eitaa logo
『 مغیث گرافی 』
1.2هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
977 ویدیو
74 فایل
مغیث: فریادرس از القاب امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف اینستاگرام: https://instagram.com/moqis_graphy تلگرام: https://t.me/moqis_graphy یوتیوب: https://youtu.be/HelZ7z2Cv7c ارتباط با ما: @Moqis_graphyi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷°•| |•°🇮🇷 به خودش می‌گفتم که چهره خندان تو به من انرژی می‌دهد. هرروز صبح قبل از این که درِ اتاقِ کارم را باز کنم به اتاق کار عباس می‌رفتم و با او سلام و احوال‌پرسی می‌کردم. او هرروز زودتر از من، سرحال در محل کارش حاضر می‌شد. 🔖 سرهنگ پاسدار حیدرعلی نصیری یکی از فرماندهان دانشگاه امام حسین 😊 ☺️ ✅https://eitaa.com/joinchat/369033253C2869a4cf50
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷°•| |•°🇮🇷 در مدتی که در حلب بود،زبان عربی را دست و پا شکسته یاد گرفته بود. اگر نمی‌توانست کلمه‌ای را بیان کند با حرکات دست و صورتش به طرف مقابل می‌فهماند که چه می‌خواهد بگوید. یک‌روز به تعدادی از رزمنده‌های نبل و الزهراء درس می‌داد.وسط درس دادن ناگهان همه دراز کشیدند! به عربی پرسید:«چتون شده؟» گفتند:«شما گفتید دراز بکشید!»😁😂 به جای این که بگوید ساکت باشید، کلمه‌ای به کار برده بود که معنی‌اش می‌شد دراز بکشید! به روی خودش نیاورد. گفت:«می‌خواستم ببینم بیدارید یا نه!» بعد از کلاس که این موضوع را برای دوستانش تعریف کرد، آن‌قدر خندید و خندیدند که اشک از چشمانشان جاری شد.😂😂 🔖 شهید حسین جوینده-همرزم شهید ✅ https://eitaa.com/joinchat/369033253C2869a4cf50
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷°•| |•°🇮🇷 دوران سربازی‌ام بود و هر ۶ روز یک‌بار باید در دانشگاه پست می‌دادم. سحرِ یک‌روز سرد زمستانی، قرار بود از ساعت 3 تا 5 صبح من پست بدهم آن شب برف می‌بارید. ساعت را کوک کردم و خوابیدم اما دیر بیدار شدم. سریع لباسم را پوشیدم و از بس دیر شده بود از پوشیدن اورکت و دستکش و کلاه صرف‌نظر کردم. به سرعت به سمت اسلحه‌خانه دویدم و اسلحه را گرفتم و رفتم سر پست نگهبانی. هوا به شدت سرد بود. دوساعتی حسابی سرما خوردم و می‌لرزیدم. نگهبانی‌ام که تمام شد اسلحه را تحویل دادم. دست‌هایم بی‌حس شده بودند. تا دفتر کارم به دنبال جایی می‌گشتم که دست‌هایم را گرم کنم. در همین حال بودم که عباس مرا دید. وقتی متوجه شد سرما امانم را بریده، دست‌هایم را توی دست‌هایش گرفت و بوسید.😰😍 گفت:«دست‌های نگهبان وطن رو باید بوسید.» پرسید:«چرا دستکش دستت نکردی؟» تا خواستم جواب بدهم سردار اباذری صدایش کرد. گفت می‌بینمت و رفت. بعد از یک‌ساعت آمد و یک‌جفت دستکش برایم آورد. گفتم:«دستکش دارم، دیشب وقت نکردم دستم کنم.» گفت:«آدم هدیه رو پس نمیده» این مهربانی را هرگز فراموش نمی‌کنم...🍃 🔖 لرستانی-سرباز وظیفه دانشگاه 😊 ☺️ ...🙃 ✅ https://eitaa.com/joinchat/369033253C2869a4cf50
{چہ قشنگـ میگہ حاج حسین یڪتا: تو قلبے ڪه جاے نیستـ اون نیستـ ...} #ʝѳiɳ ➣https://eitaa.com/joinchat/369033253C2869a4cf50
