اهل قهر و دعوا نبودیم یعنی از اول قرار گذاشت.
در جلسه ی خواستگاری به من گفت توی زندگیمون چیزی به اسم قهر نداریم نهایتا نیم ساعت و تمام
وقتی قهر می کردم می افتاد به لودگی
و مسخره بازی خیلی وقت ها کاری می کرد
نتونم جلوی خنده ام را بگیرم
می گفت: آشتی، آشتی و سر قضیه را به هم می آورد.
میرفت جلوی ساعت می نشست دستش را می گذاشت زیر چانه و میگفت: وقت گرفتم، از همین الان شروع شد!
باید تا نیم ساعت آشتی میکردم.
می گفت: قول دادی باید پاشم وایستی!
#شهید_محمد_حسین_محمدخانی🕊🌹
روایت همسر شهید