قهرمان من.pdf
3.41M
#مکتب_سلیمانی
#داستان
🎁هدیه
🌸 کتاب قهرمان من
💠#داستان هایی زیبا درباره حاج قاسم سلیمانی برای کودکان
#مکتب_سلیمانی
#داستان
با مربی و مادری خلاق باشید👌
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2774270017Cde576a6e80
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
حتماً برای دوستان خود بفرستید
قهرمان من.pdf
3.41M
#مکتب_سلیمانی
#داستان
🎁هدیه
🌸 کتاب قهرمان من
💠داستان هایی زیبا درباره حاج قاسم سلیمانی برای کودکان
با ما مربی و مادری خلاق باشید👌
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2774270017Cde576a6e80
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
حتماً برای دوستان خود بفرستید
dastan 14 masom (28).pdf
1.47M
💠 کتاب داستانی امام محمدباقر (ع)
🌷#داستان
#امام_محمد_باقر_ع
با ما مربی و مادری خلاق باشید👌
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2774270017Cde576a6e80
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
حتماً برای دوستان خود بفرستید
#میلاد_امام_محمدباقر_ع
#داستان
🌸مثل بوی سیب (داستان کودکانه از زندگی امام #محمد_باقر «علیه السّلام»)
✅غریبه بود و از راه دوری آمده بود. به این طرف و آن طرف نگاه کرد.👀 بعد، از شتر پیاده شد🐫. آن را کنار مسجد بست و وارد مسجد شد🕌. مسجد خلوت بود. تنها دو سه نفر در حال نماز بودند.🤲
مرد غریب، کنار کسی که به مسجد🕌 رفته بود ایستاد و مشغول نماز شد. آرامش عجیبی در مسجد بود. مرد غریب این آرامش را همراه با عطری دلنواز به خوبی حس می کرد.
از بیرون، از کنار دریچه ی مسجد، صدای بق بقوی چند کبوتر می آمد.🕊
نمازش را که خواند، دوباره نگاهی به اطراف کرد. 👀
کودکی همراه پدرش👨👦، کمی آن طرف تر مشغول نماز بود. هر کاری که پدر می کرد، او هم می کرد، حتما بعد از او آمده بودند، چون وقتی وارد مسجد می شد،🕌 آن ها را ندیده بود. بعد به مردی که کنارش مشغول نماز بود خیره شد.😳 مرد چهره ای زیبا و مهربان داشت.😊 گویا عطری که هنگام نماز احساس می کرد، از او بود، بویی مثل بوی سیب 🍎
مرد خوش قیافه آهسته زیر لب دعا کرد. مرد غریبه هم دست هایش را بلند کرد:🤲 «خدایا!» ما را به راه راست هدایت کن. خدایا ! تنها تو را می پرستیم و از تو یاری می خواهیم. خداوندا! ما را از همه مردم بی نیاز کن.»
مرد خوش قیافه که بوی سیب🍎 می داد، از جا بلند شد. گویا می خواست برود. پیش از رفتن، ایستاد و به مرد غریب خیره شد.👀 مرد غریب هم به او نگاه کرد. 👀
مرد خوش قیافه که لبخندی مهربان بر لب داشت، ☺️ به مرد غریبه سلام کرد و گفت: «برادر! این طور نگو. بگو: خدایا! ما را از مردم بد بی نیاز کن چون مؤمن، از برادرش بی نیاز نیست.»🤲
مرد خوش قیافه خداحافظی کرد. مرد غریبه آن قدر نگاهش کرد تا از مسجد بیرون رفت.🕌
با خود گفت: «چه مرد نورانی و فهمیده ای! چه کلام زیبایی! هر که هست، مردی دانشمند و بزرگ است. تنها آدم های بزرگ و اهل علم می توانند این قدر قشنگ و خوب حرف بزنند.»
مرد غریبه از کسی که تازه وارد مسجد🕌 شده بود، پرسید:
«آقا! ببخشید این مرد که الان از مسجد بیرون رفت، که بود؟»
-چطور او را نشناخته ای؟ او امام ما شیعیان، محمد باقر ع بود.
مرد غریبه با تعجب😳 گفت: «راست می گویی؟ او محمد باقر (علیه السلام) بود؟ کاش زودتر او را شناخته بودم.»💐
منبع: دانشمند کوچک و پنج قصه ی دیگر، محمود پوروهاب
با ما مربی و مادری خلاق باشید👌
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2774270017Cde576a6e80
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
حتماً برای دوستان خود بفرستید
امام هادی علیه السلام.pdf
49.88M
#شهادت_امام_هادی علیه السلام
#داستان
کتاب بسیار زیبای داستان های امام هادی (علیه السلام) بصورت مصور و زیبا
مخصوص #نوجوانان
با ما مربی و مادری خلاق باشید👌
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2774270017Cde576a6e80
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
حتماً برای دوستان خود بفرستید
🔰داستانی از زندگی امام نهم امام جواد علیه السلام🍃
روزی مأمون خلیفه عباسی به همراه برخی از اطرافیان خود به قصد شکار عزیمت کرد. پیش از آن که آنان از شهر خارج شوند، در مسیر راه به چند کودک برخورد کردند که مشغول بازی بودند. همین که بچهها چشمشان به خلیفه عباسی و همراهانش افتاد، همگی فرار کردند و کسی باقی نماند مگر یک نفر از آن ها که آرام در کناری ایستاد.
