eitaa logo
مربی یار
5.5هزار دنبال‌کننده
291 عکس
5 ویدیو
1.6هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍یکی ازعلمای اهل بصره می گوید: روزگاری به فقر و تنگدستی مبتلا شدم تا جایی که من وهمسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم. خیلی بر گرسنگی صبر کردم پس تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم. 🔻در راه یکی از دوستانم به اسم ابا نصر را دیدم و او را از فروش خانه با خبر ساختم. پس دو تکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت : برو و به خانواده ات بده . به طرف خانه به راه افتادم در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت : این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند. آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم .م 🔸گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد . به خدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند . اشک از چشمانم جاری شد و در حالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمی گشتم . 🖌روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم . که ناگهان ابو نصر را دیدم که از خوشحالی پرواز می کرد و به من گفت : ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای ! در خانه ات خیر و ثروت است ! گفتم: سبحان الله ! از کجا ای ابانصر؟ گفت : مردی از خراسان از تو و پدرت می پرسد . و همراهش ثروت فراونی است. گفتم : او کیست؟ گفت : تاجری از شهر بصره است. پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد . 📍سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده. خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان را بی نیاز ساختم. 🔹در ثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آن را هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم. ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم . 🔻شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند. و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند تا جایی که شخص فاسق ، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند . به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند . 🔸گناهانم را در کفه ای و حسناتم را درکفه دیگر قرار دادند ، کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد. سپس یکی یکی از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند. چون در زیر هرحسنه (شهوت پنهانی) وجود داشت . ✍از شهوت های نفس مثل : ریاء ، غرور ،دوست داشتن تعریف و تمجید مردم. چیزی برایم باقی نماند و در آستانه ی هلاکت بودم که صدایی را شنیدم . آیا چیزی برایش باقی نمانده؟ گفتند : این برایش باقی مانده ! و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم . 🔹سپس آن را در کفه حسناتم گذاشتند و گریه های آن زن را به خاطر کمکی که به او کرده بودم ، در کفه حسناتم قرار دادند ،کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت : نجات یافت . 👈 .... بله دوستان من ، خداوند هیچ عملی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کار خیری را خالصانه برای خدای تعالی انجام دهیم . 📚 کتاب (وحی القلم) •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @membariha
مربی یار
✨﷽✨ #فهرست20 #فیش_منبر اربعین #اربعین_و_بزرگان_دین #آداب_زیارت_اربعین #زیارت_اربعین_و_عاقبت_به_شری
✨﷽✨ منبرک، منبرک حجاب، شهدا، تلنگر، شهادت امام عسکری شهادت امام عسکری ، استاد منبرک شهادت امام عسکری ، حجت‌الاسلام ، حجت‌الاسلام تاجگذاری امام زمان و عیدالزهرا ؟ پاسخ به شبهات منبرک، سالگرد ازدواج و هفته وحدت منبرک، داستان منبری، و و میلاد ؟ ، حجت‌الاسلام ، حجت‌الاسلام# جنتی منبرک داستان منبری، پاسخ به شبهات، ؟ شهدا، منبرک حجاب، مسابقه، توجه، داستان منبری، منبرک پاسخ به شبهات، تلنگر، شرح حدیث، _ممنوع ولادت پیامبر، منبرک، پاسخ به شبهات، تلنگر، احکام، منبرک، شرح حدیث، پاسخ به شبهات، شهدا، منبرک حجاب، منبرک، ؟! منبرک حجاب، شهدا، پاسخ به شبهات، احکام، معرفی تلنگر، ... منبرک، شهدا، منبرک حجاب، معرفی تلنگر، منبرک، داستان منبری، معرفی پاسخ به شبهات، منبرک، داستان منبری، شهدا، منبرک حجاب، ... پاسخ به شبهات، تلنگر، منبرک، داستان_منبری، شهدا، منبرک حجاب، منبرک، داستان منبری، شهدا، منبرک حجاب، تلنگر، •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @membariha