#تجربیات_من_یک_مادرم
یک روز از ماه رمضان یه دورهمی خواهرانه داشتیم من و خواهرام بعد مدتی به قول معروف زنونه کنار هم ، خونه ما جمع شدیم.
من حسابی مشغول آشپزی و تدارک بودم، و نمیتونستم بچه ها رو سرگرم کنم ، واقعا توانشم نداشتم خیلی ضعف داشتم .
با هر چیزی هم مشغول میشدند تا یک ربع دوام نداشت و بکش بکش شروع میشد بین پسر خاله کوچیکه و دخملی من😅
چند باری هم مشغول معلم بازی شدند .
وسط آشپزی مجبور بودم مدام برمـ سرگرم کنم و برگردم ادامه کار .
البته با کمک خواهر گلی هام😍
استفاده از اسباب بازی ها اصلا جواب نمیداد و همه چیز یک دونه بود ....
البته موقع داد و بیدادشون گفتم کسی نره سراغشون ، خودشون با هم کنار اومدن .
دخالت بزرگتر ها گاهی قضیه رو بدتر میکنه .
خلاصه .....
اومدم میوه ببرم که بچه ها رو صدا زدم اومدن کمک .
خیلی این بازی براشون جذاب بود و تنها بازی بود که یک ساعت اونها رو سرگرم کرد و آرامش بود😀😀
یکی یک ظرف رنگی قالب ژله دادم بهشون و گفتم ظرف ها رو تزیین کنید با سلیقه خودتون راحت و آزادانه .
کلی ذوق کردند .
😋🍒🍓🥒🍒🍓🥒
زمان برد تا تزیینش کنند بعد از اتمام کار هم ، نشستن بخوردن میوه های تزیین شده خودشون .
با ساده ترین چیز ها میشه بازی کرد و لذت برد .
اسباب بازی ها واقعا چاره ساز نبود
http://eitaa.com/joinchat/924254211Cd333cd7f42