چون مأمون چنین دید، بسیار تعجب کرد از این که تمامی بچهها هراسان فرار کردند و فقط یک نفرشان آرام ایستاده است و هیچ ترس و وحشتی در او راه نیافت. پس با حالت تعجب نزدیک آن کودک ۹ ساله رفت و نگاهی به او کرد و گفت: ای پسر! چرا این جا ایستادهای و چرا همانند دیگر بچهها فرار نکردی؟
آن کودک با متانت و شهامت پاسخ داد: ای خلیفه! دوستان من چون ترسیدند، گریختند و کسی که خوش گمان باشد هرگز نمیهراسد.
سپس در ادامه سخن افزود: اساساً کسی که مرتکب خلافی نشده باشد، چرا بترسد و فرار کند؟! و ضمناً از جهتی دیگر، راه وسیع است و خلیفه با همراهانش نیز میتوانند از کنار جاده عبور مینمایند؛ و من هیچ گونه مزاحمتی برای آنها نخواهم داشت.
خلیفه با شنیدن این سخنان با آن بیان شیرین و شیوا، از آن کودک خوشسیما در شگفت قرار گرفت؛ و چون نام او را پرسید؛
جواب داد: من محمّد جواد، فرزند علی بن موسی الرّضا علیه السلام هستم.
#امام_جواد
#داستان
#ویژه_معلمین
#ویژه_مربیان
با ما مربی و مادری خلاق باشید👌
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2774270017Cde576a6e80
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
حتماً برای دوستان خود بفرستید
🌸🌺 آخرین طواف🌸🌺
موفّق (یکی از خادمان امام رضا علیه السلام ) می گوید:
حضرت جواد علیه السلام پنج ساله بود. آن سفر، آخرین سفری بود که همراه با امام رضا علیه السلام به زیارت خانه خدا می رفتیم. خوب به یاد دارم…
حضرت جواد علیه السلام را روی شانه ام گذاشته بودم و به دور خانه خدا طواف می کردیم. در یکی از دورهای طواف، حضرت جوادالائمه علیه السلام خواست تا در کنار «حجرالاسود» بایستیم. اوّل حرفی نزدم، امّا بعد هرچه سعی کردم از جا بلند نشد. غم، در صورت کوچک و قشنگش موج می زد. به زحمت امام رضا علیه السلام را پیدا کردم و هر چه پیش آمده بود، گفتم. امام، خود را به کنار حجرالاسود رساند. جملات پدر و پسر را خوب به یاد دارم.
«پسرم! چرا با ما نمی آیی؟»
«نه پدر! اجازه بدهید چند سؤال از شما بپرسم، بعد به همراه شما می آیم».
«بگو پسرم!»
«پدر! آیا مرا دوست دارید؟»
«البته پسرم!»
«اگر سؤال دیگری بپرسم، جواب می دهید؟»
«حتما پسرم».
«پدر!… چرا طواف امروز شما با همیشه فرق دارد؟ انگار امروز آخرین دیدار شما با کعبه است».
سکوت سنگینی بر لب های امام علیه السلام نشست. یاد سفر امام به خراسان افتادم. به چهره امام خیره شدم. اشک در چشم امام جمع شده بود. امام فرزندش را در آغوش گرفت. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم.
#امام_جواد
#داستان
با ما مربی و مادری خلاق باشید👌
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2774270017Cde576a6e80
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
حتماً برای دوستان خود بفرستید
تمشک علوی-a6.docx
307.2K
💠یه جزوه ۲۱۵صفحه ای ، آماده چاپ مشتمل بر انواع:
🔹اشعار بسم الله
🔹اشعار سلام
🔹داستان های مختلف پيرامون مولا علی علیه السلام
🔹مسابقات متنوّع
🔹 اشعار دعای پایان جلسه
🔹 و...
🎁 تقدیم به مولود کعبه ، مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی علیه السلام و شما مربیان علوی💐
#امام_علی
#مسابقه
#داستان
با ما مربی و مادری خلاق باشید👌
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2774270017Cde576a6e80
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
حتماً برای دوستان خود بفرستید
19.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 فیلم داستانی « میلاد امام جواد (ع) » - قسمت ۱
#میلاد_امام_جواد #فیلم #داستان
با ما مربی و مادری خلاق باشید👌
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2774270017Cde576a6e80
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
حتماً برای دوستان خود بفرستید
24.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 فیلم داستانی « میلاد امام جواد (ع) » - قسمت ۲
#میلاد_امام_جواد #فیلم #داستان
با ما مربی و مادری خلاق باشید👌
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2774270017Cde576a6e80
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
حتماً برای دوستان خود بفرستید
19.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 فیلم داستانی « میلاد امام جواد (ع) » - قسمت۳
#میلاد_امام_جواد #فیلم #داستان
با ما مربی و مادری خلاق باشید👌
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2774270017Cde576a6e80
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
حتماً برای دوستان خود بفرستید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎨 #قصه #داستان
🔰#حضرت_زینب (س) و ساربان
با ما مربی و مادری خلاق باشید👌
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2774270017Cde576a6e80
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
حتماً برای دوستان خود بفرستید