eitaa logo
مروارید های خاکی
454 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
3 فایل
امت حزب الله پیرو ولایت فقیه باشید، تا برای همیشه فاتح و رستگار شوید. ولایت فقیه هست که راه کمال را به ما نشان می‌دهد. 🥀 #شهید_اسکندر_بهزادی ارتباط با ما ← کانال دوم با موضوعی بسیار متفاوت ← @Safir_Roshangari @ye_loghmeh
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : کفش های بزرگ تر خبری از ابالفضل نبود. وارد ساختمان که شدم، چند نفر زودتر از موعد توی سالن، به انتظار نشسته بودن. رفتم سمت منشی و سلام کردم. پسر جوانی بود بزرگ تر از خودم – زود اومدید، مصاحبه از ۹ شروع میشه. اسم تون و اینکه چه ساعتی رو پای تلفن بهتون اعلام کرده بودن؟ – مهران فضلی، گفتن قبل از ۸:۳۰ اینجا باشم. شروع کرد توی لیست دنبال اسمم گشتن – اسمتون توی لیست شماره ۱ نیست. در مورد زمان مصاحبه مطمئنید؟ تازه حواسم جمع شد، من رو اشتباه گرفته. ناخودآگاه خندیدم? – من برای مصاحبه شدن اینجا نیستم، قرار جزء مصاحبه کننده ها باشم. تا این جمله رو گفتم، سرش رو از روی برگه ها آورد بالا و با تعجب بهم خیره شد. گوشی رو برداشت و داخلی رو گرفت. -آقای فضلی اینجان گوشی رو گذاشت و با همون نگاه متحیر، چرخید سمت من – پله ها رو تشریف ببرید بالا، سمت چپ، اتاق تشکر کردم و ازش دور شدم. حس می کردم هنوز داره با تعجب بهم نگاه می کنه. حس تعجبی که طبقه بالا، توی چهره اون چهار نفر دیگه عمیق تر بود. هر چند خیلی سریع کنترلش کردن. من در برابر اونها بچه محسوب می شدم و انصافا از نشستن کنارشون خجالت کشیدم. برای اولین بار توی عمرم، حس بچه ای رو داشتم که پاش رو توی کفش بزرگ ترش کرده. آقای علیمرادی، من و اون سه نفر دیگه رو بهم معرفی کرد و یه دورنمای کلی از برنامه شون و اشخاصی که بهشون نیاز داشتن رو بهم گفت. به شدت معذب شده بودم. نمی دونستم این حالتم به خاطر این همه سال تحقیر پدرم و اطرافیانه که: – ادای بزرگ ترها رو در نیار، باز آدم شده واسه ما و … و حالا که در کنار چنین افرادی نشستم، خودم هم، چنین حالتی پیدا کردم. یا اینکه … این چهل و پنج دقیقه، به نظرم یه عمر گذشت. و این حالت زمانی شدت گرفت که یکی شون چرخید سمت من: – آقای فضلی، عذرمی خوام می پرسم. قصد اهانت ندارم، شما چند سالتونه؟ ... 🥀 @morvaridkhaky