eitaa logo
مسافرانِ عشق
4.3هزار دنبال‌کننده
175 عکس
2.1هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاجت گرفتم...
مسافرانِ عشق
🌸🍃 🌺شهید شاهرخ ضرغام (34) 🌺 شروع جنگ 3 کيسه دست بگيريم و برات پول جمع کنيم! (راوی : مير عاصف شاهم
🌸🍃 🌺شهید شاهرخ ضرغام (35) 🌺 فداییان اسلام 1 پدر دلسوز (راوی : مير عاصف شاهمرادی) سيد بلند قامتی که سر بنی صدر داد میزد را می شناختم. در کردستان او را ديده بودم. دلاور مرد شجاعی به نام سيد مجتبی هاشمی . سيد، قبل از انقلاب از افسران تکاور بود. دوره های نظامی را به خوبی سپری کرده و درهمان سال ها از ارتش جدا شده بود. ورزشکار بود. باستانی کار و کشتی گير روحيه پهلوانی داشت. انسانی متواضع و بسيار خوش برخورد بود. در مسایل دينی انسانی کامل بود. می گفتند: وضع مالی خوبی دارد. چند دهنه مغازه در خيابان وحدت اسلامی(شاهپور) داشت.نبرد خرمشهر به روزهای پايانی خود رسيده بود. اولين روزهای آبان بود که نيروهای دشمن پل های رود کارون را گرفتند. از مسير شمال هم شهر را به طور کامل محاصره شد. بقيه نيروهای باقيمانده با قايق و يا هر وسيله ديگر از رودخانه رد شدند و به سمت آبادان رفتند.با شاهرخ و ديگر رفقا به سمت آبادان رفتيم. مقر نيروهای ارتش ما را قبول نکرد. سپاه هم نيروهای خود را در دو هتل آبادان مستقر کرده بود. نيروی دريایی و ژاندارمری هم برای خودشان مقر مخصوص داشتند.نيروهای ستون پنجم و منافقين در همه جا پراکنده بودند. در گوشه ای از شهر و در نزديکی فرودگاه، هتل کاروانسرا قرارداشت. نيروهای سيد مجتبی آنجا بودند. يکی از بچه های سپاه گفت: شما هم به آنجا برويد، سيد شما را رد نمی کند.
10.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠اهمیت امیدواری و تشکر از پزشکی که ...💠 *________ @mosaferneEshgh
11.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠مقایسه دقیق دنیا و عالم پس از مرگ💠 *________ @mosaferneEshgh
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠آخرین قرار💠 پایان *________ @mosaferneEshgh
پرستو...
مسافرانِ عشق
❕ پشتش راه افتادم نزدیک در برگشت سمتم و با صدای اروم گفت زندایی شما رو به من سپرده دختر دایی هر جا ک
❕ شهریار رسید نگاهش بهم افتاد یه لبخندی زد راه افتادیم اون‌روز کلی بهم خوش گذشت البته تا وقتی که نرسیدیم چون بعد اون اقاجون کوفتمون کرد ، اول رفتیم امام زاده روستا بعد ریارت رفتیم سر خاک اموات انا جان ، یه قهوه خونه کوچولو داشتن تو روستا که زمین انا رو شهریار سپرد برای فروش ، اخرشم شهریار انا رو راضی کرد بریم خونش یه سری بزنیم ، راستش من میترسیدم برم با اقاجون روبه رو شم اما روم نشد چیزی بگم و رفتبم، اقاجون که ما رو دید لبخندی زد رفتم بغلش بوسیدیم همو که گفت تو بره خودمی چی شد برگشتی ؟ شروع کرد به ترکی فحش دادن که اون بچه ذلیل شده اوارت کرد خوب شد ای دستت بشکنه ، انا جلوش در اومد که یکم زبون به دهن بگیر بجهام خستن مازیارم به تو برده اخلاقش ناراحتی و نفرین نداره ، اما اقاجون ول کن نبود ، هی میگفت بچمه دلم میسوزه اونم پرستو باز پریسا بود مهم نبود این مثل باباش مظلومه ، منم تو دلم گفتم خوبه مظلوم بودمو نفرینم کردی روز عقدم ، بلاخره اروم شد و به شهریار گفت مرحبا تو گرفتیش از این سوال هر دو جا خوردیم شهریار گفت نه اقا جون چه حرفی میزنی اخه یکم صبر داشته باش البته اگه دختر دایی و زندایی راضی بشن من از خدامه من هنوز تو شوک حرف شهریار بودم که اقاجون ضربه دیگه وارد کرد گفت کی راضی بشه ؟ زندایی کیه ؟ اون چه کارست ؟ از خداش باشه دختر بیوه رو بندازه به تو منتم بهش بزار حالا میخوای بخاطرمن و داییت ثواب کنی ؟ چقدر خودت رو کم میبینی.. نگم چه حالی داشتم هر کاری کردم گریه نکنم نشد و زدم زیر گریه اقاجونم همونجور داشت حرف میزد ، انا با ناراحتی از شهریار خواست ما رو برگردونه سوار ماشین شدیم حتی اقاجون نکرد جلوی انا روبگیره ، فقط داد زد برید همین. تا خونه هیچ حرفی نزدیم شهریار غذا گرفت به اصرار به خوردم داد بعد غذا انا یاالله گویان بلند شد گفت میرم تو اتاق یه چرتی بزنم ، شهریار از من اجازه خواست که دو کلوم باهات حرف بزنه بشین خوب گوش بده ببین چی میگه بالاجان ، همیشه جوون نیستی ، ببین مازیار رو تو هم به فکر خودیت باش من میمردم برای لحجه انا هر جا سوتی میداد خودش قبل من ریسه میرفت ، اون‌ روز شهریار از من خواستگاری کرد و گفت این خواستگاری از روی خواستن و عاشق شدنه ، تو دختر صبور ودر کنارش پرتلاشی هستی من دلم میخواد با همدیگه زندگیمون رو بسازیم ، من هیچی نتونستم بگم فقط اخر حرفهاش که پرسید نظرت چیه جواب دادم نمیدونم چی بگم باید مامانم بیاد خودش بهتون میگه ، بعد رفتنش فکرم رفت به گذشته ها ...
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا