eitaa logo
مروارید های خاکی
468 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
3 فایل
امت حزب الله پیرو ولایت فقیه باشید، تا برای همیشه فاتح و رستگار شوید. ولایت فقیه هست که راه کمال را به ما نشان می‌دهد. 🥀 #شهید_اسکندر_بهزادی ارتباط با ما ← کانال دوم با موضوعی بسیار متفاوت ← @Safir_Roshangari @ye_loghmeh
مشاهده در ایتا
دانلود
به وقت رمان🍃
مروارید های خاکی
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚#رمان #نسل_سوخته🔥 #قسمت_صد_وششم: برده به زحمت، خودش رو کنترل کرد ..
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : حادثه بی خبر نیست توی راهرو بهم رسیدیم با سر بهش سلام کردم و از کنارش رد شدم... صدام کرد ... ـ از همون روز اول ازت خوشم نیومد ، ولی فکر نمی کردم از یه بچه اینطوری بخورم . فکر می کردم اوجش دهن لقی و خبرچینی کنی .. خندیدم ... - که بعدش بچه مذهبی کلاس بشه خبرچین و جاسوس لو بره و همه بهش پشت کنن؟ خنده اش کور شد ـ خیلی دست کم گرفته بودمت مکث کوتاهی کرد و با حالت خاصی زل زد توی چشمم ... ـ می دونی؟ زمان انقلاب و جنگ امثال تو رو می کشتن ... دستش رو مثل تفنگ آورد کنار سرم ـ بنگ، یه گلوله می زدن وسط مخش ... هنوزم هستن ، فقط یهو سر به نیست میشن ، میشن جوان ناکام ... و زد تخت سینه ام ـ جوان هایی که یهو ماشین توی خیابون لهشون می کنه یا یه زورگیر چاقو چاقوشون می کنه ... حادثه فقط بعضی وقت هاست که خبر نمی کنه ... ناخودآگاه، بلند از ته دلم خندیدم ... ـ اشکال نداره ، شهدا با رجعت برمی گردن حتی اگه روی سنگ شون نوشته شده باشه . جوان ناکام خدا موقع رجعت به اسامی بنیاد شهید کار نداره برو اینها رو به یکی بگو که بترسه ... هر کی یه روز داغ می بینه فرق مرده و شهید هم همینه ، مرده محتاج دعاست، شهید دعا می کنه ... و راهم رو کشیدم و رفتم سمت دفتر بعد از مدرسه توی راه برگشت به خونه تمام مدت داشتم به حرف هاش فکر می کردم ... و اینکه اگه رفتنی بشم احدی نمی فهمه چه بلایی و چرا سرم اومد و اگه بعد من، بازم سر کسی بیاد چی؟ به محض رسیدن سریع نشستم و کل ماجرا رو نوشتم با تمام حرف هایی که اون روز بین ما رد و بدل شد و زنگ زدم به دایی محمد و همه چیز رو تعریف کردم ... ـ شما، تنها کسی بودی که می تونستم همه چیز رو بهت بگم خلاصه اگر روزی اتفاقی افتاد همه اش رو نوشتم و تاریخ زدم، امضا کردم، توی یه پاکته توی کتابخونه سومی عقایدش که به سازمان مجاهدین و ... ها می خوره اگه فراتر از این حد باشه لازم میشه ... ... 🥀 @morvaridkhaky
🦋 وامـــــا مـــــا...😭 هر روز آقـــــا بـــــراے آمدنتـــــ دعـــــا میڪنیم🤲😢 و بـــــراے نیامدنتــــــــــ آقـــــا جـــــان شـــــما ڪـــــہ غریبـــــہ نیـــــستے ❌ هـــــم میڪنیم😔 ایـــــن را هـــــم بگویـــــم آقـــــا جـــــان، مـــــا نمیخواهیم 😩 فـــــقط اندڪے شـــــما را مـــــیخواهیم😘 مـــــولایم گاهی نـــــگاهے... 