فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 وقوع تصادف و...💠
#قسمت_اول
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 خروج روح از جسم و دیدن وقایع توسط روح 💠
#قسمت_دوم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 خونسردی و عدم تعجب روح💠
#قسمت_سوم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 نامرئی شدن سقف ها 💠
#قسمت_چهارم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دیدار با روح درگذشتگان💠
#قسمت_پنجم
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. گفت ..مامان ..من دلم نمیخواد بزرگ بشم ..بدم میاد ..سرشو ازسینم برداشتم تو چشمهای درشت و مشکییش که
.
ولی ...اشتباه میکردم! کم کم شروع کرده بودم به غرزدن اینکه چرا همکارای دیگت وقت دارن چرا زودتر میرن تو فقط دیر میای !یه روزم بین بحثمون بهش یه دستی زدم و گفتم .
فکر میکنی نمیدونم چته نمیدونم داری چیکار میکنی ؟خوب میدونم ولی میخام بدونم تو کی دست برمیدای از این کارهات ..درواقع هیچی نمیدونستم فقط میخواستم عکس العملش رو ببینم .. آدم تابلویی بود شایدم چون من میشناختمش دروغاشو متوجه میشدم ..خدا میدونه چه حالی بود دلم وقتی این حرفهارو میگفتم . دلم میخواست احمد بخنده و دستم بندازه ..ولی دستپاچه شد .. وهمین قلبمو هزار تیکه کرد !از همون روز مطمین تر شدم !شکسته ترشدم ..خودمو و زندگیمو بدجور انگار باخته بودم ..من کل زندگیم تقاص گناه نکرده داده بودم. .خیانت حق من نبود..حق بچه هام نبود..حق این زندگی که به دندون گرفته بودم نبود.!دیگه میخواستم با واقعیت روبه رو بشم دسترسی به گوشیش نداشتم رمزشو جدیدا عوض کرده بود..تا اینکه یه روزی رفته بودیم مراسم جشن نیمه شعبان نزدیک خونه مامانم فاصلش از خونه ما خیلی دور بود نیم ساعت باماشین نمیدونم چی شد پام پیچید کیان بغلم بود خواهرمم همرام بود دردش بد بود چشام سیاهی رفت از حال رفتم از شدت درد ضعف کردم حالم بد شد با کمک خواهرم رفتیم خونه یکی از اشناها خونش نزدیک اونجا بود زنگ زدم احمد بیاد دنبالم با گریه و ناله بهش گفتم پام پیچیده فکر میکردم سمت مردا باشه ولی گفت برگشته خونه تعحب کردم این همه راهو برگشته گفتم نمیتونم راه برم شروع کرد بد و بیراه فحشم داد بد حرف زد...خیلی بد...انتظار نداشتم ..قلبم برای هزارمین بار شکست منم سرش داد زدم _:بیغیرت نمیفهمی دارم چی میگم پام اسیب دیده ..تو بجای اینکه بیای منو برسونی بیمارستان داری بد و بیراه میگی! اشکام صورتمو خیس کرد .رفتیم بیرون ..سر خیابون پسر داییمو دیدیم منو رسوند با ماشینش خونه مامانم بابام پامو دید گفت صدرصد شکسته ساعت ۵ و نیم عصر بود تا ساعت ۹ شب از درد به خودم پیچیدم انگار لج کرده بودم هرچه بابام اصرار میکرد نرفتم بیمارستان یهو احمد اومد ..دمغ بود مثل بجه هایی که زدن یه شی با ارزش شکستن و پشیمونن و منتظر تنبیه !باهاش سر سنگین بودم به مامان بابامم گفته بودم باهاش بحثم شده اصرار کرد بریم بیمارستان ..خواست دستمو بگیره دستشو پس زدم .....
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرارِ_عصرانهی_ما
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
و سلامی که به دیدار رسید....🍃
سردارِ دلم....
#حاج_قاسم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بگو یا حسین...
*________
@mosaferneEshgh
🌷 با شهدا 🌷
دوربین خدا
🌷سه روز، روزه گرفت. از او پرسیدم: چی شده؟ چرا غذا نمیخوری؟ گفت: دارم خودم را تنبیه میکنم. گفتم: مگر چکار کردی که خودت را تنبیه میکنی؟ گفت: یادت است آن روزی که بچههای تبلیغات لشکر، با دوربین، به گردان ما آمده بودند. گفتم: خوب. گفت: وقتی دوربین سمت من آمد، مرتب نشستم و موهایم را مرتب کردم. گفتم: خب، اشکالی دارد؟
🌷....آهی کشید و گفت: بعد از مصاحبه فکر کردم، با خودم گفتم: ابراهیم! این مصاحبهها را مگر چه کسی میبیند؟ آدمهایی مثل خودت. ولی با اینحال، تو خودت را مرتب کردی و درست نشستی و مواظب رفتارت بودی، اما میدانی که سالهاست در مقابل دوربین خدا قرار داری و هرطور که میخواهی زندگی میکنی و هیچ وقت هم خودت را جمع و جور نکردهای؟ این فکر مرا اذیت میکند که چرا بندههای خدا را به خدا ترجیح دادم؟ بنابراین خودم را تنبیه میکنم!
