. . ظهرشد ...احمد اومدبا دیدن خونه و موهای جوگندمی کوتاهم کلی تعجب کرد. ذوق زده شد...با دهن نیمه باز گفت. . _:چقدر عوض شدی الهه! کیف دستی چرمشو از دستش گرفتم ..با کمی عشوه گفتم .. _:عوض که شدم ولی نمیدونم خوشگل شدم یابدگل ! احمد قهقه زد و خندید. همون طورکه داشت میرفت سمت سرویس گفت. _:خوب معلومه خوشگل دیگه ..! منم الکی با صدای بلند خندیدم. .تا احمد بیاد میزو چیدم ..با ولع نهار میخورد ولی من هیچ اشتهایی نداشتم برای اینکه شک نکنه کمی خودمو فقط مشغول کردم. .چند روزی گذشت ..توی این چند روز به خودم جرات نمیدادم تلگرامشو چک کنم ..میگفتم من که قرار نیست زندگیمو رها کنم پس چه لزومی داره بدونم و بفهمم و عذاب بکشم ..خودمو به هر سختی بود قانع میکردم ..میگفتم حتما در حد چت هست ..اونم بلاخره سرش به سنگ میخوره ..دقیقا پنج روز بعد از هک تلگرامش بودکه گوشی احمد روی اپن آشپزخونه زنگ خورد...احمد گوشیشو زده بودشارژ و خودش توی اتاق با لپ تاپش مشغول بود. .تا زنگ خورد اومد دیدم اسم همون وکیلی که دختره رو به اسمش سیو کرده افتاده ..دست و پام خیلی زود لرزیدن. قلبم اومد دهنم ..هیجان و وحشت عجیبی تمام بدنم و گرفت. .بچه ها داشتن باصدای بلندی کارتون میدیدن و احمد صدای زنگ گوشیشو نمیشنید...گوشی زنگ میخورد و من با پریشانی زل زده بودم به اسمش ...یهو تصمیم گرفتم جواب بدم ...با عشوه و طنازی جواب دادم .. _:بلههه ؟؟الووو؟ کمی مکث کرد و قطع کرد ...گوشی رو گذاشتم قلبم تن تن میزد کمی بعد احمد اومد..گفتم وکیل زنگ زد صدات زدم نشنیدی منم جواب دادم قطع کرد .‌ دستپاچه شد رنگش پرید ...بریده بریده پرسید جواب دادی ؟؟؟ چرا آخه ؟ با شیطنت خاصی گفتم _:زشت بود خیلی زنگ خورد لابد کار داشته _:حرفم زدی ؟ _:من آره ...ولی وکیلت نه ! کلافه و سردرگم شد ..شروع کرد به قدم زدن تو خونه _:الهه نباید جواب میدادی حالا پیش خودش چی فکر میکنه !! _: به درک هرفکری میکنه مگه کار زشتی کردم ! خیلی نگرانی خب بهش زنگ بزن بگو کار داشتم همسرم جواب داده. . گوشیشو از رو اپن برداشتم و گرفتم سمتش .. _:بیا احمد...بگیر زنگ بزن بهش .. احمد هول شد ..رنگش پرید ..گوشی رو از دستم گرفت ..نگاهش قفل نگاهم بود..

دعای #فرج مولا «الهی عظم البلاء» با صدای #فرهمند بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh

دستش که به آب خورد✋ یاد وصیت پدرش افتاد "کنارش بمان" مظلوم تر از او نیست چنان سراسیمه بازگشت که دست هایش را جا گذاشت✋✋ #السلام_علیک_یا_قمر_العشیره💔 #تاسوعا #محرم🥀 *________ @mosaferneEshgh

روز تاسوعا جا داره یادی کنیم ازهمه شهدای گرانقدر شهید مصطفی صدرزاده  گفت: ان شاءالله تاسوعا پیش عباسم؛ و تاسوعا شهید شد و رفت پیش حضرت عباس علیه السلام شهید مصطفی صدرزاده 🌹شادی روح مطهر همه شهداء بخوانیم فاتحه مع الصلوات🌹 *________ @mosaferneEshgh

