eitaa logo
مسافر آسمان
385 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
14.1هزار ویدیو
24 فایل
https://eitaa.com/mosafer_asemann ارتباط با ادمین : @jamandeh_002
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅═══✼✼═══┅┄ شهید محمدحسن دهقانی به گفته همرزمانش به معروف بود. از دوستان و همرزمانش کسی اخم و او را ندیده بود. شاید این خندان بودن او به گریه‌های مستانه شبانه‌اش به درگاه الهی بر می‌گشت؛ گریه‌هایی که او را به آرامشی رسانده بود که فقط بر خلق خدا لبخند می‌زد. از مهارت‌های شهید دهقانی، تسلط بر هنر خطابه و سخنرانی‌های جذاب و گیرای‌شان بود؛ این هنر سبب شده بود جوانان زیادی از جلسات سخنرانی‌های‌شان استفاده کنند و با معارف (ع) مرتبط شوند. ایشان علاوه‌ بر آنکه احکام‌گوی حرم‌مطهر حضرت معصومه و نماز جمعه پردیسان بودند، سالیانی طولانی با مرکز ملی پاسخ‌گویی به مسائل شرعی ارتباط داشتند و برای روحانیون و طلاب علاقه‌مند، دوره‌های شیوه‌ بیان‌ برگزار می‌کردند. ┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄ شهید دهقانی که از خادمین حرم حضرت معصومه (س) و عاشقان مسیر بود، در وصیت نامه‌اش این عشق و ارادت دیده می‌شود. او در وصیت‌نامه‌اش نوشته است: مرا در قم دفن کنید تا در پناه بی‌بی فاطمه معصومه (س) که سال‌ها جیره‌خوارش بوده باشم. مقداری تربت (ع) و مقداری از تربت را همراهم بگذارید. شاید مشمول آن‌ها شوم. همچنین دستمال مشکی اشکم که خدا قبول کند در همراهم بوده آن را هم همراه بگذارید. •┈┈••✾🕊🕊✾••┈• 🌴الّلهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ🌴 🍃🌼کانال مسافر آسمان🌼🍃 @mosafer_asemann
┄┅═══✼✼═══┅┄ صحبت عاشق و معشوق شنیدنی است. عاشقی که در فراق معشوق می سوزد، چنان لب به زمزمه می گشاید که هر بیننده ای را به حیرت وامی دارد. تاریکی شب و سرزمین خاموش جنوب، محلی مناسب برای نجواهای شبانه زین الدین بود. او عاشق دل سوخته ای بود که می گفت: ان شاءاللّه که خداوند ما را دمی به خودمان وامگذارد تا بتوانیم این راه خون بار حسین را به پایان برسانیم. خدایا، سعادت ابدی را نصیب ما بگردان. بارالها، چه در پیروزی و چه در شکست، قلب های ما متوجه توست، خدایا، این قلب های شیفته خودت را از بلایا و خبائث دنیایی پاک بگردان. ┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄ شهید زین الدین، آن قدر خاکی و بی آلایش بود که بسیاری از اوقات، او را به عنوان فرمانده نمی شناختند. لباس های ساده بسیجی، و تواضع بسیار، از ویژگی های بارز اخلاقی او بود. یکی از بسیجیان در این باره می گوید: یک روز که برای نماز جماعت به حسینیه لشگر رفته بودم، پس از نمازظهر اعلام کردند که از سخنرانی برادر مهدی زین الدین فرمانده لشکر استفاده می کنیم. من هنوز ایشان را نمی شناختم با خود گفتم که فرمانده لشگر حتما با تشریفات خاصی می آید. در افکار خود بودم که ناگاه یک نفر از کنار من بلند شد و به راه افتاد و پشت تریبون قرار گرفت و مشغول صحبت شد. خیلی تعجب کردم؛ چون او تا چند لحظه قبل در کنار من نشسته بود و کسی هم همراهش نبود. صحبت ایشان که تمام شد، دوباره در کنار من نشست. این جا بود که شهید زین الدین را شناختم. ╔═•__●°•🌷•°●__•══╗ @khadem_astan ╚══•__●°•🌷•°●__•═╝