eitaa logo
مسافرانِ عشق
3.7هزار دنبال‌کننده
176 عکس
2.3هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
1.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 هر جا که اراده می کردم می تونستم باشم💠 *________ @mosaferneEshgh
2.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 روحم شروع کرد به خوندن کد ملی ام💠 *________ @mosaferneEshgh
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 اتفاقات بعد از مرگم رو می دیدم💠 *________ @mosaferneEshgh
حاجت گرفتم...
مسافرانِ عشق
🌸🍃 . ✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . بسم الله . 🌺شهید شاهرخ ضرغام (12) 🌺 ظاهر و باطن 2 رگ
🌸🍃 ✨ کی بشود حر بشوم توبه ی مردانه کنم✨ 🌺شهید شاهرخ ضرغام (13) 🌺 سال پنجاه و هفت ۱ (راوی : آقای عباس شیرازی) .اوايل سال پنجاه و هفت بود که شاهرخ به کاباره ميامی رفت. جایی بسيار بزرگتر و زيباتر از کاباره قبلی. شهروز جهود گفته بود: اينجا بايد ساکت و آرام باشه. چون من مهمان های خارجی دارم. برای همين هم روزی سيصد تومن بهت میدم.در آن ايام آوازه شهرت شاهرخ تقريباً در همه محله های شرق تهران و بين اکثر گنده لات های آنجا پخش شده بود. من ديده بودم، چند نفر از کسانی که برای خودشان دار و دسته ای داشتند، چطور به شاهرخ احترام می گذاشتند و از او حساب می بردند.در يکی از دعواها شاهرخ به تنهایی اصغرِ ننه ليلا به همراه دار و دسته اش را زده بود. آنها هم با نامردی از پشت به او چاقو زده بودند. شاهرخ در آن ايام هر کاری که می خواست می کرد و کسی جلودارش نبود.عصر يکی از روزها شخصی وارد کاباره ميامی شد و سراغ شاهرخ را گرفت. گارسون ميز ما را نشان داد. آن شخص هم آمد و کنار ميز ما نشست. بعد از کمی صحبت های معمول، گفت: من يک کار کوچک از شما می خوام و در مقابل پول خوبی پرداخت می کنم!بعد چند تا عکس و آدرس و مشخصات را به ما داد و گفت: اين آدرس هتل جهان است. اين هم مشخصات اتاق مورد نظر، شما امشب توی اين اتاق بايد بهروز وثوقی رو با چاقو بزنيد!!چشمان شاهرخ يکدفعه گرد شد و با تعجب گفت: آدم بُکشم؟! نه آقا اشتباه گرفتی!آن مرد ادامه داد: نه، فقط مجروحش کنيد. اين يه دعوای ناموسيه، فقط می خوام خط و نشون براش بکشيم. بعد دستش را داخل کيف بُرد و سه تا دسته اسکناس صد تومانی روی ميز گذاشت و گفت: اين پيش پرداخته، اگه موفق شديد دو برابرش رو می دم. در ضمن اگه احتياج بود، حبيب دولابی و دار و دسته اش هم هستن. شاهرخ پرسيد: شما از طرف کی هستين، اين پول رو کی داده؟!اما آن آقا جواب درستي نداد. شب با احتياط کامل رفتيم هتل جهان، يک روز هم در آن حوالی معطل شديم.اما بهروز وثوقی عصر روز قبل از ايران خارج شده بود. ادامه دارد...
با خدا....
مسافرانِ عشق
❕ تو تدارکات عروسی بودیم و جهیزیه خیلی قشنگی بابا و مامان برام خریده بودن و نزدیک خونه مادر کمال خون
❕ تو اتاق نشسته بودم و منتظر کمال بودم تا بیاد ...استرس داشتم.تکیه دادن چیزی به پشتم رو حس کردم ولی جرئت تکون خوردن رو نداشتم ...خودش بود همون همزادم به پشتم تکیه کرد و دستهاش بغل دستم بود و میدیدمشون ...اب دهنمو به زور قورت دادم و قلبم به کندی میزد ... دستهام میلرزید و چیزی نمیگفتم کاش کسی میومد داخل ‌.‌حتی فریاد هم نمیتونستم بزنم ...سرشو از پشت سر به سرم تکیه داد و گفت :عروسیت مبارک عروس خانم ...منم همسن توام من و تو توشکم مامان باهم بودیم یادت نمیاد ؟ لب پایینم از شدت ترس میلرزید و گفت :اونجا نه ماه دوتایی بازی میکردیم ...تو منو میزدی و من تو رو ... ولی تو زنده بودی و من مرده انگار ...روحم سرگردون بود ولی من با تو زندگی کردم ...با تو نفس کشیدم عمرم به تو وصل بود ...من نمیخواستم بزارم شوهر کنی ...ولی این شوهرت انگار نمیشه بهش اسیب زد ...باید دیگه ترکت کنم ...دیگه نمیتونم پیشت بمونم ...تو نخواستی بامن بمونی تو منو ول کردی و رفتی ... داشتم سکته میکردم ...سرم گیج میرفت و از ترس کم مونده بود زهره ترک بشم ...دستشو روی دستم گذاشت و گفتم :با من ویکار داری ولم کن ...من که کاریت ندارم ... ناخن هاش بلند بود و برای اولین بار تو صورت هم نگاه کردیم ...یکی شبیه خودم بود ...دیگه خبری از اون چهره وحشتناکش نبود ...خودم بودم و خودم ...موهای بلند خودم چشم های خودم و لبخندی بهم زد و بلند شد و مثل یه روح به سمت دیوار رفت ...و فقط اخرین لحظه بهم نگاه کرد و رفت ...انگار برای همیشه رفت و رفت ...جون تکون خوردن نداشتم و روی تشک افتادم و چشم هامو بستم ‌...صدای باز و بسته شدن در رو شنیدم ولی اهمیتی ندادم ...انگار دوباره خودش بود که برگشته بود و بازم موهامو نوازش میکرد ...چشم هامو نمیتونستم باز کنم و از خدا طلب مرگ میکردم ....لحظه بدی بود و لبهاشو نزدیک گوشم اورد و گفت :خوابیدی ؟تمام عمرم منتظر امشب بودم و حالا تو خوابیدی ...چشم هاتو باز کن و نگام کن ... تنم میلرزید و ارومتر گفت :امشب متعلق به من و توست قرار نیست با خوابیدن تموم بشه ...
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
زمان: حجم: 2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
4.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ و سلامی که به دیدار رسید....🍃 سردارِ دلم.... *________ @mosaferneEshgh