eitaa logo
مروارید های خاکی
526 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
3 فایل
امت حزب الله پیرو ولایت فقیه باشید، تا برای همیشه فاتح و رستگار شوید. ولایت فقیه هست که راه کمال را به ما نشان می‌دهد. 🥀 #شهید_اسکندر_بهزادی ارتباط با ما ← کانال دوم با موضوعی بسیار متفاوت ← @Safir_Roshangari @ye_loghmeh
مشاهده در ایتا
دانلود
مروارید های خاکی
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 #رمان #نسل_سوخته 🔥 #قسمت_صدو_شصت_ونهم: تشنه لبیک سریع، چشم های خمار
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : سرباز مخصوص دردهای گذشته، همه با هم بهم هجوم آورده بود. اون روز عاشورا، کابووس های بی امانم و حالا … دیگه حال، حال خودم نبود، بچه ها هم که دیدن حال خوشی ندارم، کسی زیاد بهم کار نمی داد. همه چیز آروم بود تا ، آرامگاه ، وکیل امام حسن عسکری. از اتوبوس که پیاده شدم، جلوی آرامگاه، خشکم زد. همه ایستادن توی صحن و راوی شروع به صحبت، در شأن مکان و احمد بن اسحاق کرد و عظمت شهیدی که اونجا مدفون بود. کسی که افتخار مهر مخصوص سربازی امام زمان “عج” در کارنامه اش دو داشت. شهید “” این اسم، فراتر از اسم بود. آرزو و آمال من بود. رسیدن و جا نموندن بود. تمام خواسته و آرزوی من از دنیایی به این عظمت، آرزویی که توی مهران، با التماس و اشک، فریاد زده بودم. اما همه چیز، فقط آرزویی مقابل چشمان من نبود. اون آرامگاه و اون محیط، خیلی آشنا به نظر می رسید. حس غریب و عجیبی وجودم رو پر کرده بود. اما چرا؟ چرا اون طور بهم ریخته بودم؟ همون طور ایستاده بودم، توی عالم خودم که دوباره ابالفضل از پشت زد روی شونه ام. – داداش، اسم دارم به خدا. مثل نینجا بی صدا میای یهو میزنی روی شونه ام خندید? – دیدم زیادی غرق ساختمون شدی گفتم نجاتت بدم تا کامل خفه نشدی. حالا که اینطور عاشقش شدی، صحن رو دور بزن. برو از سمت در خواهران، خانم حسینی رو صدا کن بیاد جای اتوبوس وسائل رو تحویل بگیره. با دلخوری بهش نگاه کردم – اون زمانی که غلام حلقه به گوش داشتن و برای پیج کردن و خبر دادن می فرستادنش، خیلی وقته گذشته. داداش، هم خودت پا داری، هم موبایل. زنگ زدی جواب نداد، خودت برو. تازه این همه خانم اینجاست. ـ به یکی از خانم ها پیغام دادم، ما رو کاشت، رفت که بیاد، خودش هم که برنمی داره. بعد از نماز حرکت می کنیم، بجنب که تنها بیکار اینجا تویی، یه ساعته زل زدی به ساختمون. آرامگاه رو دور زدم و رفتم سمت حیاط پشتی که… نفسم برید و نشستم زمین، – یا زهرا … یا زهرا … چشم هام گر گرفت و به خون نشست. ... 🥀 @morvaridkhaky