.
#گشایش
#ام_داود
زمانِ منصورِ دوانیقی بود...
که داود، اسیر شد و...
او را به #عراق بُردند!
یک چشمِ مادرش خون بود و...
چشمِ دیگرش، اشک!
دعایی نمانده بود که او...
برای آزادی پسرش نخواند...
و به هر دَری میزد...
تا یکبارِ دیگر فرزندش را ببیند!
کشتیهایش غرق و...
اُمیدش، ناامید و...
دستش از همهجا کوتاه شد!
شنید امامِ صادق(علیهالسلام)
بیمار شدند!
به عیادت رفت و...
حضرت جویایِ حالِ خودش...
و داود شدند!
مثل ابرِ بهار گریه کرد و...
ماجرایِ زندانی شدنِ پسرش را گفت!
امام(علیهالسّلام) فرمودند:
این روزها(سیزده، چهارده و پانزدهم رجب)
را روزه بگیر...
و روز آخر...
اعمالی را که میگویم، انجام بده...
و دعایی را که توصیه میکنم، بخوان!
اُمِّ داود هم که میداند امام...
دُرّ میگوید...
این کارها را انجام میدهد!
رسولخدا را...
خواب میبیند که...
خبر آزادی داود را داده...
و چند روزِ بعد...
داودِ مادر...
به خانه بر میگردد!
سفارش شده روز پانزده ماهِ رجب...
روزه گرفته ...
و این اعمال را انجام دهید!
که به اَعمالِ اُمِّ داود مشهور است.
خدایِ داود و مادرش!
ما...
سالهاست چشمانتظاریم!
دَربهدَر شدهایم...
ازبَس به این دَر و آن دَر زدهایم!
از خواب و خوراک افتاده و...
به آخرخط رسیدهایم...
تا غیبتِ آخرین امام...
تمام شود و...
برای همیشه بیاید!
نمیشود دعایی...
ذکری...
معجزهای به ما بدهی...
تا او بیاید و...
این فراق...
به وصال تبدیل شود؟!
اصلا برای ما نه؛
بهخاطرِ دلِ مادرش...
#علیرضا_پورمشیر
...
♥️| @moqis_graphy | مُغیثــگِرافے