الاای شاعران! چشمان اوآرایهِ‌وحی‌است برای ماازآن‌باران،کمی‌الهام‌بردارید #ʝѳiɳ ➣ eitaa.com/joinchat/369033253C2869a4cf50
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷°•| |•°🇮🇷 اوایل بهمن سال ۱۳۹۲ بود و آن سال همدان بسیار سرد شده بود. سردار اباذری و عباس آماده بودند خانه ما. همه دور کرسی نشسته بودیم پدرم و مجتبی و حمید هم بودند. عباس لباس زیبایی به تن داشت. از او سوال کردم:«لباستو از کجا خریدی؟ جنسش باید ترکیه‌ای باشه!» گفت:«جنسش ایرانیه و از سمنان خریدمش. من تا مطمئن نشم که جنس ایرانیه، نمی‌خرمش. حضرت آقا گفته باید کالای ایرانی بخریم بايد تابع امر ولي باشيم.» 🔖 محمد درسی_دوست شهید ...😊 ....☺️ ......😉 #ʝѳiɳ ➣ https://eitaa.com/joinchat/369033253C2869a4cf50
✨♥️ هرشهیـدے را ڪه دوستش دارۍ " " را به نامـش ڪن یقیـن بـدان😌👌🏻 در ڪوچه پس ڪوچه هاے پر پیـچ و خم نمےگذارد... #ʝѳiɳ ➣https://eitaa.com/joinchat/369033253C2869a4cf50
🇮🇷°•| |•°🇮🇷 آبان ماه سال ۱۳۹۲ بود 🍁🍂 برای گذراندن دوره آموزشی به دانشگاه امام حسین(ع) رفته بودیم.👮‍♀ یک‌روز با دوستان ناهار می‌خوردیم که سردار اباذری وارد سالن شد. عباس که هم‌سن‌وسال ما بود هم همراه سردار آمده بود. این اولین‌بار بود که عباس را می‌دیدم. من و رفیقم از غذا خوردن دست کشیده بودیم و آن‌ها را نگاه می‌کردیم 🧐 ناگهان دیدیم عباس آمد و روبروی ما نشست و با ما به گرمی احوال‌پرسی کرد. 😳😶 برای پوشیدن لباس پاسداری به ما تبریک گفت و با ما غذا خورد.😳😍 از شیوه برخورد او قوت قلب  گرفتم و البته متعجب بودم.🧐☺️ با خودم می‌گفتم کسی که همراه سردار است، از رتبه و جایگاه بالایی برخوردار است و چرا باید بیاید و کنار ما که نیروهای ترم اول هستیم، بنشیند و با ما هم‌صحبت و هم‌سفره شود؟🤔🤔🤔 این در حالی بود که افسران و فرماندهان در ردیفی دیگر نشسته بودند و عباس هم می‌توانست در کنار آن‌ها بنشیند.😶🤨 تواضع و فروتنی در وجودش موج می‌زد. چندماهی که گذشت با او بیش‌تر آشنا شدم.😊☺️😍 فهمیدم که به خاطر همین خاکی بودن، دوستان زیادی در دانشگاه دارد.☺️❤️ 🔖 محمد امینی_همکار عباس ...☺️ .....😇😊☺️ ....🙃🙂 ..😊😇 #ʝѳiɳ ➣ https://eitaa.com/joinchat/369033253C2869a4cf50
🇮🇷°•| |•°🇮🇷 ۸ سال در زندان بعثی‌ها اسیر بوده.تعریف می‌کنه: روزی که نظافت🚿 آسایشگاه 🛏 نوبتش بوده تلویزیون📺 رو از پایه‌اش پایین می‌آره و با شیلنگ🚿 حسابی شست‌و‌شو می‌ده، با دستمال تمیز می‌کنه و سرجاش می‌زاره.😁😂 بعثی‌ها با پخش برنامه‌های مبتذل و ضد‌ایرانی، اعصاب همه رو خرد کرده 😡 و جنگ روانی😤 به راه انداخته بودند و نادر منتظر چنین روزی بود تا ضَرب شَستی 🤛 به بعثی‌ها نشان بده. موقع نمایش فیلم 🎞 بود، سرباز👮‍♂ آسایشگاه 🛏 آمد بی خبر از همه‌جا 😁😁 دوشاخه 🔌 رو به پریز برق⚡️ زد و دکمه‌های تلویزیون📺 رو فشار داد.🤨 تلویزیون 📺 با صدای وحشتناکی منفجر💥 شد و دود سفیدی 💨 توی آسایشگاه 🛏 پیچید.🤪😁 سرباز عراقی👮‍♂😡 : چه کسی داخل تلویزیون آب ریخته؟ نادر🙍‍♂😐: خیلی کثیف بود منم آن‌را شُستم. سرباز عراقی👮‍♂😡: چرا؟ مگر نمیدانی تلویزیونو نباید بشوری!؟ نادر🙍‍♂🤔: نه! ما تو روستایمان از اینا نداریم.ما تو خانه‌مون همه چیز رو با آب🚿 می‌شوریم. سربازه👮‍♂ باور می‌کنه و می‌ره.🤪🤪 بعد از چند روز که افسر 👨‍✈️ زندان از ماجرا باخبر می‌شه، سرباز 👮‍♂ رو تنبیه 👊 می‌کنه و دستور می‌ده، نادر🙍‍♂ رو در گونی می‌اندازن و با چوب و کابل تا می‌خوره،می‌زنند.🤫🤭 #ʝѳiɳ ➣ https://eitaa.com/joinchat/369033253C2869a4cf50
