فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند ترفند عااالی برای مامان ها
@morabikodak5159
كتاب چيست؟ مطالب كتاب چگونه نوشته شده است؟ بحث درباره نويسنده و اينكه چطور يك قصه به فكرش مي رسد، از چيزهايي كه مي بيند و مي شنود، از آنچه براي خودش اتفاق مي افتد تا از خيال خودش، تصاوير كتاب را چه كساني نقاشي مي كنند؟
كتاب در كجا چاپ مي شود؟ كتابها را در كجا نگهداري مي كنند؟
#واحدکار_کتاب_کتاب_خوانی
@morabikodak5159
نكات اجتماعي و اخلاقي
به كتابهاي ديگران بدون اجازه دست نزنيم، اگر كسي به ما كتاب امانت داد به موقع كتاب را به او گردانيم، به كتابخانه برويم و از كتابهاي مخصوص كودكان استفاده كنيم، اگر پدر و مادر يا هر كس ديگر كتابي به ما هديه داداز او تشكر كنيم و مواظب كتاب باشيم، هر كتابي را ورق مي زنيم آن را مجدداً سر جاي خود بگذاريم، كتابهايمان را زير دست و پا نيندازيم، آنها را خط خطي و پاره نكنيم، به كساني كه براي ما كتاب مي نويسند و آن را چاپ مي كنند احترام بگذاريم.
#واحدکار_کتاب_کتاب_خوانی
@morabikodak5159
نكات اجتماعي و اخلاقي
به كتابهاي ديگران بدون اجازه دست نزنيم، اگر كسي به ما كتاب امانت داد به موقع كتاب را به او گردانيم، به كتابخانه برويم و از كتابهاي مخصوص كودكان استفاده كنيم، اگر پدر و مادر يا هر كس ديگر كتابي به ما هديه داداز او تشكر كنيم و مواظب كتاب باشيم، هر كتابي را ورق مي زنيم آن را مجدداً سر جاي خود بگذاريم، كتابهايمان را زير دست و پا نيندازيم، آنها را خط خطي و پاره نكنيم، به كساني كه براي ما كتاب مي نويسند و آن را چاپ مي كنند احترام بگذاريم.
#واحدکار_کتاب_کتاب_خوانی
@morabikodak5159
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ کتاب و کتابخوانی
@morabikodak5159
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی کاردستی
خلاقیت
خودت بساز
@morabikodak5159
به جای کودکان احساس نکنیم!
به جای کودکان حرف نزنیم!
نگوییم:
سردته! بیا لباس تنت کنم. یخ کردی!
بیا بخور گرسنه ته!
بذار من برات درست کنم!
بذار من بگم. تو یادت نیست!
این رفتارها باعث می شود که ارتباط کودک با بدنش، احساساتش و در واقع با خودش قطع شود.
@morabikodak5159
آی قصه قصه قصه
نون و پنیر و پسته
بازم کتاب قصه
کنار من نشسته
عجب کتاب نازی!
عجب کتاب نابی!
بابام برام خریده
به به چه انتخابی
وا می کنم با شادی
صفحه اولش را
مثل نویسنده ها
اول میگم بسم الله
#واحدکار_کتاب_کتاب_خوانی
شعر کتاب و کتابخوانی
@morabikodak5159
کاربرگ کتاب و کتابخوانی
واحد کار هفته کتاب و کتابخوانی
@morabikodak5159
💥در زمینه ی تربیت جنسی کودک خود چقدر اطلاعات دارید ؟
💥آسیب های جنسی دوران کودکی را می شناسید ؟
💥پرسش های جنسی کودکان را چگونه باید پاسخ داد؟
✅در کارگاه تربیت جنسی کودک کارشناس محترم #سرکار_خانم_خرازی در طی پنج جلسه علاوه بر ارائه محتوای آموزشی کاربردی به تمام سوالات شما پاسخ می دهد و شما را با بهترین روش ها و تکنیک ها ، در زمینه ی مسائل جنسی کودک آشنا می کند.
🌺 10 ساعت آموزشی مفید
🌺 10 ساعت پرسش و پاسخ با مدرس و کارشناس توانمند کارگاه
🌺دسترسی بدون محدودیت مکانی و زمانی به محتوای آموزشی
🧿 با اعطای گواهینامه معتبر آموزشی
🧿 باهزینه آموزشی 120 هزارتومان
🅾 ثبت نام و مشاوره #فقط با شماره و 🆔 زیر:
🆔 @Ganjipour
📲 09136653699
چهار جمله برای حمایت از فرزند
1⃣ اگر چیزی رو سر کلاس متوجه نشدی میتونی از معلمت سوال بپرسی، این حق توئه!
2⃣ ما پدر و مادر تو هستیم، تو هر شرایطی دوستت داریم و ازت حمایت میکنیم، پس چیزی رو از ما مخفی نکن!
3⃣ اگر فکر میکنی کاری اشتباهه انجام نده، حتی اگر دوستات مسخرت کنن!
4⃣ تو انسان ارزشمندی هستی، این رو با احترام به خودت و دیگران باید نشون بدی!
@morabikodak5159
نكات بهداشتي و ايمني
چگونه مي توان كتاب را تميز نگهداشت، براي ورق زدن كتاب نبايدهر بار انگشت را به دهان برد، وقتي به كتاب و نوشته هاي آن نگاه مي كنيم چشممان را به كتاب نزديك نكنيم چون باعث آتش سوزي مي شود، كتابهايمان را كثيف نكنيم.
#واحدکار_کتاب_کتاب_خوانی
📚🍂
@morabikodak5159
#راستگویی
بنا نیست ما به کودکان راستگویی و صداقت را بیاموزیم،
بناست کاری نکنیم که صداقت و راستگویی آنها تبدیل به دروغ گویی و ریا کاری شود.
🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂
@morabikodak5159
40.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ کتاب خوب قرآن
@morabikodak5159
#نکته
🎯
هرگز برای ختم دعوای فرزندانتان، هيچ یک از آنها را قربانی نكنيد:
تو بزرگتری كوتاه بيا.
تو كوچكتری خجالت بكش.
🎯
با اين كار
بين شما و فرزندانتان فاصله می افتد.
احساس تنفر نسبت به هم پیدا می کنند.
هرگز قدرت حل مساله پیدا نمی کنند.
مسؤوليت گریز می شوند.
@morabikodak5159
زبان آموزي
كتاب- نويسنده- جلد- صفحه- قصه- داستان- نقاشي- كاغذ- رنگ- چاپ- چاپخانه- خواندن-ورق زدن
مفاهيم علوم و رياضي
شمارش كتابها- به ترتيب قرار دادن كتابها در قفسه- تقسيم بندي كتابها بر اساس اندازه-
آموزش مفهوم كمتر و بيشتر- علوم كار چاپ
اطلاعات قرآني: كوچكترين سوره قرآن( كوثر)
#واحدکار_کتاب_کتاب_خوانی
🍂📚
@morabikodak5159
اون چیه که لباس
ورق ورق پوشیده
هزار هزار تا لغت
رو دامنش خوابیده
پیرهنش از کاغذه
رو پوشش از مقوا
رو پیرهنش گاهی هست
نقاشی های زیبا
دوست همهی بچه ها
کتاب خوب و زیبا
#واحدکار_کتاب_کتاب_خوانی
💖تخصصی واحدکار عمودانا
🍂📚
@morabikodak5159
ایده ساخت پازل با چوب بستنی
برای کودکان کوچکتر از تصاویر ساده تر استفاده کنید
@morabikodak5159
15.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واحد کار کتاب و کتاب خوانی
مربی:خانم نصیری
@morabikodak5159
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_تمرکزی
#بازی_دست_ورزی
خودت بساز
کودک درب بطری را داخل دروازه میاندازد طوری که داخل سوراخ گل بیافتد
#مناسب_4سال به بالا
@morabikodak5159
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش اپلیکیشن
CamScanner
مهارت افزایی والدین و مربیان
ارسالی اعضای خوب کانال 🌹👌
@morabikodak5159
#قصه
قصه کودکانه " کتاب ماندگار "
کتاب پیر شده بود.خسته شده بود. ورق هایش کهنه و زرد شده بود. اما دلش می خواست برای آخرین بار، قصه ای بنویسد. بعد شروع کرد به نوشتن قصه. قصه ی دیو، قصه ی فیل خرطوم دراز، قصه ی مار دو سر، قصه ی موش عینکی. اما این قصه ها برایش تازه نبود، چون آن ها را توی همه ی کتاب ها خوانده بود.
حالا که پیر شده بود دلش می خوسات یک چیز تازه بنویسد! با خودش گفت: « حالا چی بنویسم؟ از کجا بنویسم؟ » فکر کرد و فکر کرد. بعد شروع به نوشتن کرد.
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، چند تایی قصه بودند. نه یکی، نه دوتا، نه سه تا، اصلا ما چه کار داریم چند تا قصه بود. قصه ها راه افتادند و رفتند و رفتند و به ابرها رسیدند. ابرها تا قصه ها را خواندند، فهمیدند این قصه ی آخره. گریه شان گرفت، باریدند. قصه ها هم پریدند روی باران و آمدند پایین. کتاب، یک ورق دیگر خورد. دوباره نوشت، یک دفعه اتوبوس قصه، از راه رسید. قصه ها پریدند توی اتوبوس و راه افتادند.
اتوبوس قصه، ورق ورق رفت تا به یک سربالایی رسید. از سربالایی گذشت و به سر پایینی رسید. از یک خیابان بزرگ هم رد شد، تا به چراغ قرمز رسید.
قصه ها گفتند: « این جا آخر خط است. پیاده شویم. »
اتوبوس قصه گفت: « نه، نه، این جا چراغ قرمز است که من ایستاده ام. هنوز چند ورق دیگر مانده است. » چراغ سبز شد و اتوبوس قصه دوباره به راه افتاد. قصه ها گُل می گفتند و گُل می شنیدند. اتوبوس از پُل گذشت. از کنار جنگل هم گذشت. چند تا حیوان و پرنده هم از توی جنگل پریدند توی قصه ها. اتوبوس باز هم رفت، تا رسید به آخر کتاب. قصه ها پیاده شدند.
کنار اتوبوس مداد بود. خودکار بود. قلم بود. جوهر بود. کتاب و دفتر هم بود. آن ها بالا پریدند و پایین پریدند و هورا کشیدند. کتاب ورق آخر را هم زد، بعد گفت: « این هم قصه ی ناتمام. حالا خسته ام باید بخوابم. » و گرفت گوشه ی میز مطالعه، خوابید.
صبح که شد، کتاب بسته شده بود. رویش نوشته شده بود، بالا رفتیم ماست بود، پایین آمدیم دوغ بود، قصه ی ما همین بود. و این جوری شد که کتاب پیر، چمدانش را بست. او در کتابخانه قسمت کتاب های ماندگار ماند و تاریخی شد
#واحدکار_کتاب_و_کتابخوانی
📚 🍂
@morabikodak5159