🌹خاطره ای به یاد شهید ابراهیم محبوب فرمانده گردان حزب الله
راوی: رزمنده دلاور غلامرضا سالم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عدم اطلاع روح از جدا شدن جسم💠
#قسمت_ششم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 فردی که باهاش تصادف کرده بودم رو بهم نشون دادن💠
#قسمت_هفتم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دیدن صحرایی عجیب و با نظم💠
#قسمت_هشتم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دستم از اجسام رد می شد💠
#قسمت_نهم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 چند نفر رو دیدم که ...💠
#قسمت_دهم
*________
@mosaferneEshgh
YEKNET.IR - nohe sonnati - motiee - shabe 5 muharram 1402.mp3
8.03M
میآیم از خیمه با دیدگان گریان
تا آرام بگیرم در آغوشت عموجان
🎙 #میثم_مطیعی
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. ولی ...اشتباه میکردم! کم کم شروع کرده بودم به غرزدن اینکه چرا همکارای دیگت وقت دارن چرا زودتر میر
.
خواست دستمو بگیره دستشو پس زدم ..بلندشدم و لنگ لنگان رفتم بیرون و سوار ماشین شدم ...تو تمام مسیر فقط گریه کردم و آه کشیدم ..وقتی رسیدیم تا دکتررپامو دید گفت شکسته و باید گچ بگیریم ..متاسف سرشو تکون میداد و میگفت چجوری درد اینو از ظهر تحمل کردی !منم فقط اشک میریختم ..احمدرو که یه گوشه ای توخودش مچاله شده بودو نگاه میکردم ! احمد تاب نگاه های سنگینمو نیاورد رفت بیرون .چند لحظه بعد صدای پیامک گوشیم اومد..گوشیمو برداشتم و زدم رو پیامک ..یه پیام عاشقانه پر از معذرت خواهی که تونست دوباره دل نازک منو نرم کنه ..بعد با کلی مواد خوراکی برگشت ..پامو گچ گرفتیم ..شب مامانمم اومدو باهم رفتیم خونه ..احمد از همون شب انگار میخواست برام جبران کنه ...مدام دورو برم بود...حواسش بهم بود که آب تو دلم تکون نخوره ..ولی من یه گوشه ذهنم رفتارهای قبلیشو حک کرده بودم و هی مرور میکردم ...تو تمام مدتی که پام تو گچ بود پدرو مادرش نه اومدن نه یه زنگ خشک و خالی زدن ..احمد میدونست ازشون دلخورم ولی دلداریم میداد که مهم نباشه برام. مهم خودمو خودشه ..!از حرفاش دل گرم میشدم ولی باز تو فکر رفتارهای قبلیش بودم ...تو روزهایی که سعی میکرد بیشتر پیش ما باشه بیشتر بهش توجه میکردم ..متوجه شدم گوشیمو چک میکنه ...سرک میکشه یه جورایی شکاک شده بود ...منم کاری نداشتم ..یعنی اصلا به روی خودم نمی اوردم !میگفتم بزار خیالش راحت بشه ..راست بود که میگفتن ..وقتی کسی از دیوار مردم بالا میره ترس اینو داره از دیوار خودش بالابرن !
ماه رمضون سال ۹۸ هم رسید پام هنوز تو گچ بود..نمیتونستم بچه هارو بیرون ببرم حوصلشون سر میرفت ..یه شب بچه ها حوصلشون خیلی سررفته بوداصرار کردن که بابا گوشیتو بده بازی کنیم ...حواسم به احمد بود که چی میگه ..با خیال راحت گوشیشو داد...میدونستم مطمینه من اهل سرک کشی تو گوشیش نیستم. چندباری هم که قبلا چک کرده بودم متوجه نشده بود ..گوشی رو داد .تمام فکرم به گوشی تو دست هلن بود...یهو احمد بلندشد بره سرویس ..
هلن و صدا زدم و گوشی رو ازش گرفتم ....
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh
استوری
🏴ویژه ی محرم
*________
@mosaferneEshgh