eitaa logo
‌"زیر نور ماه"
92 دنبال‌کننده
131 عکس
7 ویدیو
0 فایل
احتمالا محلی برای حرف های دختری رنگین کمانی که گاهی از روزمرگی های رنگی رنگیش تعریف میکنه گاهی ام روزاش بی رنگ و سیاه و سفید میشن بلخره زندگی همینه...
مشاهده در ایتا
دانلود
تجربه کردن حس های مختلف خیلی شیرینه وقتی بین کلی کتاب و کاغذ سردرگم نشسته بودم یکم نگران بودم وقتی داشتم عدس پلویِ بی نظیرِ مامان پز و میخوردم لبخند پهنی رو لبم بود وقتی به ابرایِ پنبه ایِ نرمه سفید نگاه میکردم احساس سرزندگی داشتم وقتی مامان با یه دسته گل قشنگ اومد هایپر و سوپرایزم کرد حتی چشامم خندید وقتی رو پله های ته هایپر داشتم خوراکی مطلوبمو میخوردم انگار وسط بهشت بودم وقتی صندوقمو تحویل دادم و روز کاریم تموم شد نفس راحت کشیدم وقتی همکارم بهم گفت مهربون کوچولو واقعا وجودم اکلیلی شد اینکه همه اینارو تو یه روز تجربه کنی خیلی قشنگتر میشه ضمن اینکه مفید بودی و روز اول چالشتو به اتمام رسوندی حالا میتونی با خیال راحت روی بالشت نرمت سرتو بزاری و چشاتو ببندی:)
Different emotions:)
همه روزا که قرار نیست خوب بگذره یه روزایی همین که بگذره کافیه چه خوب چه بد تو همون روزا برای خودم سعی میکنم درمون باشم حال خودمو عوض کنم با کوچیکترین چیزا حتی با یه بستنی ساده مهم لبخندیه که میشینه رو لب:)
امروز فقط خوابیدم و سعی کردم به خودم سخت‌ نگیرم تا غروب رفتم‌ با مامانم بستنی خوردم برای خودم موچی خریدم با موچیِ کلی حرف زدم بعدم خوردمش و بهش گفتم خوشحالم که تو دلمی الان:)
just smile:)
می‌خوام خودم رو بغل کنم ببوسمش و موهاش رو ناز کنم که دووم میاره. می‌خوام کنار گوشش بگم همه روزای تلخ و شیرینش رو ثبت می‌کنم تا یه روز با خوندن دفترچه خاطراتش، قلبش از هیجان بتپه. می‌خوام بغلش کنم که فکر نکنه تنهاست. خودش یه جهانه‌... خنده‌ش یه جهانه، گریه‌ش یه جهانه، محبت و مهر و عشقش یه جهانه، تاب‌آوری و تلاش و سخت‌کوشیش، یه جهانه. می‌خوام به خاطر قدرت همدلیش ستایشش کنم. به خاطر این که خسته نمی‌شه ببوسمش و به خاطر اینکه مسیرشو ول نمی‌کنه بهش ادایِ احترام کنم. این آدم خیلی لایقه خیلی بیشتر از این حرفا:)
یه چیزی رو در مورد خودم خوب می‌دونم این که همیشه آدم فراموش نشدنی‌ای بودم. چون وقتی می‌خواستم قلب کسی رو لمس کنم، قفسه سینه‌ش رو می‌بوسیدم و آروم انگشت‌هامو از لای دنده‌هاش می‌بردم تو و قلبشو بدون این که یه خش روش بیفته در میاوردم و بارها می‌بوسیدم. می‌شدم نگهبان تک‌تک ضربان‌های قلبش. اون جریان الکتریکی گره سینوسی-دهلیزیش، با بوسه‌های من مرتب می‌شد. بعد شروع می‌کردم کنارش بودن‌یه مدل بودن که فقط شبیه منه. از اونا که چشمای طرف رو ترجمه می‌کنی، دردش رو تشخیص می‌دی دنبال درمون می‌گردی براش. این آدم کم‌حرف درون‌گرا می‌تونست پر سرو زبون‌ترین آدمی باشه که دیدی اگه فقط دنبال خندوندن تو بود. عصا می‌شد که بشه بهش تکیه کرد، اگه فقط تو رو خسته می‌دید ‌و خونه می‌شد برات اگه می‌شنید طوفانی در راهه. فکر نکنم بشه منو فراموش کرد فکر نکنم بتونی منو فراموش کنی. چون من بی‌سروصدا اومدم و خزیدم تو کرونرای قلبت. تو منو به یاد خواهی آورد، تا زمانی که آخرین سلولی که در بدنت منو به یاد داره زنده‌ست. با مرگ اون من هم درون تو خواهم مرد:)
استایلایی که میزنم هیچ ربطی به حال درونم نداره صرفا یه جلده که انتخاب میکنم بپوشمش با اکلیل های نقره ای ام حالت چشامو عوض میکنم تا غم تو چشمای مشکیم نزنه تو ذوق فقط یه چی میمونه یه لبخند تصنعی و تمام
یک روزی باران می‌بارد ارام ارام میشوید غمها را ساحل می‌گیرد رنگ دریا این نیز بگذرد...
تکیه بده بهم،بیا درمورد رنگ ابر ها حرف بزنیم.
بهش گفتم: من دارم واقعا برای بهتر شدن حالم تلاش می‌کنم. این تلاش، شاید هیچ‌وقت باعث نشه که حالم اونقدر که می‌خوام، بهتر شه ولی قطعا باعث می‌شه که وقتی می‌رم جلویِ آینه آدمی رو ببینم که دست رویِ دست نذاشته.
آدم تا یه تکون می‌خوره، نصف شب می‌شه. چه وضع زندگیه؟