eitaa logo
ایده های جدید مربیان کودک
74.3هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
11.2هزار ویدیو
1.3هزار فایل
✨ مربیان خلاق، معلمان و مامان های با انگیزه و شاد اینستا: https://instagram.com/morabiyan_kodak?igshid =N مدیر: @Ganjipour کپی مطالب کانال در کانال های خصوصی با صلوات برای شادی روح پدرم♥️ تبلیغات : @tabligsg @Ganjipour
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر به فرزندتان نه مي گوييد و او گريه مي كند قرار نيست توجه ويژه اي به او بدهيد. به ياد داشته باشيد توجه به كار كودك آن را تقويت مي كند. 🍃🌸JOiN👇 •••❥ @morabikodak5159
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش پروانه با کاموا و چوب بستنی ┄┅✿❀🙇❀✿┅┄ دست ورزی 🌹 خلاقیت
داستان حضرت ابراهیم و قربانی کردن فرزندش حضرت اسماعیل حضرت اسماعیل و مادرش در مکه بودند اما حضرت ابراهیم در شام بود. وی برای دیدن زن و فرزند به مکه آمد. در آن زمان اسماعیل 13 ساله بود. در آنروز اسماعیل از شکار برمی گشت. ابراهیم فرزندش را دید که مانند ماه شب چهارده می درخشید، پدر و فرزند همدیگر را در آغوش کشیدند و ... چند روز گذشت و شب هشتم ذیحجه شد. در آن شب ابراهیم (ع) در خواب دید که به او ندا دادند: دعوی محبت ما را داری اما مهر فرزند در دل خود راه می دهی؟ اگر در دعوی خود صادقی برخیز و فرزند عزیزت را قربانی کن! ابراهیم (ع) از خواب پرید و تمام روز در فکر این خواب بود. با خود می اندیشید که آیا این دستور خداوند است یا وسوسه شیطان؟! شب بعد دوباره همین خواب را دید و فردای آنروز که روز عرفه بود، فهمید که این خواب خوابی رحمانی است. دو شب دیگر هم این خواب را دید و کاملا متوجه شد که مامور به انجام این کار شده است. صبح روز بعد به هاجر گفت: برخیز و به فرزندت لباس های ارزشمند و فاخر بپوشان! زیرا می خواهم او را به مهمانی دوست بسیار ارجمندی ببرم. هاجر، اسماعیل را شستشو داد و معطر ساخت، بویید و بوسید و گفت: ابراهیم (ع) به هاجر گفت: کارد بیاور! هاجر گفت: کارد برای چه می خواهید؟! ابراهیم (ع) گفت: شاید نیاز به قربانی کردن پیدا کنیم!! سپس آنها از هاجر خداحافظی و بسوی منی حرکت کردند. حضرت ابراهیم فرزند خود را برداشته و برای اینکه قربانی کردن اسماعیل از چشم مادرش دور باشد بسوی مناحرکت کرد- منا محلی است که در حدود 10 کیلومتری مکه واقع شده است و حجاج در آنجا قربانی می کنند- در هنگام حرکت بسوی منا، در سه جا شیطان در برابر حضرت ابراهیم ظاهر شد و به وسوسه او پرداخت- این محل هم اکنون جمرات سه گانه است و حجاج به هر ستون از ستون شیطان که می رسند سنگ پرت می کنند- اما حضرت ابراهیم (ع) با اراده ای استوار و تصمیمی پایدار شیطان را از نزدیک خود راند و بسوی منا ادامه مسیر داد. دست های جوان خویش را بست و او را مانند قربانی به زمین خواباند و کارد خود را بر گلوی او گذاشت و محکم کشید اما کارد گلوی اسماعیل را نبرید. دو بار، سه بار اینکار تکرار شد اما ابراهیم(ع) در کمال تعجب دید که کارد گلوی اسماعیل را نمی برد. خداوند متعال در قرآن کریم فرموده اند: (در آن هنگام) به او ندا دادیم که: ای ابراهیم! آن رویا را تحقق بخشیدی (و به ماموریت خود عمل کردی) سپس خداوند متعال قوچی را فرستاد و حضرت ابراهیم (ع) آن گوسفند را به جای حضرت اسماعیل قربانی کرد. از آن روز به بعد سنت شد که حجاج پس از انجام اعمال حج، حیوانی را قربانی کنند و گوشت آنرا در بین فقرا تقسیم نمایند و رضایت خداوند متعال را جلب کنند.
لی لی با قوطی تقویت عضلات درشت
در مهماني ها كودكان را مجبور به تشكركردن و سلام كردن، نكنيد. كودك اين كارها را با دستوردادن انجام نميدهد؛ بلكه بايد دائماً از بزرگترها ببيند و الگو بگيرد. 🍃🌸JOiN👇 •••❥ @morabikodak5159
#نقاشی_آسان🐜🐜🐜🐜
اگر به کودک اجازه داده شود که کارهایی بکند یا چیزهایی بسازد که در مقابل انجام آنها تشویق شود، در او احساس سازندگی به وجود می آید. ولی انتقاد از او و محدود کردنش، حس حقارت را در پی دارد... 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
(ع) ⚫️ دنیا تو بیست و پنج سال با او چه بی وفا شد روز سی ذی القعده پرپر از این جفا شد ⚫️ از غم رفتن او دنیا شده پریشون توی شهر کاظمین مرقد پاک ایشون ⚫️ کاشکی می شد که الان با تمام وجودم با دلی آرزومند اونجا نشسته بودم ⚫️ می بوسیدم با شادی اون ضریح زیبا رو شاد می شدم که دیدم من حرم آقا رو ⚫️
از امام جواد(ع) روزی یکی از گوسفند یکی ازکنیزان امام گم شد. بستگان او به چند نفر از همسایگان بدگمان شدند و آنها را کشان کشان به محضر امام آوردند و گفتند:اینها گوسفند را دزدیده اند.امام فرمودند :همسایه را رها کنید،اینها دزدی نکرده اند گوسفند در خانه فلانی است.آنها همسایگان را رها کردند و به خانه ای که امامفرموده بود رفتند و گوسفند را آنجا یافتند.صاحب آن خانه تا آمد حرفی بزند محکوم سد و کتک مفصلی خورد ولباسش پاره شد.امام وقتی این خبر را شنیدند آنها را خواستند و سرزنش کرده و فرمودند:((وای بر شما!گوسفند شما خودش به خانه این آقا رفته بود و او خبر نداشت.)) پس امام از آن مرد بینوا دلجویی فرمودند و مبلغی پول به او دادند تا لباس نو بخرد و غذا تهیه کند و او را راضی و خشنود نمودند. منبع : بحار ج50 ص47 (ع) 🍃🌸JOiN👇 •••❥ @morabikodak5159