شهیـــــد از مڪتبی الهامـ مےگيرد ڪه مرگِ در بستر را فنا شدن ميداند... اے جامانده هاےِ عاشـق... در مسيـرِ تندباد ماندن خصلتِ ريشه داران است... هنوزبرسرِهمان عهدیم #ʝѳiɳ ➣ https://eitaa.com/joinchat/369033253C2869a4cf50
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سردار مرام پاسداریتو عشقه یادمان نمی رود از خودگذشتگی ات را... #ʝѳiɳ ➣https://eitaa.com/joinchat/369033253C2869a4cf50
🇮🇷°•| |•°🇮🇷 همیشه می گفت 🍃 نکند ما به اندازه ای که حقوق دریافت می کنیم به همان اندازه کار نکنیم؟! همین که در سپاه خدمت می کنیم و توفیق خدمت در این نهاد انقلابی را داریم باید خدا را شاکر باشیم😊 حقوق و مزایا کمترین چیز برای ماست.☺️ باتوجه به مسئولیتی که داشت ساعات بسیاری را اضافه کاری می کرد اما درقبال این اضافه کاری مبلغی را دریافت نمی کرد.😳🙃 یک بار برگه های مأموریتش را که باید به امور مالی تحویل می داد و حق مأموریت می گرفت را پیدا کردم 😯 چندین ماه از تاریخشون گذشته بود اما آنها برای پرداخت تحویل نداده بود. 🤔🙃😊 روی بحث بیت المال بسیار حساس بود و مراقب بود که کمترین هزینه از بیت المال خرج شود. 😇😇😇 باتوجه به اینکه عباس تازه ازدواج کرده بود اما هیچگاه از حقوق خود ناله نمی کرد و همیشه راضی بود. 😇😌😊 🔖 مجید دهقانیان _ دوست شهید ...❤️🇮🇷 ...😊🙃 😊☺️😇 #ʝѳiɳ ➣https://eitaa.com/joinchat/369033253C2869a4cf50
°👥ما نمےگٻم آرزۅۍ✨ مرڱــ دارٻم .... ۅلے حسرٺِ ۺَـ|♥️ـہٰادَتْ دارٻم؛ (🙂🌱) #ʝѳiɳ ➣https://eitaa.com/joinchat/369033253C2869a4cf50
❣‌‌در مسيرِ عشــق بايد بُگذری از هرچه هست❣ لَن تَنالُوا الْبِرّ حتّی تُنفِقـوا مِن مّـا تُحِب... j๑ïท➺https://eitaa.com/joinchat/369033253C2869a4cf50
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت آقا 🌷مسـاله ے شــღـــید و ایـثارگرے ڪهنه شـــدنی نیســـت ؛ این، موتور حـرڪت جامعـه اے اسـت ؛ بعضے ها ازاین نڪتـه غفـلت مے کنند... j๑ïท➺https://eitaa.com/joinchat/369033253C2869a4cf50
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷°•| |•°🇮🇷 ‌چقدر صدایت قشنگ شده ..... روزهای اخر بود...😔 عباس بهمون گفت دیگه دارم برمیگردم😍😇 باهاش که صحبت کردم صداش عوض شده بود🍃 یه حس غریبی بود 😥 بهش گفتم عباس چقدر صدات نورانی شده پسرم😇 خندید گفت مامان شنیدیم میگن چهره ات نورانی شده ولی صدا را نشنیدیم.😁😂 اخرین باری بود که باهاش صحبت کردم 😔 برای برگشت عباس گوسفند خریدیم قربانی کنیم و مهمون دعوت کردیم.🙃 عباس برگشت ولی ....😔😞 🔖 مادر شهید دانشگر j๑ïท➺https://eitaa.com/joinchat/369033253C2869a4cf50
شیعه آماده جنگیست که دیدن دارد... چندروزیست سرم میل بریدن دارد... #ʝѳiɳ ➣https://eitaa.com/joinchat/369033253C2869a4cf50