eitaa logo
مروارید های خاکی
492 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
3 فایل
امت حزب الله پیرو ولایت فقیه باشید، تا برای همیشه فاتح و رستگار شوید. ولایت فقیه هست که راه کمال را به ما نشان می‌دهد. 🥀 #شهید_اسکندر_بهزادی ارتباط با ما ← کانال دوم با موضوعی بسیار متفاوت ← @Safir_Roshangari @ye_loghmeh
مشاهده در ایتا
دانلود
در نیمۀماه، ماهِ تمام آمده است عطرِ نفسِ گل به مشام آمده است در خانۀزهرا و امیر مومنان اوّل پسر و دوّم امام آمده است ✨🌺 ✨🌺 🥀 @morvaridkhaky
27.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 (ع) 💐خادم این حرم بشم میزاری یا نه 💐شامل این کرم بشم میزاری یا نه 🎤 👏 👌فوق زیبا 🥀 @morvaridkhaky
﷽❣ ❣﷽ ای منتقم خون شهيدان برگرد از مشرق پر فروغ ايمان برگرد با سيصد و سيزدہ مسيحائی دم با همت و سلیمانی و چمران برگرد 🌼 🍃 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ‌جواب دندان شکن میثم مطیعی به اظهارات ظریف ‌صف اولی‌ها به کمک گاندوها، به جای رسیدگی به وضعیت زندگی مردم و رفع مشکلات آنها در ۱۰۰ روز باقی‌مانده، می‌خواهند با آبروی کشور و سردار دلها کنند، غافل از آن‌که 《خَیرُ الماکِرین》خداست.‌ بزدل و کج‌فهم و سازشکار و بی‌غیرت زیاد! کوفیان! ما اهل ذلت نیستیم عزّت زیاد! 🥀 @morvaridkhaky
❇️ چشم هايي كه در قيامت گريان نيستند 📜 در حدیث آمده است تمامی چشم ها روز قيامت گريان است، به جز سه چشم: 👈 اول، چشمی که نا محرم را ندیده باشد من پریروز به خانواده ام می گفتم که ما پنجاه سال پیش به مدت شش سال در یک خانه مستاجر بودیم ، در این مدت هرگز من زن صاحبخانه را ندیدم،نه عمداً و نه سهواً شما هم باید این طور باشید. اگر در خانه ای نا محرم هست ،دقت کنید. 👈 دوم چشمی که در راه اطاعت خدا شب زنده دار است. سحرها از خواب بر می خیزد ،نماز شب می خواند ، و... چنین چشمی در روز قیامت گریان نیست. ( و لو اينكه سحر پا شده است و خوابش نبرده نشسته و چاي خورده است، همين خوب است. لازم نيست حتماً دعا بخوانيد؛ نه، خود بيداري شب، اثري دارد. 👈 سوم، چشمی که در دل شب، از ترس خدا گريه کند . حاج میرزا علی موذن زاده بر روی منبر می گفت ما در نجف از صدای هق هقِ گریه حاج شیخ عباس قمی از خواب بلند می شدیم. ( در محضر مجتهدی (ره)، جلد 1 نشر مستجار ،1389 ، ص 177 تا 180 ) 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بخشنده بی منت.mp3
5.87M
💥 آن صله رحم، که اینهمه روایات برای تأکید اهمیت آن آمده ؛ آن چیزی نیست که ما، فهمیده‌ایم! علیه‌السلام، از معنای درست صله رحم برای ما، پرده برداشته‌اند. ویژه میلاد علیه‌السلام 🎤 🥀 @morvaridkhaky
...................................................... 📲 💭 🐊📺 پ.ن.ولی خدایی ایده خوبیه هااااا...😁 🥀 @morvaridkhaky
به وقت رمان 🍃
مروارید های خاکی
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 #رمان #نسل_سوخته 🔥 #قسمت_صدو_چهل_ودوم:مرده متحرک با سرعت از پله های
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 :امثال تو صدام خسته و خواب آلود، از توی گلوم در نمی اومد. – به داداش، رسیدن بخیر رفت سر کمد، لباس عوض کردن. – امروز هر کی رسید سراغ تو رو گرفت. دیگه آخر اعصابم خورد شد می خواستم بگم دیوونه ام کردید. اصلا مرده، به من چه که نیومده. غلت زدم رو به دیوار، که نور کمتر بیوفته تو چشمم. – مخصوصا این پسره کیه؟ سپهر، تا فهمید من داداش توئم، اومد پیله شد که مهران کو، چرا نیومده. راستی دکتر هم اینقدر گیر داد تا بالاخره شماره ات رو دادم بهش. ته دلم گفتم. ـ من دیگه بیا نیستم، اون یه بار رو هم فکر کردم رضای خدا به رفتن منه. و چشم هام رو بستم. نیم ساعت بعد، سعید هم خوابید، اما خواب از سر من پریده بود. هنوز از پس هضم وقایع هفته قبل برنیومده بودم. نه اینکه از چنین شرایطی توی اجتماع خبر نداشته باشم، نه. پیش خودم گیر بودم، معلق بین اون درگیرهای فکری و همه اش دوباره زنده شد. فردا، حدود ظهر، دکتر زنگ زد احوال پرسی و گله که چرا نیومدی. هر چی می گفتم فایده نداشت. مکث عمیقی کردم – دکتر، من نباشم بقیه هم راحت ترن سکوت کرد، خوشحال شدم، فکر کردم الان که بیخیال من بشه. ـ نه اتفاقا، یه مدلی هستی آدم دلش واست تنگ میشه. اون روز، حسابی من رو بردی توی حال و هوای اون موقع، شاید دیگه بهم نیاد ولی منم یه زمانی رفته بودم جبهه. و زد زیر خنده? من، مات پای تلفن، نمی فهمیدم کجای حرفش خنده داره. آدم جبهه رفته ای که خون شهدا رو دیده، اما بعد از جنگ، اینقدر عوض شده، بیشتر اعصابم رو بهم می ریخت. ـ دیروز به بچه ها گفتم، فکر نمی کردم دیگه امثال تو وجود داشته باشن. نه فقط من، بقیه هم می خوان بیایی. مهرت به دل همه افتاده. ... 🥀 @morvaridkhaky
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 :این آیات کتاب حکیم است تلفن رو که قطع کرد، بیشتر از قبل، بین زمین و آسمون گیر افتاده بودم. بیخیال کارم شدم و یه راست رفتم حرم. نشستم توی صحن، گیج و مبهوت – آقا جون! چه کار کنم؟ من اهل چنین محافلی نیستم، تمام راه رو دختر و پسر قاطی هم زدن رقصیدن. اونم که از … گریه ام گرفت! ـ به خدا، نه اینکه خودم رو خوب ببینم و بقیه رو … دلم گرفته بود، فشار زندگی و وضعیت سعید از یه طرف، نگرانی مادرم و الهام از طرف دیگه و معلق موندن بین زمین و آسمون می ترسیدم رضای خدا و امر خدا به رفتنم باشه، اما من از روی جهل، چشمم رو روش ببندم. یا اینکه تمام اینها حرف هاش شیطان برای سست کردنم باشه. سر در گریبان فرو برده، با خدا و امام رضا درد دل می کردم. سرم رو که آوردم بالا روحانی سیدی با ریش و موی سفید، با فاصله از من روی یه صندلی تاشو نشسته بود، دعا می خوند. آرامش عجیبی توی صورتش بود، حتی نگاه کردن به چهره اش هم بهم آرامش می داد. بلند شدم رفتم سمتش ـ حاج آقا! برام استخاره می گیری؟ سرش رو آورد بالا و نگاهی به چهره آشفته من کرد. ـ چرا که نه پسرم، برو برام قرآن بیار قرآن رو بوسید، با اون دست های لرزان، آروم آورد بالا و چند لحظه گذاشت روی صورتش. آیات سوره لقمان بود ـ بسم الله الرحمن الرحیم _ الم … این آیات کتاب حکیم است. مایه هدایت و رحمت نیکوکاران. همانان که نماز را بر پا می دارند و زکات می پردازند و به آخرت یقین دارند. آنان بر طریق هدایت پروردگارشان هستند و آنان رستگاران هستند. از حرم که خارج شدم، قلبم آرام آرام بود. می ترسیدم انتخاب و این کار بر مسیر و طریقی غیر از خواست خدا باشه. می ترسیدم سقوط کنم. از آخرتم می ترسیدم، اما بیش از اون برای از دست دادن خدا می ترسیدم. و این آیات پاسخ آرامش بخش تمام اون ترس ها بود. ـ نعم المولی و نعم النصیر و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم . ... 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•♥️🍃• •° تا نشد قسمت ما تاریکی قبـر بیا ای به عالم بعدِ "زینب" جبل‌الصبر بیا📿🕊 🌻 🌤 🥀 @morvaridkhaky
کلام ناب شهید حاج قاسم سلیمانی : بایـد به ایـن برسـیم؛😊 که نبــایــد دیــده شـــویــــم!👌 آنکس که باید، می بیند ..😍 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎥 مرگ پایان زندگی نیست، آغاز حیاتی دیگر است که با فنا و مرگ در آمیخته نیست... 🎬 سکانس پایانی مستند با تصاویری از تشییع شهید سیدمرتضی آوینی 💬 🥀 @morvaridkhaky
دختر شهید ابومهدی المهندس: «پدرمان همواره این آیه را می‌خواند؛ یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی‌ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ» [ای انسان به درستی که تو در راه پروردگارت تلاش می‌کنی و بالاخره او را دیدار خواهی کرد] 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 ایام شهادت سروان خلبان «علی اکبر شیرودی» 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف عجیب سلیمانی: "ای برادر عرب که تو به دنبال من می‌گردی و من به دنبال تو، قسم به خدا اگر شهیدم کنی شفاعتت می‌کنم!" نمی‌دونم؛ شاید نامردهایی که این روزها از پشت به حاج قاسم خنجر می‌زنن، برای جواب اون دنیاشون روی مرام و معرفت سردار حساب کردن... 🥀 @morvaridkhaky