⚠️👇

. . نگاهش قفل نگاهم بود .چند ثانیه بدون پلک زدن نگاهم کرد ..آب دهنشو بلعید.. لبخند زدم. _:خب عزیزم زنگ بزن دیگه ! گوشی رو از دستم گرفت و پرت کرد روی مبل.. _:بی خیال کار واجبی اگه داشت دوباره زنگ میزد .. برای خودم چایی ریخته بودم ..چاییمو برداشتم و رفتم روی مبل نشستم پام رو انداختم رو پام ..تا خیالش راحت بشه که من شکی نکردم و همه چیز عادیه...چاییمو تا نیمه رسونده بودم که احمد اومد کنارم نشست و سرشو با کیان سرگرم کرد...فردا صبح تا از خواب بیدار شدم رفتم رو تلگرام احمد..میدونستم احمد یا دختره به خاطر دیروز حتما باهم حرف میزنن...چندتا پیام از طرف دختره اومده بودولی احمد هنوز نخونده بود ..تا عصررمنتظر شدم که احمد پیام و باز کنه ولی انگار آنلاین نمیشد..دیگه بیشتر نتونستم تحمل کنم و پیام رو باز کردم ..نوشته بود میدونم اونی که جواب داد زنت بود!تو که گوشیت دست زنت نبود هیچ وقت ..نکنه خودت نمیتونی بهم بگی برم از زندگیت بیرون خواستی زنت بگه ؟ یک لحظه ذهنم داغ شد. .چقدر کثیف بود پس میدونست احمد زن و بچه داره باز باهاش بود!قلبم سخت به درد اومد...خواستم جوابشو از طرف خودم بنویسم ولی شیطان رجیم و لعنت فرستادم و منصرف شدم ..گوشیمو پرت کردم ..سرم یهو منفجر شد از درد ..پشت گردنم خشک شد ..چشمهامو دوختم به سقف و دراز کش به دختره فکر کردم . طی این چند روز با شماره و عکسی که ازش داشتم از طریق یکی از دوستان دختره رو شناخته بودم ..بچه طلاق بود...پدرش مرد آبرومندی بود یه خواهرهمسن و سال خودش داشت وضعیت مالیش بد نبود ولی پایین تر از ما بود...تو همین فکر ها بودم و اشکهام صورتمو خیس میکرد که چشمم دوباره به گوشی افتاد که دیدم پیام داده. حالا سین میکنی و جواب نمیدی ؟ برای همیشه خداحافظ برو دنبال زندگی خودت ! معلوم بود که حسابی ناراحت شده ..نمیدونستم چرا احمد آنلاین نشده بود از دیشب ...با همون حال ندارم دوباره بلندشدم وزندگی رو تو دستم گرفتم ..نزدیک غروب بود که احمد اومد....اصلا حالش روبه راه نبود..بی هیچ حرفی کیف و کتش و پرت کرد روی مبل ..دراز کشید رو کاناپه دستشو گذاشت روی چشمهاش ... رفتم بالا سرش و آروم گفتم .. _:خوبی احمد جان ؟! چیزی شده بدون اینکه برگرده و نگام کنه ..تو همون حالت گفت. . _:نه ..فقط سردردم ! _:تازه چایی دم کردم برات میارم بخور باهم بریم دکتر اینجوری اذیت میشی چند وقته همش میگی سردرد دارم .. یهو بلند شد نشست ... _:گوشیتو میاری الهه ؟

دعای #فرج مولا «الهی عظم البلاء» با صدای #فرهمند بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh

🎥 به سمت گودال از خیمه دویدم من؛ شمر جلوتر بود دیر رسیدم من… *________ @mosaferneEshgh

#شام_غریبان 🌴کربلا یعنی یتیمان حسین 🌴گریه در #شام_غریبان حسین 🎙 #شهروز_حبیبی *________ @mosaferneEshgh

دعای #فرج مولا «الهی عظم البلاء» با صدای #فرهمند بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh

سلام بر آن گریبان های چاک شده سلام بر آن لب های خشک شده سلام بر آن سرهاىِ بالا رفته (بر نيزه) سلام بر آن بانوانِ بيرون آمده (از خيمه) سلام بر آن دورافتادگان از وطن سلام بر آن دفن شدگان بدون کفن سلام بر آن سرهای جدا شده از بدن "اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهيدِ"🖤 *________ @mosaferneEshgh

یک دقیقه روضه اللهمّ ارزقنی(ارزقنا) شفاعه الحسین (ع)یومَ الورود..... زیارت عاشورا رو زیاد بخونیم فراز آخرشو زیادتر. عاقبت هر کس بر اساس نوع تعاملی که با امام حسین جان داره مشخص میشه *________ @mosaferneEshgh

⚠️👇