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗒 بخش سیزدهم(آخر)‌‌‌ آسمانی ‌‌شهیدحاج‌قاسم‌ سلیمانی 🌹دست مبارکتان را میبوسم و عذرخواهی می‌کنم از این بیان، اما دوست داشتم در شرفیابی‌های حضوری به محضرتان عرض کنم که توفیق حاصل نشد. 🍀سربازتان و دست بوستان 🌺 از همه طلب عفو دارم از همسایگانم و دوستانم و همکارانم طلب بخشش و عفو دارم. از رزمندگان"لشکر ثارالله " و"نیروی باعظمت قدس" که خار چشم دشمن و سدّ راه او است، طلب بخشش و عفو دارم؛ خصوصاً از کسانی که برادرانه به من کمک کردند... نمی‌توانم از *حسین پورجعفری* نام نبرم که خیرخواهانه و برادرانه مرا مثل فرزندی کمک می‌کرد و مثل برادرانم دوستش داشتم🍃 💠از خانواده ایشان و همه برادران رزمنده و مجاهدم که به زحمت انداختم‌شان عذرخواهی می‌کنم. البته همه برادران نیروی قدس به من محبّت برادرانه داشته و کمک کردند و دوست عزیزم "سردار قاآنی" که با صبر و متانت مرا تحمل کردند.💐 💟⚜✅🔆🌐 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و...تو... همان‌اکسیرآرام‌بخش زمینے؛ کھ‌سالهاست،آن‌رابرمدارش،آرام‌نگہ داشته‌اے! ✨ میدانے؛ زمین‌شیفتہ‌نگاه‌توست... که‌هرصبح‌وشام، دورسرت‌مےگردد!🕊 الّلهُـمَّ عَجِلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🌿☁️ 🌤 🤲 دلم کمی خدا می خواهد 🥀 @morvaridkhaky
تــو بایـد باشی تا ‌ روز هایم پر شود از پر شود از ، و دقایقم از و با بودن لبریز گردد ... تــو باید باشی 📎🌷 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیوی دیده نشده از شهید سردار سلیمانی که در عید سالِ۹۰ در روستای قنات ملک در حال خوردن چای آتیشی ❤️ 🥀 @morvaridkhaky
به وقت رمان🍃
مروارید های خاکی
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚#رمان #نسل_سوخته🔥 #قسمت_صد_وهفتم: حادثه بی خبر نیست توی راهرو بهم ر
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : رتبه اون تابستان اولین تابستانی بود که ما مشهدی نشدیم... علی رغم اینکه خیلی دلم می خواست بریم اما من پیش دانشگاهی بودم و جو زندگیم باید کاملا درسی می شد ... مدرسه هم برنامه اش رو خیلی زودتر سایر مدارس و از اوایل تابستان شروع می کرد ... علی الخصوص که یکی از مراکز برگزاری آزمون های آزمایشی * بود و کل بچه های پیش هم از قبل ثبت نام شده محسوب می شدن ... امتحان نهایی رو که دادیم ... این بار دایی بدون اینکه سوالی بپرسه خودش هر چی کتاب که فکر می کرد به درد کنکور می خوره برام خرید هر چند اون ایام، تنوعکتاب ها و انتشارات مثل الان نبود و غیر 3 تا انتشارات معروف بقیه حرف چندانی برای گفتن نداشتن ... آزمون جمع بندی پایه دوم و سوم رتبه کشوریم تک رقمی شد ... کارنامه ام رو که به مادرم نشون دادم از خوشحالی اشک توی چشماش جمع شد ... کسی توی خونه، مراعات کنکوری بودن من رو نمی کرد و من چاره ای نداشتم جز اینکه حتی روزهایی رو که کلاس نداشتیم توی مدرسه بمونم ... اونقدر غرق درس خوندن شده بودم که اصلا متوجه نشدم داره اطرافم چه اتفاقی می افته ... روزهایی که گاهی به خاطرش احساس گناه می کنم، زمانی که ایام اوج و طلایی و روزهای خوش و پر انرژی زندگی من بود مادرم، ایام سخت و غیر قابل تصوری رو می گذروند ... زن آرام و صبوری که دیگه صبر و حوصله قبل رو نداشت زمانی که مشاورهای مدرسه بین رشته ها و دانشگاه های تهران سعی می کردن بهترین گزینه ها و رشته های آینده دار رو بهم نشون بدن و همه فکر می کردن رتبه تک رقمی بعدی دبیرستان منم و فقط تشویق می شدم که همین طوری پیش برم آینده زندگی ما داشت طور دیگه ای رقم می خورد ... نهار نخورده و گرسنه حدود ساعت 7 شب زنگ در رو زدم محو درس و کتاب که می شدم گذر زمان رو نمی فهمیدم ... به جای مادرم الهام در رو باز کرد و اومد استقبالم ... ـ سلام سلام الهام خانم زود، تند، سریع نهار چی خوردید؟ که دارم از گرسنگی می میرم ... برعکس من که سرشار از انرژی بودم ... چشم های نگران و کوچیک الهام ... حرف دیگه ای برای گفتن داشت.... ... 🥀 @morvaridkhaky
♥ هر صبح، همچون گل های آفتابگردان ، رو به سمت یاد شما چشم می گشاییم و با سلام بر آستان پر برکتتان جان می گیریم ... این خورشید حضور شماست که گرممان می کند، نور بارانمان می نماید و امیدمان می بخشد ... شکر خدا که شما را داریم ... 🌤اللـهُمــّ عَجّـلــْ لـِوَلیـّڪـَ الفـَرجــْ ♡‌اینڪ آخرالزمان 🥀 @morvaridkhaky
🌷 کوچه های دلت را به نام شهدا کن بدان در کوچه پس کوچه های دنیا وقتی گم می شوی تنهایت نمےگذارد!! شهدا با معرفتند رفیقشان باشی شهیدت می کنند 🥀 @morvaridkhaky
🌪 باز هم طوفانی دیگر در راه است 📌 طوفان هشتگ در شب در سراسر جهان! 🕰زمـــان: 📆 یکشنبه ۸ فروردین ماه ۱۴۰۰ ⏰ بـازه زمــانی ۲۱:۰۰ الی ۲۴:۰۰ 👈 از همین حالا پستهای خود را با هشتگ ذیل آمـاده ڪنید! 🔴 به طرز نوشتن هشتگ دقت کنید:👆 📑 «پیشنهاد می‌شود جهت جلوگیری از خطا هشتگ را کپی کنید.»
بر مهدی و آن هاله نورش صلوات بر خال لب و جام ظهورش صلوات بی پرده همه ی انس و ملک میگویند بر سال و مه و وقت ظهورش صلوات ❣️✨ (عج)🎉✨ 🎊❣️✨ 🥀 @morvaridkhaky
47.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 (عج) 💐میفهمه دنیا معنی حقیقی نوروز 💐من انتظار میکشم اون روز 🎤 👏 👌فوق زیبا 🥀 @morvaridkhaky
به وقت رمان 🍃
مروارید های خاکی
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚#رمان #نسل_سوخته🔥 #قسمت_صد_وهشتم: رتبه اون تابستان اولین تابستانی ب
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : بی عرضه؟ الهام روحیه لطیف و شکننده ای داشت، فوق العاده احساساتی زود می ترسید و گریه اش می گرفت ... چند لحظه همون طوری آروم نگاهش کردم ... ـ به داداش نمیگی چی شده؟ - مامان قول گرفت بهت نگم، گفت تو کنکور داری ... یه دست کشیدم روی سرش ... ـ اشکال نداره، مامان کجاست؟ از خودش می پرسم ... ـ داره توی پذیرایی با عمه سهیلا تلفنی حرف میزنه ، حالش هم خوب نبود به من گفت برو تو اتاقت ... رفتم سمت پذیرایی چهره اش بهم ریخته بود و در حالی که دست هاش می لرزید اونها رو مدام می آورد بالا توی صورتش ... ـ شما اصلا گوش می کنی من چی میگم؟ اگر الان خودت جای من بودی هم همین حرف ها رو می زدی؟ من، حمید رو دوست داشتم که باهاش ازدواج کردم ... اما اگه تا الان سکوت کردم و حتی به برادرهام چیزی نگفتم فقط به خاطر بچه هام بوده ... حالا هم مشکلی نیست اما باید صبر کنه، الان مهران ... و چشمش افتاد بهم جمله اش نیمه کاره توی دهنش موند ... صدای عمه سهیلا گنگ و مبهم از پای تلفن شنیده می شد ... چند لحظه همون طور تلفن به دست، خشکش زد و بعد خیلی محکم با حالتی که هرگز توی صورتش ندیده بودم بهم نگاه کرد ... ـ برو توی اتاقت این حرف ها مال تو نیست ... نمی تونستم از جام حرکت کنم، نمی تونستم برم، من تنها کسی بودم که از چیزی خبر نداشتم ... بی معطلی رفتم سمتش و محکم تلفن رو از توی دستش کشیدم ... ـ چی کار می کنی مهران؟ این حرف ها مال تو نیست، تلفن رو بده ... و با عصبانیت دستش رو جلو آورد و سعی کرد تلفن رو از دستم بیرون بکشه اما زور من دیگه زور یه بچه نبود ... عمه سهیال هنوز داشت پای تلفن حرف می زد ... ـ این چیزها رو هم بی خود گردن حمید ننداز. زن اگه زن باشه شوهرش رو جمع می کنه نره سراغ یکی دیگه بی عرضگی خودت رو به پای داداش من نبند ... ... 🥀 @morvaridkhaky
اِنَّهم یَرَونَه بَعیدا و نَراهُ قَریبا حتی فکرش را هم نمی کنند که اینقدر آمدنت نزدیک است. صدای قدمهایت را می شنویم، قدم بگذار روی چشمان ما، شیعیان و آزادگان جهان تو را می طلبند... ‎ وتَصَدَّق عَلَینا یاصاحِبَ العصرِ والزَّمان... 🥀 @morvaridkhaky
🌺💛 سر شد بہ شوق وصل تو فصل جوانیَم هرگز نمےشود ڪه از این در برانیَم یابن الحسن براے تو بیدار مےشوم اے همۂ زندگانیَم 🌸💚 (عج)🎉✨ 🎊❣️✨ 🥀 @morvaridkhaky
🦋 رفیق! حواست‌ بہ‌ جوونیت‌ باشه، نکنہ‌ پات‌ بلغزه قرار‌ه‌ با‌‌ این‌‌ پاھا‌‌ تو‌ گردان‌ صاحب‌الزمان‌‌ باشۍ! 🌿 🌷 🥀 @morvaridkhaky
✳ از ماه شعبان غافل نشویم 🔻 هر مومن عاقلی باید غفلت نورزد و در این ماه، خودش را برای آماده کند؛ به اینکه از ، خودش را پاک کند و از مافات کند. «فیتضرع الی‌الله عز‌وجل فی ‌شهر ان الله تبارک و تعالی یعرفک عیوب نفسک». وقتی که در این ماه آمادگی پیدا کردی، پروردگار مربی تو خواهد شد، موانع را از جلوی تو بر می‌دارد. دنیا خشت و گل که نیست، دنیا است، تعلقات را باید بزنیم: چون به دست خویشتن بستی تو پای خویش را هم به دست خویشتن وا کُن کمال این است و بس 👤 📚 برگرفته از کتاب ، ج۲ 📖 صص ۴۲ و ۴۳ 🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 رئیس دفتر رئیس جمهور در حاشیه نشست هیات دولت و در جمع خبرنگاران، سریال رو محصول تخیل و دروغ و تهمت دونسته گفته دولت این حق رو داره که نسبت به اون شکایت و روشنگری کنه!!! خداوکیلی چیزی که اینا دارن چند درجه از وقاحت بیشتره... پاسخ دندان شکن تهیه کننده به واعظی 👆 🥀 @morvaridkhaky
🍁شهـید احــمد کشــوری: در جبهه هر بار كه از مريم ۳ساله و على ۳ماهه‌اش صحبت مى شد مى گفت: آنها را به اندازه اى دوست دارم كه خدا را در دلم تنگ نكنند. 🥀 @morvaridkhaky
به وقت رمان🍃