مسافرانِ عشق
. _:یعنی چی ..طلاق. .! تمام امیدمو ریختم تو چشمهام ...با قلبی که انگار تو دهنم بود .با تنی بی جون
🌸🍃
🌺شهید شاهرخ ضرغام(63)🌺
روزهای آخر2
سید
یکی ازبچه ها گفت: آقاســيدشــما که مــارونصف جون كــردي
مگهشــما اسيرنشده بوديد آخه عراقيها
سر شــب اعلام كردند که شمارواسير
گرفتند شاهرخ پريدتوحرفش وگفت: چي ميگی!؟مادوتا اسيرهم ازاونهاگرفتيم
سيدمجتبي هم به شوخي گفت: ما رو گرفتند و بردند توي مقرشان، بعد هم
دوتا افســرعراقی را به عنوان کادوبه مادادند وبرگشــتيم. بعد ازيك ساعت شوخی و خنده به اتاقها رفتيم و خوابيديم
صبح فردا جلســه اي برگزار شد.نقشه هائي که سيد آورده بودهمگي بررسي شد. با فرماندهی ارتش ودفترفرماندهی كل قوادرمنطقه آبادان هماهنگي لازم صورت گرفت. قرار شــد درغروب روز شانزده آذر نيروهاي فدائيان اسلام باعبورازخطوط مقدمنبرددر شــمال شرق آبادان به مواضع دشمن حمله کنند و تا جاده آبادان ماهشــهر را پاكسازي كنند. سپس مواضع تصرف شده را تحويل ارتش بدهند.ســه روز تا شــروع عمليات مانده بود. شـب جمعه براي دعاي کميل به مقرنيروهــادرهتل آمديم. شــاهرخ، همه نيروهايــش را آورده بود. رفتاراو خيلی عجيب شــده. وقتي ســيد دعاي کميل را ميخواند شاهرخ در گوشه اي نشسته
بود.از شدت گريه شانه هايش ميلرزيد!
باديدن اوناخوداگاه گريهام گرفت. سرش پائين ودستانش به سمت آسمان بود. مرتب مي گفت: الهی العفو...
سيد خيلی ســوزناك ميخواند آخردعا گفت: عمليات نزديکه، خدايا اگه
ما لياقت داريم ما رو پاک کن و شــهادت رونصيبمان کن
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 بیماری و وضعیت جسمانی پیش از تجربه 💠
#قسمت_اول
*________
@mosaferneEshgh
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 روحم بالای سر جسمم ایستاده بود و ... 💠
#قسمت_دوم
*________
@mosaferneEshgh
2.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 مادرمو صدا می زدم اما نمی شنید💠
#قسمت_سوم
*________
@mosaferneEshgh
6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 قطع امید پزشکان از وضعیت تجربه گر💠
#قسمت_چهارم
*________
@mosaferneEshgh
4.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 نبود دیوار حائل بین اشیا و دیدن رویدار های بیرون از اتاق💠
#قسمت_پنجم
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. گفت که ماشین خرابه با موتور میادددنبالم ..جاخوردم اخه قرارربود شب بیاید !حالا دم ظهر یهو میگه با
.
.
احمد میشه بگی دردت چیه؟
احمدحق به جانب چند قدم اومد سمتم ..
_:دردم اینه تو پیش خانوادت منو سکه یه پول کردی ؟دردم اینه زنم وقتی بهش میگه بلندشو بریم صد جور اما و اگر میاره ..
دستمو گذاشتم رو سرم .
_:وای ...وای ...احمد ..!احمدددد!تورو خدا اینقدر حرفهای مسخره نگو ..کدوم اما و اگر...کی به حرفت گوش ندادم. .فقط گفتم بشین نهاربخور بریم ...کجای حرفم بی احترامی به تو بود ..تو چند وقته اصلا یه طوری هستی. ..
رفت سمت دراتاق. .
_:گشنمه یه چیزی درست کن. .
کنترلمو یهو از دست دادم. .دستمو محکم کوبیدم روی میزم ..تمام لوازم آرایشی و لاک هام ریختن زمین. .
باصدای بلندی گفتم ..
_:خیلی بدی احمد...این درد تو نیست اینا فقط بهونه هاته. .
احمد رفت سمت تختم مانتومو برداشت ..
پرت کرد سمتم ..
_:ناراحتی اومدی ؟بپوش ببرمت ..بپوش .
تا مانتو رو پرت کرد جیغم رفت رو هوا ..تو جیب مانتوم گوشیم بود. . گوشی خورد به چشم چپم ..درد وحشتناکی رو تجربه کردم ..
احمد دوید سمتم. .دستم روی چشمم بود...
با گریه و داد دستمو احمد بزور از روی چشمم برداشت. ..یهو داد زد ..
_:چی شد ..چی خورد به چشمت. .چشمت داره خون میاد.
دستمو نگاه کردم پرخون بود. .
احمدو با سرشونم کناررزدم بلند شدم تو آینه خودمو دیدم ...
وای خدای من ..چشم چپم اززشدت باد و ورم کلا بسته شده بودو از گوشش خون روی گونم میریخت...دستمو گذاشتم رو چشمم داد زدم ..
_:خدااا....چشممم. ...چشممممم....
احمد سریع آمادم کرد.
دستپاچه بود..خیلی ترسیده بود ..حالا خیلی اروم و با محبت حرف میزد ...با بغض ازم معذرت خواهی میکرد. تن تن میگفت..بخشید ..ببخشید ..من فقط مانتو تو پرت کردم ..نمیدونستم ...بخدا نمیدونستم. .
خیلی زود سواررموتورم کرد و رفتیم نزدیکترین درمانگاه ...
تا وضعیت منو دیدن پرستارها شروع به پچ پچ کردن و نگاه های ترحم آمیزی بهم داشتن. .بستریم کردن ..دکترراومد بالاسرم ..
_:کی این بلارو سرت آورده ؟!
نگاهی به احمد و نگاهی به دکتررکردم و گفتم...
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
زمان:
حجم:
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh