eitaa logo
مسافرانِ عشق
4.3هزار دنبال‌کننده
175 عکس
2.1هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ و سلامی که به دیدار رسید....🍃 سردارِ دلم.... *________ @mosaferneEshgh
17.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 میزان تحمل تجربه گران💠 🔰فصل جدید 🔺تجربه گر: آقای دانیال قاسمعلی🔺 ✔️ ⬇️ [ @Zendegi_pas_az_marg ]
7.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 حقایق رو می دیدم💠 🔰فصل جدید *________ @mosaferneEshgh
حاجت گرفتم...
مسافرانِ عشق
🌸🍃 ✨کی شود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . بسم الله . 🌺شهید شاهرخ ضرغام (5) 🌺 . نوجوانی خانم مینا عبد
🌸🍃 ✨کی شود حر بشوم توبه ی مردانه کنم...✨ . 🌺 شهید شاهرخ ضرغام (6) 🌺 . آبادان ( راوی: خانم مینا عبداللهی ( مادر شهید ) . . چند نفری از همسايه ها آمدند سراغ من و گفتند: تو جوانی،نمی توانی تا ابد بيوه بمانی.در ضمن دختر و پسرت احتياج به پدر دارند. شاهرخ هم اگر اينطور ادامه بده، برای خود شما بد می شه. هر روز دعوا و... عاقبت خوبی ندارد. بالاخره با آقائی که همسايه ها معرفی کردند و مرد بسيار خوبی بود ازدواج کردم.محمد آقای کيان پور کارمند راه آهن بود. برای کار بايد به خوزستان می رفت.به ناچار ما هم راهی آبادان شديم. ورزش در آبادان کمتر از سه سال اقامت داشتيم.در اين مدت علاقه پسرم به ورزش بيشتر شده بود.با محراب شاهرخی که از فوتباليستهای خوزستانی بود. خيلی رفيق شده بود. در همان ايام مشغول به کار شد. روزها سرکار می رفت و شب ها به دنبال رفقا. بعد از بازگشت از آبادان.خيلی از بستگان مخصوصاً عبدالله رستمی(پسر عمويم که داور بين المللی کشتی بود) به شاهرخ توصيه کرد به سراغ کشتی برود، چرا که قد و هيکل و قدرت بدنی اش به درد ورزش می خورد. اگر هم ورزشكار شود کمتر به دنبال رفقايش می رود. اما او توجهی نمی کرد. فقط مشکلات ما را بيشتر می کرد. مشکل اصلی ما رفقای شاهرخ بودند. هر روز خبر از دعواها و چاقوکشی هايشان می آوردند. ادامه دارد...
همزاد.....
مسافرانِ عشق
❕ نزدیک به یکسال بود که همه چیز روبه راه شده بود و خبری نبود تا اینکه یکی از اقوام دورمون برای پسرش
❕ بیدار موندم و چشمم به در بود که خبر مرگ کمال بیاد و برعکسش هیچ خبری نشد ... اقام از من کنجکاوتر بود ... چایشو تلخ سر کشید و بهم گفت :میرم یه خبری بگیرم ...نمیدونم رعنا اگه اینبارم برای اون جوون اتفاقی بیوفته شاید دیگه اجازه ندم هیچ وقت خواستگاری در این خونه رو باز کنه ‌... سرمو پایین انداختم و گفتم :حق داری اقا از اولم نباید میزاشتیم ...چند نفر الکی مردن و معلوم نیست من چمه ...دعایی ام یا جن زده ... _هیچ کدوم سید میگفت همزاد داری و بخاطر اونه ...ولی انگار همه چیز درست شده ... مامان برامون نون تازه اورد و گفت :همزاد چرا ...اون شب که رعنا بدنیا اومد دوقلو بود یادته یه قولت مرده بود و مرده به دنیا اومد یه دختر بود ولی تو میگی یه پیر زن میبینی نه یه جوون ... با تعجب به مامان نگاه کردم و گفتم :یه خواهر دوقلو داشتم ؟ _اره بهت نگفتم چون نمیخواستم افسرده بشی یا افسوس بخوری ...ولی اون روز تو تنها نبودی که بدنیا اومدی ...باید اینو به سید میگفتم شاید بخاطر اونه ...من نه تو بچگیت جای سنگین بردمت نه جایی اب جوش ریختم ولی بازم نمیدونم چرا اینطور شد و حالا چرا باید اینطور جلوی چشم هام غصه خوردنتو ببینم ... بیچاره مادرم تو بستر مریضی افتاد و تب میکرد و سر درد داشت بی هیچ دلیل علمی...اشکهامو پاک کردم و همونطور که پیشونیشو حوله میکشیدم به اقام گفتم‌:به اونا بگو من قصد ازدواج ندارم و نیان ... اقام دونه تسبیحشو انداخت و گفت :چرا نیان این همه مصیبت کشیدیم تا این داماد به اون خوبی رو از دست بدیم ... _اقا من شوهر نمیخوام ...میبینی که چی به سر مامان اومد و دلیلشم فقط و فقط منم و بس .من برم کی از مامان پرستاری کنه ...اینبار زبونم لال نزنه مامانمو بکشه ... هر سری خواستگارام میمیرن اینبارم لابد دست میزاره رو شماها ... اقام نگران گفت : اینطور نیست با سید حرف زدم گفت وقتی مامانت تونسته ببیندش پس دیگه نمیتونه تو رو اذیت کنه یا به کسی اسیب بزنه ... اون همزادت و دوباره برات دعا نوشته گذاشتم رو طاقچه مادرت بهتر که بشه اونا رو انجام بدیم دیگه انشا‌الله هیچ وقت نمیبنیش و از دستش راحت میشی ... _فکر نکنم راحت بشم ...اون لامپ رو تونست بترکونه پس میتونه به ما اسیب بزنه _اونطورم نیست دخترم‌...اونا اجازه هر کاری رو ندارن ...مادرتم خوب میشه دکتر گفت شوکه شده و به مرور زمان بهتر میشه ...بزار تو ازدواج کنی اونم خوب میشه ... صدای درب بود و خانواده کمال برای عیادت اومده بودن ... چادرمو سرم کردم و دعوتشون کردم داخل . ادامه دارد...
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh