eitaa logo
ایده های جدید مربیان کودک
77.8هزار دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
9.8هزار ویدیو
1.2هزار فایل
✨ مربیان خلاق، معلمان و مامان های با انگیزه و شاد اینستا: https://instagram.com/morabiyan_kodak?igshid=N 🆔 @Ganjipour کپی مطالب کانال در کانال های خصوصی با ذکر صلوات برای شادی روح پدرم♥️ در کانال های عمومی با آدرس کانال لطفا 🌹 تبلیغات : @tabligsg
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥💥🔥💥🔥 یک روز مامان موشی به بچه اش گفت: «من امروز جایی نمی رم. می خوام بمونم خونه و برات آش سه گردو بپزم.» موشی گفت: «منم بپزم، من بپزم؟» مامان موشی چوب خشک ها را گوشه ی خانه جمع کرد. موشی نشست و به چوب ها نگاه کرد. مامان موشی کبریت زد و چوب ها آتش گرفتند. موشی جیغ کشید. پرید عقب و به آتش گفت: «وای! تو کجا بودی؟!» مامان موشی خندید و گفت: «موشی! نزدیک آتش نیا تا من بیام.» و رفت گردو بیاورد. 🔥💥🔥💥🔥 موشی همانجا نشست و به آتش نگاه کرد. آتش، جیریک جیریک آواز می خواند. موشی گفت: «آواز هم که بلدی بخونی!» آتش گفت: «بله که بلدم. هم بلدم بخوانم، هم بلدم بچرخم.» و آواز خواند و چرخید. عقب رفت و جلو رفت. رنگ به رنگ شد. قرمز شد. زرد شد. آبی شد. 🔥💥🔥💥🔥 موشی گفت: «چه پیرهن قرمزی! چه دامن زردی! جوراب هات هم که آبیه! خوش به حالت، لباس هات خیلی خوشگله!» بعد رفت جلوتر و گفت: «یه کم پیرهن قرمزت رو به من می دی؟» آتش چرخ خورد و گفت: «موشی کوچولو! تو که نمی توانی به من دست بزنی!» موشی گفت: «اگر تکان نخوری، می تونم.» و رفت خیلی جلو، نزدیک آتش، یکهو دماغش داغ شد. ترسید. پرید عقب و گفت: «وای چه داغی!» آتش گفت: «بله، لباس های من داغِ داغه. لباس داغ که نمی خوای؟» 🔥💥🔥💥🔥 موشی گفت: «نه، نمی خوام.» و پرید توی کاسه قایم شود که پروانه را دید. پروانه داشت می آمد طرف آتش. موشی داد زد: «نرو جلو می سوزی!» اما پروانه رفت جلو. یکهو شاخکش داغ شد. خیلی ترسید. پرید عقب و جیغ کشید: «وای چه داغی!» و رفت پیش موشی. موشی تند و تند شاخک پروانه را فوت کرد. خنک که شد، توی کاسه قایم شدند و به آواز آتش گوش دادند. – جیریک جیریک، جیریک جیریک! 🔥💥🔥💥🔥 کم کم صدای پای مامان موشی هم آمد: تیلیک تولوک… موشی و پروانه از بالای کاسه سرک کشیدند. مامان موشی با سه تا گردو آمد. موشی و پروانه را توی کاسه دید. خندید و گفت: «توی کاسه چه کار دارید؟ مگر شماها آشید؟!» مامان موشی رفت نزدیک قابلمه، ولی موشی پرید دُم او را کشید و گفت: «وای الان می سوزی! بیا پیش ما قایم شو!» آتش گفت: «نترس موشی! مامانت مواظبه.» 🔥💥🔥💥🔥 موشی و پروانه از توی کاسه بیرون آمدند و از دور به آتش نگاه کردند. آتش جیریک جیریک آواز خواند و یواش یواش آش را پخت. -زمستان 🍃🌸JOiN👇 •••❥ @morabikodak5159
🚨🚒🚒🚨🚒🚨🚒🚨🚒🚨🚒🚨🚒🚨 نشانی وقتی می گیره آتیش تو شهر ما مکانی                             سریع میاد یه ماشین که هست آتش نشانی        مامور آتش نشان ببین چقدر زرنگه هرجا بگیره آتیش با شعله ها می جنگه  🚨🚒🚨🚒🚨🚒🚨🚒🚨🚒🚨🚒 @morabikodak5159 🚨🚒
🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨 نشان من يه آتش نشانم                                              آتش باشد نشانم جنگ ميكنم  با آتيش                                             تا نزنه تو را نيش آتش از من مي ترسه مرا ميبينه ميلرزه چرخ گوشت هم خطر داره                   برا بچه ها ضرر داره روشن بشه چرخ ميكنه                                انگشتتا قطع ميكنه @morabikodak5159 🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