✨﷽✨ #روایت‌عاشقی ❣ آرزوهای‌خوب ..‌.✨ -گفت : حاج‌آقااین‌حکم‌ماموریت‌منه من‌چی‌کارکنم؟ + یه‌نگاهی‌کردم‌دیدم حکمش‌فنی‌مهندسیه،دم جزیره‌مجنون _گفتم:بروساکتوبزارتو سنگربفرستمت‌بری‌جلو پای‌جزیره‌مجنون‌پای پل‌خیبر _گفت: حاج‌آقامیشه‌من‌یه‌سوال بکنم؟ +گفتم‌چیه؟ _گفت: حاج‌آقامیشه‌بفرماییدحمام کجاست؟ اگه‌بشه‌قبل‌اینکه‌برم‌تو‌خط میخوام‌غسل‌شهادت‌بدم + یه‌نگاهی‌به‌قدوبالاش کردم‌گفتم"خدایادیراومده زودمیخوادبره..." چیزی‌نگفتم‌دیگه،آرزوکه‌بر جوون‌عیب‌نیست ... گفتم‌چیزی‌نگم،گفتم‌باشه گفتم‌گناه‌داره‌یه‌چیزبگم‌دلش‌بشکنه... گفتم:برواین‌تانکره‌که‌دودمیکنه‌گوشه‌خاکریزغسلتوکن‌بیا .. من‌رفتم‌توی‌سنگرکاراموهمه‌کردم‌دیدم‌غسل‌شهادت کرده‌چپیه‌سفیدانداخته‌گِل‌گردنش آرام‌آرام‌سلونه‌سلونه‌کنارخاکریزداره‌سمت‌من‌میاد ... گفتم‌قربون‌این‌جوون‌برم... همین‌که‌سمت‌من‌اومد کوعراقی؟ کودیده‌بان؟ کوگلوله؟ کوتوپ؟توبیابون‌برهوت! گلوله‌توپ‌دوربردعراقی اومدخوردجلوپاش‌زمین ..... #حاج‌حسین‌یکتا🎤 #متن_روضه_و_سخنرانی •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @membariha ✍