سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ، كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ، إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ.
سلام بر ابراهیم، اینگونه محسنین را پاداش میدهیم، درحقیقت او از بندگان مومن ما بود.
#ایران_تسلیت
#خادم_مردم
#شهید_جمهور
@mortezaeirad_ir
در دارالعباده یزد سنت این است که فقط برای سوگهای عظیم، مثل محرم، نخل را سیاهپوش میکنند؛
سید تو چه کردی با این مردم که در عزایت رخت سیاه بر تن نخلها کردهاند.
#شهید_جمهور
@mortezaeirad_ir
برنامه "و اما امشب..."
با حضور علی اصغر مرتضایی راد، مسئول حسینیه هنر یزد
امشب ۱ ام خرداد حوالی ساعت ۲۱:۳۰
شبکه یزد
با موضوع : روایت #شهید_جمهور
@mortezaeirad_ir
هدایت شده از یزد قهرمان
این چند روز کمتر تلویزیون را خاموش میکند..
گاهی گریه میکند، گاهی تحلیل میکند،گاهی دشمنان را نفرین میکند..
ننهام را میگویم..از وقتی خبر شهادت را شنیده زیاد گریه کرده،
ساعاتی قبل میگفت هنوز سرم درد میکند..
✍️ فاطمه شکوهی
⚪️ #شهید_جمهور
🆔 @yazde_ghahraman
هدایت شده از یزد قهرمان
*عیدی!*
- امتحان دینی که لغو شد، دیگر حوصلهی درس خواندن نداشتم.
از صبح تا ظهر یکی درس عربی خواندم. حوالی ساعت 2 بعد از ظهر بود که بچهها گفتند بیا با هم درس بخوانیم.
زمانبندی کردیم و نشستیم به درس خواندن. موبایل را خاموش کرده بودم. تا ساعت 7 خواندم؛ موبایل را روشن کردم که اعلام کنم چقدر خواندهام. چشمتان روز بد نبیند!
همین که ایتا را باز کردم، کانالهای خبری از دم خبر فوری زده بودند!
توجهی نکردم و گروهمان را نگاه کردم. یکی نوشته بود:
« بالگرد حامل رئیسجمهور و همراهانش دچار سانحه شد! » هاج و واج ماندم. در همهی کانال ها حرف از همین حادثه بود.
از اتاق بیرون دویدم. مادر و برادرم نشسته بودند پای شبکهی خبر.
رویِ مبل نشستم و خبرها را پیگیری کردم. کمکم معدهام شروع کرد به در هم پیچیدن. بازهم حالت تهوع های عصبی! از جا بلند شدم.
تسبیح فیروزهای ام را از اتاق برداشتم،
همانی که خاله از مکه سوغات آورده بود. همیشه در موقعیتهای حساس با همان ذکر میگفتم، فکر میکردم اثرش بیشتر است!
چشم دوخته بودم به صفحهی تلویزیون. همه منتظر خبری از پیدا شدن بالگرد بودند، اما دریغ از یک نشانی!
خبرنگاران میگفتند هوا بارانی و مه آلود است و با این وضعیت خیلی طول میکشد تا امدادگران به محل سانحه برسند و فعلا کاری از دست کسی برنمیآید.
تنها سلاحمان شده بود سیل صلواتها و دعاهای توسل.
مضطرب و نگران تسبیح میچرخاندم.
به گمانم شش دور در دستانم چرخید.
ساعت ده و نیم شب بود.
چشمهایم از زور گریه و کمخوابی کاسهی خون بود، اما هنوز خبری نبود.
مادر کلافه تلویزیون را خاموش کرد و رفت بخوابد.
من هم به اتاقم رفتم. تا یکی دوساعت در رختخواب بیدار بودم و دعا میخواندم.
نمیدانم کِی؟ بالاخره خوابم برد.
مثل هرشب اما خوابِ راحتی نداشتم.
کابوس میدیدم، هراز چند گاهی از خواب میپریدم. در خواب و بیداری با خودم حرف میزدم : « یعنی پیداشون کردن؟ امام رضا خودت کمکشون کن!»
چند قطره اشک از گوشهی چشمهایم میچکید و باز دوباره خواب میرفتم.
تا اذان صبح چندین بار بیدار شدم.
ساعت موبایلم که زنگ خورد از خواب پریدم. تازه فهمیدم چراغ هال از دیشب همینطور روشن مانده.
سراسیمه به سراغ مادر رفتم. داشت دعا میخواند. پرسیدم : « خبری نشد؟»
سرتکان داد که یعنی نه!
وضو گرفتم و به نماز ایستادم. در قنوت نماز صبحم دعا کردم هرچه زودتر پیدا شوند. اما به گمانم یادم رفت دعا کنم سالم باشند!
بعد از نماز، چشم های قرمزم تاب نیاوردند و بسته شدند.
ساعت حوالی 7 صبح بود که بیدار شدم. همان سوال تکراری را باز از مادر پرسیدم.
پاسخ داد : « بالاخره پیدا کردن، ولی بالگرد سوخته و فقط تکهای از دمش مونده!»
و بعد عکسِ بالگرد سوخته را نشانم داد. سرم گیج رفت. گفتم : « یعنی...؟ » نتوانستم جملهام را کامل کنم. مادر بغضش را فروخورد و گفت : « هنوز هیچی معلوم نیس، دعا کن قبل از آتیش گرفتن بیرون پریده باشن!»