مروارید های خاکی
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 #رمان #نسل_سوخته 🔥 #قسمت_صدو_چهل_وچهارم:این آیات کتاب حکیم است تلفن
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 :تو، خدا باش بالای کوه، از اون منظره زیبا و سرسبز به اطراف نگاه می کردم. دونه های تسبیح،بالا و پایین می شد و می گفتم، که یهو کامران با هیجان اومد سمتم – آقا مهران، پاشو بیا، یار کم داریم. نگاهی به اطراف انداختم. – این همه آدم، من اهل پاسور نیستم. به یکی دیگه بگو داداش – نه پاسور نیست؟ مافیاست، خدا می خوایم. بچه ها میگن: تو خدا باش. دونه تسبیح توی دستم موند، از حالت نگاهم، عمق تعجبم فریاد می زد. – من بلد نیستم، یکی رو انتخاب کنید که بلد باشه. اومد سمتم و مچم رو محکم گرفت. – فقط که حرف من نیست، تو بهترین گزینه واسه خدا شدنی. هر بار که این جمله رو می گفت، تمام بدنم می لرزید. شاید فقط یه نقش، توی بازی بود اما خدا، برای من، فقط یک کلمه ساده نبود. عشق بود، هدف بود، انگیزه بود، بنده خدا بودن، برای خدا بودن صداش رو بلند کرد سمت گروه که دور آتیش حلقه زده بودن. – سینا، بچه ها، این نمیاد. ریختن سرم و چند دقیقه بعد، منم دور آتش نشسته بودم. کامران با همون هیجان داشت شیوه بازی رو برام توضیح می داد. برای چند لحظه به چهره جمع نگاه کردم و کامرانی که چند وقت پیش، اونطور از من ترسیده بود، حالا کنار من نشسته بود و توی این چند برنامه آخر هم، به جای همراهی با سعید، بارها با من، همراه و هم پا شده بود. – هستی یا نه؟ بری خیلی نامردیه دوباره نگاهم چرخید روی کامران، تسبیحم رو دور مچم بستم. – بسم الله تمام بعد از ظهر تا نزدیک اذان مغرب رو مشغول بازی بودیم. بازی ای که گاهی عجیب، من رو یاد دنیا و آدم هاش می انداخت. به آسمون که نگاه کردم، حال و هوای پیش از اذان مغرب بود. وقت بود و تجدید وضو بچه ها هنوز وسط بازی ... 🥀 @morvaridkhaky
سلام امام زمانم ❣ 🌹ای مطلع تمام غزل‌های ناب شعر 🌹همگام با طلیعه‌ی صبح سحر بیا 🌹درد است باشی و زهمه رخ نهان کنی 🌹جان‌ها به لب رسیده دگر، زودتر بیا 🌼 🌼 🥀 @morvaridkhaky
📝 🌷خوشا به حال کسانی که شناختند وجود خویشتن را در دنیا و عمل میکنند به وظایف خود،به امید تزکیه نفس و ترفیع درجه ولذت درعبادت و خشوع قلب.! کسی به آن می‌رسد که مراقبت های سختی بر اعمال و گفتار خود داشته باشد. 💢 قرآن،قرآن را فراموش نکنید. بدانید که بهترین وسیله برای نظارت بر اعمالتان قرآن است.اسلام را در تمام شئوناتش حفظ کنید. ❇️ رهبری و ولایت فقیهی که در این زمان از اهم واجبات است یاری کنید. 🍃ان شاءالله خداوند عزوجل جزای خیر به شما عنایت فرماید!والسلام علیکم و علی عباد الله الصالحین احمد علی نیری ۶۴/۱۱/۲۶(←روز قبل ازشهادت) 🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹 🥀 @morvaridkhaky
📌 ظهورت چه می‌کند 🖋 قلم با کرشمهٔ دیگری نام شما را بر کاغذ می‌نگارد و صفحهٔ سپید کاغذ جورِ دیگری نام شما را در آغوش می‌کشد... 🌱 از وقتی قلم و کاغذ در گوشِ هم از شما می‌گویند هم قلم خوش‌خط‌تر شده است و هم کاغذ زیباتر. قلم می‌نوسید نامتان را و بر صفحهٔ سپید، بهار نقش می‌بندد، درختان شکوفه می‌دهند و سبز می‌شوند... ❤️ قلم از فراق می‌نویسد و باران اشک‌هاست که چکه‌چکه می‌چکد و آبیاری می‌کند درختان سبز را در صفحهٔ سپید کاغذ. اگر دل‌تنگ تو بودن اینگونه به صفحهٔ دلم حیات می‌دهد پس ظهورت چه می‌کند با درخت‌ها، شکوفه‌ها، رنگ‌ها... 🍀 🥀 @morvaridkhaky