eitaa logo
مرسلات مدیا
1.3هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1.1هزار فایل
﷽ 📎 #موشن_گرافیک 📎 #کلیپ 📎 #عکس_نوشت 📎 #متن 💠 مرجع تولید و نشر محتوای فرهنگی ✅ 🇮🇷 اداره فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان https://aparat.com/morsalatmedia🌍 ارتباط با مدیر، نظرات و تبادل: eitaa.com/resaneh_tablighateslami
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
2️⃣ " حرف های درگوشی" قسمت دوم در این بخش به سوالات پر تکرار دوران پریودی جواب دادیم! 🌹 سارا دختر دانشجوی پزشکی است که نتیجه مطالعات و تحقیقاتش را برای نوجوانان مطرح می کند. 🔹 موضوعات از دوران بلوغ وعادت ماهیانه آغاز و سپس مباحثی همچون نماز، روزه، غسل و سایر سوالات پر تکرار مطرح می شود. 🔸به خاطر تفاوت در برخی مسائل شرعی، مرکز ملی پاسخگویی (096400) ، دفتر رهبر انقلاب، مرکز پاسخگوی آنلاین آیت الله مکارم شیرازی، آیت الله سیستانی و دفاتر سایرمراجع معظم تقلید به عنوان معتمدترین مراکز دینی در دسترس ، شرایط خوبی را برای پاسخگویی به سوالات دختران نوجوان و جوان فراهم کرده اند. https://eitaa.com/gerdoomedia ❌این محتوا، دارای محدودیت سنی بوده و صرفا برای دختران 12تا16سال و والدین بزرگوار تهیه شده است.❌ ┄┅═✧☫مرسلات مدیا☫✧═┅┄ http://eitaa.com/morsalatmedia
(قسمت سوم) امانت حسین مگر میشود کسی نذر امام حسین علیه السلام باشد، و بی راهه برود؟ مگر ممکن است کسی را حسین بخرد و به دنیا گیر بماند؟ پسری که یک روز با اشک حاجی کنار شش گوشه ارباب هدیه گرفته بودند ،رشید شده بود، تا با نگاه به او بیشتر برای روضه علی اکبر حسین بسوزند. حاجی و‌حاج خانوم هنوز آنطور که باید و شاید کیف قد و‌قامت جوانشان‌را نبرده بودند که حسین برای دفاع از خاک و ناموس وطن به فرمان رهبرش ساک جبهه را بست. حاجی باگریه‌بدرقه اش کرد ،هرچند محبت پدری اش مانع رفتن پسر نشد. به حسین گفته بود حالا که میروی مرا هم با خود ببر اما حسین گفت که هرکس رسالتی دارد و رسالت شما ماندن در کنار همسر و 6دخترت است و مهمتر اینکه من را راهی کنی. حاج بابا چاره ای نداشت. حرف های حسین و عهد قدیمی اش با ارباب دست به دست هم داده بودند تا سد راهش نشود. حسین تا سال 61 در رفت آمد بود تا ... تابستان 61 که با قصد دیگری به اصفهان بازگشت. برگشت تا آرزوی دامادیش دل پدر و مادر را نخراشد. انتخاب خوب هم یکی از رسالت های آدمی است و حسین و‌این بار هم بهترین انتخاب را کرد و همسری لایق برگزید. زنی صبور،مهربان و همراه . برای خواندن عقد راهی تهران شدند و خطبه عقدشان را خدمت مقام رهبری خواندند. ادامه دارد.... ┄┅═✧☫مرسلات مدیا☫✧═┅┄ http://eitaa.com/morsalatmedia
46.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
3️⃣ " حرف های درگوشی" قسمت سوم : صفر تا صد آموزش غسل های اختصاصی بانوان رو در این قسمت ببینید😊 🌹 سارا دختر دانشجوی پزشکی است که نتیجه مطالعات و تحقیقاتش را برای نوجوانان مطرح می کند. 🔹 موضوعات از دوران بلوغ وعادت ماهیانه آغاز و سپس مباحثی همچون نماز، روزه، غسل و سایر سوالات پر تکرار مطرح می شود. 🔸به خاطر تفاوت در برخی مسائل شرعی، مرکز ملی پاسخگویی (096400) ، دفتر رهبر انقلاب، مرکز پاسخگوی آنلاین آیت الله مکارم شیرازی، آیت الله سیستانی و دفاتر سایرمراجع معظم تقلید به عنوان معتمدترین مراکز دینی در دسترس ، شرایط خوبی را برای پاسخگویی به سوالات دختران نوجوان و جوان فراهم کرده اند. https://eitaa.com/gerdoomedia ❌این محتوا، دارای محدودیت سنی بوده و صرفا برای دختران 12تا16سال و والدین بزرگوار تهیه شده است.❌ ┄┅═✧☫مرسلات مدیا☫✧═┅┄ http://eitaa.com/morsalatmedia
(قسمت چهارم) امانت حسین چندماهی از ازدواجشان میگذشت که همراه با همسرش عازم حج و مدینه منوره شد‌. از آن روزهایی که حاج اقا کنار حرم امام حسین علیه السلام گهواره ای بسته بود و از او پسری طلب کرده بود و عهد کرده بود که نذر خود مولا باشد و امانتی دستشان، حدودا 23 سال گذشته بود، و حسین بیخبر از جریانات توسل پدر، بعد از طواف گوشه ای از مسجد الحرام نشسته بود که بی اختیار چشمانش رو هم رفت. در عالم رویا مولایش حسین بن علی علیه السلام را دید. مولا تمام آنچه میان خودش و حاج آقا گذشته بود برای حسین تعریف کرد و در آخر امانتش را طلب کرده بود. از او پرسیده بود راضی به شهادت هست یا خیر و حسین دعوت مولایش را لبیک گفته بود. بعد از برگشت چند روزی بیشتر نتوانست دوام بیاورد،رفیقش را صدا زد جریان رویایش را برای او تعریف کرد و وصیت نامه اش را به او سپرد. همسر باردارش را دست حاجی و حاج خانم سپرد و راهی شد. حسین جوری خداخافظی کرد که حکایت رفتن بی برگشت بود. حاج آقا جانش به پسر تازه دامادش بند بود؛ حاج خانم نفسش برای تک پسرش میرفت اما چه میشد کرد؟ عهد بسته شده ای بود و باید ادا میشد. حسین امانت مولا بود و صاحب امانت، سپرده اش را طلب کرده بود. وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ محب همه چیزش شبیه محبوب میشود‌، حتی نوع مرگش. حاج حسین رفت و در عملیات خیبر سال 62 حین نماز و با لب تشنه به شهادت رسید. شنیده‌ای می‌گویند حلال‌زاده به دایی اش می‌رود؟ مصداق بارز این ضرب المثل منم! این را موهای فرم ، علاقه به تحصیل طبع شعر ، و قلم روانم می گوید ‌. این روزها مدام به این فکر می‌کنم، ای کاش حاج حسین شهادت را هم به خواهرزاده حلال‌زاده اش ارث داده باشد. مخلص تو خواهرزاده محتاج‌به دعایت نام شهید: سردار حاج حسین معتمدی محل ولادت: محسن آباد برخوار تاریخ تولد: 1339/09/25 تاریخ شهادت: 1362/11/05 محل شهادت : جزایر مجنون،عملیات خیبر عملیات هایی که شرکت کرده بود: فتح المبین ،رمضان،بیت المقدس،خیبر ┄┅═✧☫مرسلات مدیا☫✧═┅┄ http://eitaa.com/morsalatmedia
36.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
4⃣ " حرف های درگوشی" قسمت چهارم : صفر تا صد انواع پریودی را در این قسمت ببینید.😊 🌹 بخش چهارم یکی از سخت ترین و چالشی ترین قسمت‌هایی بود که تولید کردیم🍀 https://eitaa.com/gerdoomedia ❌این محتوا، دارای محدودیت سنی بوده و صرفا برای دختران 12تا 16سال و والدین بزرگوار تهیه شده است.❌ ┄┅═✧☫مرسلات مدیا☫✧═┅┄ http://eitaa.com/morsalatmedia
مسافر ترمینال مسافربری مملو از مسافر بود؛ اما سرویس حمل و نقل، پاسخگوی این حجم از تقاضا نبود، علی و مادرش دست از پا درازتر به سمت باجه‌‌ی تاکسیرانی رفتند تا به منزل برگردند؛ سوار تاکسی شدند، راننده استارت زد و صدای آه دلخراش او همچون استارت روی استارت در اتاق ماشین پیچید، بعد رو کرد به علی و گفت: ببین برا پر کردن شکماشون چطور سیستم حمل و نقل کشور را به هم ریختن. علی و مادرش از شدت خستگی نای حرف زدن و حرف شنیدن نداشتند خیره شدند به پنجره. راننده یک آن به خود آمد و گفت: البته بلا نسبت شوما؛ مظنّه شمام عازم کربلا بودینو بلیط برا رفتن تا دم مرز گیرتون نیمده درسته؟! علی سگرمه‌های درهمش را از هم باز کرد و گفت: ان‌شاءالله تا فردا جور میشه. یکدفعه قفل دهان مادر علی، باز شد و گفت: آخه پدر بیامرز یه حرفی بزن که جور در بیاد؛ اگه بناست کسی برا بخور بخور بره کربلا، همین هزینه‌ی رفت و برگشت رو خرج شکمش می‌کنه. مگه کسی عقلش کمه برا پر کردن شکم، رنج سفر رو به جون بخره؟! تا، کسی عاشق امام حسین نباشه پا تو این مسیر نمی‌ذاره؛ این موکب و بند و بساط‌ها هم جز به عشق امام حسین برپا نمیشه و اغلب‌شون با التماس از زائرا پذیرایی می‌کنند. علی، کرایه تاکسی را به سمت راننده گرفت و گفت ما بعد از این پیچ پیاده می‌شیم. راننده انگار روغن هیدرولیکش‌ ته کشیده باشد با مکث پول را از علی گرفت؛ مِن مِن کنان و با صدای آرامی گفت: من تا حالا کربلا نرفتم، اینا میگن، من نمی‌دونم. ┄┅═✧☫مرسلات مدیا☫✧═┅┄ http://eitaa.com/morsalatmedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جانمانده دلش گرفته بود ازین تکرار ماندن و نظاره ی رفتنها، او هم عاشق بود، و مشتاق دوست، ولی بعد آن تصادف... باید ختمی به این قائله ی دل میداد: من نتونم برم مهم نیست، خالی نموندن این مسیر مهمه. تماس و شکستن ماتم: سلام خانم کرمی جان، یه غرفه تو موکب شما می خوام،، تصویر و داستانش کار خودمه، چاپ اون با شما خیالتون راحت، همون کنار پرده باشم، میتونم روایت کنم،،، چیزی که خودم نوشتم که نیاز به خوندن نداره، چندساله ذهنم جبران چشمام شده... ┄┅═✧☫مرسلات مدیا☫✧═┅┄ http://eitaa.com/morsalatmedia
معامله ای از جنس نور همیشه بیست روز زودتر از محرم ،وسایل ومواد غذایی نذر دهه اول را فراهم می کرد. نیت داشت چندین سهم غذا را برای نیازمندان، خودش عهده بگیرد. دهان ها می گفتند غذا توزیع می کنه ببره خونه خودشون. هرچند بعدها کاشف اومد حتی یک پرس غذا هم برای خودش نمی ماند و هرگز زبان به گله نمی گشود. اعتقاد داشت هرکاری خستگی دارد غیر از کار برای اباعبدالله. خدمت به آقا را کار نمی دانست، می گفت همه اش عشقبازی با حسین علیه السلام است. با مزه ها به او می گفتند :توانت را بالاتر خرج کن، یه جاهایی مثه موکبهای پیاده روی اربعین، اونجا کار بیشتر معلومه. ساده می گفت: من نوکر مولا هستم هر کجا مارا بپذیره حرفی نیست. پایه خنده بود برای همه،چون قدش کوتاه بود و درست توی تنور را نمی دید، یه پاره آجر زیر پاهایش میگذاشت نکند آتش تنور خمیر را بسوزاند و نان را از یحیی دریغ کند. باکمترین امکانات و کلی مشگل نان یحیی می پخت و بین زائران اربعین تقسیم می کرد. بوی نان یحیی دل زائران را می برد و از خوردنش کلی کیف میکردند، ولی کمتر کسی چهره نانوا رابه چشم میدید. خنده ؛شوخی ؛سختی وگرمای تنور برایش معنا نداشت؛ هیچوقت غذای سیر نمی خورد و کمتر آرام می خوابید. می گفت صاحب معامله ناظر و شاهد همه چیز هست. می دانست صاحب معامله همه چیز را میداند و می بیند. جنس معامله اش از نور بود. می گفت هرکسی برای اباعبدالله قدمی بردارد، مولا کامش را با حلوای لم ترانی لطفش، شیرین می کند. بالاخره عصرچهارشنبه ی سال ۱۳۹۷، وقت غروب خورشید، زمین روستای چانعلی زاهدان، ... شاهد معامله ی اصلی شد. وداع با دیارفانی و تحویل نفس، بوقت انفجاراتوبوس سپاه. به حرمت واسطه ی خریدار واقعی (امام حسین ع) ملائکه صف کشیدند، ترازوی اعمال بررسی شدو زمان آویختن مدال شهادت رسید. یحیی جان لباس شهادت برتنت مبارک. «شهید مدافع حرم یحیی براتی» ┄┅═✧☫مرسلات مدیا☫✧═┅┄ http://eitaa.com/morsalatmedia
18.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅💠 اربعین بزرگترین رسانه تبلیغات 🔹تولیدگر: گروه تبلیغی طین ┄┅═✧☫مرسلات مدیا☫✧═┅┄ http://eitaa.com/morsalatmedia