و بعد قطره اشکی از گوشهی چشمش چکید.
تلویزیون همچنان روشن و روی شبکهی خبر بود. چند دقیقهای نگاه کردم اما خبری نشد.
موبایل را برداشتم و ایتا را باز کردم. همهی کانالها پیام تسلیت گذاشته بودند، شبکهی خبر اما هنوز اعلام نکرده بود.
اشک کمکم صورتم را خیس میکرد. گروه خانوادگیمان را باز کردم. پدر، عکس گلآرایی حرم رضوی را گذاشته بود. گریهام بیشتر شد.
همان لحظه، اخبار ساعت ۸، به وقت امام رضا(ع)، خبر شهادت آیت الله رئیسی و همراهانش را اعلام کرد. نوارِ سیاهِ گوشهی تلویزیون هم نمایان شد.
دیگر به وضوح گریه میکردم. با خود گفتم: « آقای بابارضا(ع)، شما خودتون میخواستید به خادمتون شهادت رو عیدی بدین، ماها چرا باورمون نمیشه؟»
و بعد در یک لحظه، تمام خاطرات سیزده دی ماه به یادم آمد.
آهی کشیدم. میدانی، ما از این صبحهای زود خاطرات خوشی نداریم ...!
✍️ گلنار تقدیری
⚪️ #شهید_جمهور
@artyazd_ir
🆔 @yazde_ghahraman
هدایت شده از یزد قهرمان
به قد وقوارهاش نگاه کردم. اولین باری بود که اینطور کسانی را اینطور جاها میدیدم. یکیشان از بازو تا مچش تتو بود. داد میزد ورزشکارند. با خودم گفتم شاید دارند از اینجا رد میشوند! به سیاهی جمعیت نگاه کردم. دوباره به آن دو مرد، پس چرا سیاه پوشیدند؟
✍️ زهرا عسکری
⚪️ #شهید_جمهور
🆔 @yazde_ghahraman
هدایت شده از یزد قهرمان
*خیلی مثل مردم*
بهمن ۹۸، دیدار نخبگان اقتصادی، فرهنگی و هنری با رئیس قوه قضائیه که تمام شد، درِ مسجد روضه محمدیه یزد باز شد که نخبگان بروند بیرون، من از راهی که آمده بودم خواستم برگردم که سر مزار شهید محراب آیت الله صدوقی (ره) فاتحهای بخوانم و بروم. دو ساعت نشسته بود و به حرفهای همه نخبگان گوش داده بود. نکاتی گفت و خبرنگاران همانجا آن را تیتر کردند. تا رسیدم سر مزار شهید، از در روبرو آقای دکتر رئیسی رسید. با یک محافظ رسیدیم به درگاه که تعارف کرد من بروم داخل. روبرویش ایستاده بودم. سلام و احوالپرسی هم کردیم. منتظر بودم محافظان من را راهنمایی کنند بیرون که آقای رئیسی فاتحهای بخواند. اتاق زیاد بزرگ نبود. آخوندی جلوی خودم میدیدم با عبا و لباده و عمامه معمولی و رفتار معمولی، منتظر کسی نبود و انتظار راهنمایی و تعارف نداشت، کسی بالا و پایین نمیپرید و جلو نمیافتاد و استرس به جمع تزریق نمیکرد. آقای رئیسی فاتحه خواندند و از دری که آمده بودند رفتند. نه کسی کسی را هل داد، نه به کسی بر خورد، نه خانی آمد و نه خانی رفت! یکی بود مثل مردم. یکی خیلی مثل مردم.
✍️ وحید حسنی
⚪️ #شهید_جمهور
@ravina_ir
🆔 @yazde_ghahraman
هدایت شده از یزد قهرمان
اسمش سحر بود. با دخترخالهاش در مراسم بیت العباس شرکت کرده بود.
گوشه ای از مراسم نشسته بود و چند دقیقه ای با گوشی چیزی را تایپ میکرد.
یکهو نگاهی به دختر خالهاش انداخت و گفت:
+فاطمه رعیس جنبوری درسته؟
فاطمه لبخندی زد و گفت نه بزار باهم درستش کنیم.
از قبل مرا میشناخت. با لبخندی صفحهی گوشی را نشانم داد.
فرصت را غنیمت شمردم و عکسی گرفتم.
نوشته بود: سلام رعیس جنبوری ایران. دلم براتون تنگ شده. عشق دنیا هستی.واسهی همیشه خدانگهدارتون. خیلی دوستون دارم.
برایم جالب بود. دختر ۸_۹ ساله ای دلتنگ شود.
آن هم دلتنگ رئیس جمهوی که اورا عمو ابراهیم خطاب میکرد.
✍️ زهرا عبدشاهی
⚪️ #شهید_جمهور
🆔 @yazde_ghahraman
او خادم همه جمهور بود و حالا محبوب همه جمهور است؛ باور نمیکنی؟
از زردشتیان یزد بپرس که امروز برایش پُرسه گرفتند...
#خادم_جمهور
#شهید_جمهور
@mortezaeirad_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕سوگ حماسی شهید جمهور و فرصت فوقالعاده انسجام ملی
🔺️چگونه از فرصت انسجام ملی برای افزایش مشارکت در انتخابات استفاده کنیم؟
📌بخشی از صحبتهای علیاصغر مرتضایی راد در برنامه خادمالرضای شبکه یزد
#شهید_جمهور
@mortezaeirad_ir
هدایت شده از یزد قهرمان
47.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا