقتی رسیدم خونه رسما غش کردم پ ن: من ساعت ۴ شیفتم تموم میشد ولی به جای همکارم تا ۱۰ شب موندم.
صبح به زور ساعت ۷ چشامو باز کردم و دلم میخواست ساعت گوشی و خاموش کنم و بخوابم باز ، نفهمیدم چطوری ولی همینکارو کردم و دفعه بعدی که چشامو باز کردم ساعت ۷:۴۰ دیقه بود! همین که به خودم اومدم متوجه شدم دیرم شده رسما از تخت پریدم بیرون و جنگی آماده شدم و یکم میکاپ کردم که قیافم شبیه روح نباشه
وقت نکردم هیچی بخورم ولی تونستم ۸:۶ دیقه دم فروشگاه باشم.( البته بازم دیر بود) رسیدم دیدم یکی از همکارای پسرم جلوی در بسته وایساده و خیلی جدی داره نگاش میکنه + سلام چرا نرفتی تو؟ - سلام درا بسته بود. + وا چرا بسته اس؟ - والا منم نمیدونم. کاملا مثل دوتا اسکولِ خواب آلودِ خنده دار حرف می‌زدیم و به هیچ نتیجه‌ای نمیرسیدیم
به ذهنم رسید تو گروه واتساپ یه پیام بزارم و از همکارام بپرسم چرا در فروشگاه بسته اس وقتی متوجه شدم که فروشگاه روزای تعطیل و جمعه ها ساعت ۹ باز میشه و الان تازه ۸:۲۵ روم نمیشد به همکارم بگم منو تو اسکول شدیم و باید تا ۹ منتظر بمونیم:))))))
تصمیم گرفتم برم صبحونه بخورم چون واقعا احساس گشنگی میکردم نزدیک فروشگاه یه حلیم فروشی هست که عدسی و لوبیا و اینام داره رفتم اونجا یه عدسی سفارش دادم و نشستم یه دل سیر خوردم روشم یه چای نبات زدم و فول انرژی برگشتم فروشگاه
خلاصه اگه بخوام از فروشگاه بگم اینکه صندوق ۱ بودم یعنی شلوغ ترین صندوق فروشگاه تایم نهارمم بارون میومد بیرون شدید ولی بازم رفتم بیرون و نشستم چیزبرگر سفارش دادم فقط یه صندلی خشک زیر سایه بون بود همونجا نشستم و بارونِ قشنگو نگاه کردم و با لذت برگر خوشمزه مو خوردم
ساعت ۴ مبینا اومد دنبالم که بریم سینما اول یکم از فروشگاه خرید کردیم بعدش با یه کیسه خوراکی سوار اسنپ شدیم و یه ربع ۵ دم سینما بوديم ولی بدون بلیط.
مبینا شب قبل بهم گفت بلیط بخر آنلاین ، من گفتم نمیخواد بابا هروقت بری اونجا جا هست و این حرفا😂 وقتی مسئول سینما گفت بلیط نداریم! مبینا قشنگ میخواست پارم کنه با چشاش تا چشمم به برگه قیمت سالن VIP افتاد به مرده گفتم ببخشید دوتا بلیط VIP چطور؟
خلاصه بلیط گرفتیم رو برگه بلیط نوشته بود سالن VIP ۲ صندلی سانس ۱۷ فیلم مست عشق
بزارید نگم مثل اسکولا ۳ بار کل سینما رو زیر و رو کردیم تا سالن VIP رو پیدا کنیم واقعا خیلی از سالن اصلی سینما بهتر بود به نظرم زاویه و ایناش معرکه بود تازه سکوت بود خیلیم حس ریچ بودن داشتیم منو مبینا 😎
از فیلم بخوام‌ بگم به نظرم زیبا بود بازیگرای معرکه ای داشت تیتراژِ خیلی معرکه ای داشت✨ در کل خوشمان امد
در اخر هم مثل یه جنازه تمام عیار برگشتم خونه و روی فرش دم در تمام شدم