eitaa logo
•|..مستشهدین..|•
672 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3هزار ویدیو
39 فایل
"بسم‌ربـــ‌الشهداوالصدیقین" زنده‌نگه‌داشتن‌یاد‌وخاطره‌ی‌ شهداکمترازشهادت‌نیست... امام‌خامنه‌ای‌‌عزیز🖐🏻🌿 🔺 ارتباط‌باادمین‌کانال: @Amirhossein_retout 🔻 #کپی‌آزادبه‌شرط‌یک‌صلوات‌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
💌🍃... دوسال پیش باهم رفته بودیم بهشت زهرا، یکی از مهمترین تفریحات و عاشقانه هایش با شهدا😍تمیز کردن سنگهای مزار و چیدن گل روی آن بود.۸🌺🍃 رسیدیم به مزار شهید محرم ترک، رفت نشست کنار مزار و گفت: "سریع اینجا از من عکس بنداز ☺️ با تعجب گفتم : "چرا اینجا😳؟ پاشو کنار آقارسول ازت عکس بگیرم! "☺️ گفت :" نه! شهید ترک کلید فتح شهدای ایران توی سوریه ست!👌 آقارسول و آقامحمودرضا هم اینجا عکس دارن! ازم عکس بنداز که بعد از پخش کنی..."🕊🍃 عکس انداختم اما به او خندیدم و گفتم: اگر به عکس انداختن بود، الان نصف تهران شهید بودند!!😄 گاهی فکر می کنم چقدر لحظه پروازش را دور میدیدم. حالا سه شهید کنار مزار محرم ترک عکس دارند!!! 🍃 ✍🏻به روایت:خواهرشهید 🕊 _______________________ @mos_tashhadin🌷
🌹شهید محمد جواد فخاری🌹 {جبـــــهه نـــــرو} با حال عجیبی به عکس شهید زین الدین نگاه می‌کرد و به من می‌گفت‌: کسانی که به من می‌گویند جبهه نرو، اگر میتوانند این شهید را برای من برگردانند منبع:کتاب‌"تا‌بهشت" تصـــــویـر بـــــاز شـــــود برای شهادی روح این شهید بزرگوار ۳ صلوات ختم کنید ______________________ @mos_tashhadin🌷
📖 🔹خانم دباغ روایت می‌کند: ‌‏وقتی غذای امام را داخل اتاق می‌بردم وارد اتاق که می‌شدم می‌دیدم قرآن را باز‌‎ ‌‏کرده‌اند و مشغول قرائت قرآن هستند مدتی این مسئله (کثرت قرائت قرآن) ذهنم را‌‎ ‌‏مشغول کرده بود تا اینکه روزی به امام عرض کردم: «حاج آقا شما سراپای وجودتان قرآن‌‎ ‌‏عملی است دیگر چرا اینقدر قرآن می‌خوانید؟» 🍃 امام مکثی کردند و فرمودند: «هر کس‌‎ ‌‏بخواهد از آدمیت سر در بیاورد و آدم بشود باید دائم قرآن بخواند.‌‏» 📝راوی: ‎مرضیه حدیدچی (دباغ)، پابه‌پای رحمة‌الله‌عليه 🌼 ‌ 🌐 @Mos_tashhadin 🌷
📜 یکی از هم‌سنگرهایش در سوریه می‌گفت: من بستنِ کمربند ایمنی را در سوریه از محمودرضا یاد گرفتم تا می‌نشست پشتِ فرمان کمربندش را می‌بست 💫یکبار به او گفتم:👇🏻 اینجا دیگر چرا می‌بندی..؟! اینجا که پلیس نیست گفت: می‌دانی‌چقدر‌زحمت‌کشیده‌ام با‌تصادف‌نمیرم..؟! شهیدمحمودرضا‌بیضائی عاشقانه‌شهدایی 🕊 🌼 @Mos_tashhadin 🌷
فرزند اولم علی در دی ماه ۱۳۸۲ به دنیا آمد. او شیر نمی خورد. من واهمه این را داشتم که اگر علی شیر نخورد، مجبور خواهم بود از شیرخشک استفاده کنم. مجتبی کتاب قرآن را برداشت نیت کرد و قرآن را باز کرد و سوره محمد آمد. علی را در آغوش گرفت و سوره محمد را آرام آرام در گوشش خواند. در کنار آن آیات زیبا گریه می کرد. صدای زیبایش طنین انداز اتاق شده بود و اشک هایی که روی گونه هایش جاری بود از ذهنم پاک نمی شود. پس از آن به راحتی علی شیر خورد ...😍 عباس پسر دومم در تیرماه ۱۳۸۴ به دنیا آمد. قبل از تولدش در خواب سواری را با اسب سفید دیدم که از او طلب شفای فرزندم را داشتم و حسی می گفت که او حضرت عباس است. ❤️ خواب را برای مجتبی تعریف کردم و او نیت کرد که هر ساله در روز تاسوعا نذری بدهیم . زمانی که عباس به دنیا آمد، حال جسمی خوبی نداشت . پس از چند مدت حالش خوب شد و هیچ نشانه ای از بیماری در بدن او نبود. سال ۱۳۸۵ به شیراز آمدیم و حدود ۶ سال را در شیراز گذراندیم. سال ۱۳۹۲ دوره عالی مجتبی تمام شد و به تیپ ۴۵ شوشتر منتقل شد. راوی: همسر محترم شهید شهید مدافع حرم مجتبی ذوالفقار نسب 🌼 @Mos_tashhadin 🌷
✍حاج قاسم در حین اقتدار، متواضع و فروتن بود و هر زمان شخصی از نیروها و حتی مردم قصد ملاقات با او را داشتند، ایشان خود بلند می‌شد و به استقبال آن‌ها می‌رفت و حتی دست نيروها را می‌بوسيد و صحبت‌های آن‌ها را می‌شنید و در ملاقات با آن ها از الفاظ «قربانتان برم» «كوچيك شما هستم» و... استفاده می‌کرد حاج قاسم آنقدر متواضع بود که روزی که بوکمال آخرين پايگاه داعش آزاد شد، ایشان به نائب امام زمان(عج) نامه نوشت و این پیروزی را به ایشان تبریک گفت و اعلام کرد دست و پای رزمندگان را به خاطر مجاهدت‌هایشان می‌بوسم. حاج قاسم فقط پنج ساعت در شبانه روز مي‌خوابيد و همیشه يك ساعت قبل از نماز صبح بيدار مي‌شد و به راز و نیاز با خدا و خواندن مشغول می‌شد و ما هق هق گريه هاش در دل شب را مي‌شنيديم. ………‹🌹🍃سردار دلها 🌼 @Mos_tashhadin 🌷
✍در پادگان منطقه حلب در حال آموزش بودیم که دیدیم دو تا ماشین کنار ما نگه داشتند. حاج قاسم اولین نفر از اتومبیل پیاده شد‌. شروع کرد به احوال پرسی با نیروها. بچه های فاطمیون هم با حاجی عکس یادگاری می‌گرفتند. من کمی دورتر ایستاده و مات چهره زیبای سردارم بودم. چشمش به من خورد. جثه من نسبت به بقیه ریزتر بود و از همه جوان تر بودم. حاجس منو صدا زد گفت: بیا نزدیک! رفتم کنارش و دست نوازش روی صورتم کشید.گفت:《ماشالله با این سن و سال چطوری خودت رو رسوندی منطقه؟!》فقط مات چهره نورانی و پرصلابتش شده بودم. حاج قاسم نگاه خاصی به نیروهای فاطمیون داشت. همانطور که بچه ها هم از صمیم قلب عاشقش بودند.. 👤راوی:حسن قناص (رزمنده فاطمیون) 🌼 @Mos_tashhadin🌷